یعنی به عقیده شما بخشی از مشکلات فرهنگی جامعه ناشی از عقبماندگی علمی است؟
علت اینکه نسل جوان مستفرنگ شدهاند و از فرنگیها تقلید میکنند چیست؟ چرا ما خودمان استقلال فکری نداشته باشیم و تابع فرنگ باشیم؟ به جهت همان اشتباهی است که آن شخص مرتکب شد و گفت خداوند این کافرهای نجس را وادار کرده است زحمت بکشند تا ما استفاده بکنیم. چرا نسل جوان، چه دختر و چه پسر، توجهی به سنت و فرهنگ و علم خودشان ندارند و در عالم دیگری هستند؟
به عقیده شما مهمترین آسیب جریان علمپژوهی در کشور چیست؟
امروزه وضعیت علمی در اغلب کشورها تنزل کرده است؛ یعنی ما دیگر نمیتوانیم در دانشگاه استاد جلالالدین همایی و بدیعالزمان فروزانفر پرورش بدهیم. در کشورهای دیگر هم همینطور است. در عراق دیگر دکتر جواد علی یا مصطفی جواد نمیتوانند تربیت کنند. در مصر دکتر طاها حسین و دکتر عقّاد نمیتوانند تربیت کنند. از همان شخصیتهایی هم که دارند استفاده نمیکنند و اهل علم به بهانههای مختلف کنار زده میشوند و جهّال جایشان را میگیرند. وقتی جهّال جایشان را میگیرند علم تنزل پیدا میکند و ترقی نمیکند.
یعنی وضعیت دانشگاهها رضایتبخش نیست؟
نه؛ سنت فرهنگ اسلامی اینگونه بوده است که شاگردها باسوادتر از معلمها باشند. در کتاب محمد زکریای رازی نوشته شده است متأخرین باید باسوادتر باشند؛ ولی وقتی عالمی از دنیا میرود، چه روحانی باشد و چه غیر روحانی، میگوییم دیگر جانشین ندارد. مثلاً میگویند دکتر حسابی از دنیا رفت و جانشین ندارد یا دکتر هشترودی رفت و جانشین ندارد، یا شیخ محمدتقی آملی رفت و جانشین ندارد. در حالی که سنت علمی ما این بوده است که شاگرد باید باسوادتر از معلم باشد. فضای حوزه و دانشگاه فضای علمی نیست.
به نظر شما عامل بروز این مسئله اساتید هستند، یا محیط دانشگاه و یا دانشجویان؟
اتفاقا نسل جوان خیلی به علم علاقهمند است. بنده بعد از انقلاب درس حوزوی میدادم و امثال خرمشاهی، فانی و مهاجرانی به کلاس من میآمدند. در نسل جوان علاقهمندی وجود دارد ولی سیستم، سیستم تشویقکننده نیست.
این مشکل در حوزه علمیه هم وجود دارد. آیا در حوزه علامه طباطبایی تربیت شده است؟ امام راحل در حوزه نظیر پیدا کرده است؟ شهید مطهری نظیر پیدا کرده است؟ این است که باید ریشهای نسبت به علم برخورد کرد. بنده خودم در کشورهای مختلف تدریس کردهام. کشورهایی چون مالزی و اندونزی خیلی متوجه عقبماندگی خود شدهاند و با قیمتهای گزاف دارند جبران میکنند. تربیت علامه طباطبایی کار آسانی نیست. فکر میکنید اینکه دانشجویی را تبدیل کنید به شهید مطهری کار آسانی است؟
موفقیتهای شخص شما معلول تلاش شخصی بود یا محیطی که در آن تحصیل میکردید؟
یکمقدار تلاش شخصی بوده، یکمقدار هم فضای تشویقآمیز. اساتیدی که ما داشتیم مثل شیخ محمدتقی آملی چقدر مشوق بودند و توجهشان به شاگردانشان مثل توجهشان به فرزندانشان بود. باید این عوامل را در نظر گرفت. استاد دانشگاهی را میشناسم که گفته بود به دانشجویان کمک نکنید، اینها فردا میآیند جای ما را میگیرند؛ یعنی هدف استاد این است که دانشجو در جهل خودش بماند. استادان ما اینطور نبودند. تشویق خودش یک عنصر مهم در پیشبرد علم است. تشویق و احترام مسئله مهمی است.
اسلامیسازی علوم انسانی زمانی اتفاق میافتد که ما بتوانیم فرهنگ اسلامی را پیادهسازی بکنیم؛ والا ما کارخانه اسلامیسازی نداریم. ما باید آن فرهنگ را زنده کنیم. آن فرهنگی که در آن احترام شاگرد نسبت به استاد و احترام استاد نسبت به شاگرد وجود داشت. بنده خودم طلبه بودم. وقتی از سفر میآمدم بزرگترین مدرس مشهد به دیدن من آمدم. من یک نوجوان هفدهساله بودم و کسی نبودم که بزرگترین مدرس به دیدن من بیاید. این چقدر اثر میگذاشت. این فرهنگ را با آن فرهنگ مقایسه کنید که استاد میگوید به شاگردان کمک نکنید تا نیایند جای ما را بگیرند. ما استادانی داشتیم که همهشان اسوه اخلاق بودند، اسوه تشویق بودند.
چرا اخلاق علمی و حرفهای در اساتید افول کرده است و استادان مانند قبل دلسوز نیستند؟
اساتید اصلا وقت صرف نمیکنند که شاگرد را آموزش بدهند. همهجا تماموقت حضور دارند غیر از خود دانشگاه. یک زمانی گفتند استادان باید در دانشگاه تماموقت حضور داشته باشند. من یادم هستم در سال ۱۳۴۴ که میخواستم به خارج بروم به دانشگاه رفتم تا از دوستانم خداحافظی بکنم. اول به دانشکده حقوق رفتم. مرحوم محمود شهابی، مرحوم سنگلجی و علیپاشا صالح داشتند چایی میخوردند. قانون تماموقت گفته بود استادان از ساعت ۹ صبح تا ۴ عصر در دانشگاه حضور داشته باشند. مرحوم شهابی میگفت ما آن موقع که تماموقت نبودیم در واقع تماموقت بودیم؛ چراکه در خانه نشسته بودیم و کتابهایمان جلویمان بود و کار میکردیم. الآن آمدهایم دانشگاه نه جایی داریم کتابهایمان را بگذاریم نه جایی داریم دفترهایمان را بگذاریم، مجبوریم بنشینیم و چای بخوریم.
در کشورهای مترقی اینطور نیست. وقتی من در کانادا بودم با اینکه بچه کوچک داشتم از صبح به دانشگاه میآمدم و تا ساعت ۵ و ۶ عصر در دانشگاه بودم. هیچکس هم به من نمیگفت: «بارکالله» اما ایزوتسو یک روز بعد از ظهر میآمد دو ساعت درس میداد، دو ساعت هم به سوالات دانشجویان پاسخ میداد. در آنجا محصول علمی استاد را در نظر میگیرند. اینجا محصول را در نظر نمیگیرند. آنجا اگر یک استاد محصول علمی نداشته باشد استخدامش را قطع میکنند. باید ثمره علمی داشته باشد.