مقدمه:
این یک مقدمه است.
فصل نخست
کلیات تحقیق
گفتار نخست: طرح تحقیق
1-ضرورت بحث:
انسان در ابتدا زندگی ساده ای داشت و دشمنان خود را می شناخت، اما یکی از مشکلات امروز انسان عدم شناخت دشمن خویش است. امروزه قدرتهای سلطه گر و سردمداران کفر جهانی در تلاش هستند که با بهره گیری از دانش و فناوری روز در میان ملتها نفوذ کرده و با سرمایه گذاری بسیار گسترده هویت آنها را دستخوش تغییر و تحول نمایند و نظام سلطه خود را در دنیا توسعه دهند. علیرغم نو بودن تاکتیکهای دشمن و ابزارها، اصل این عملیات جدید نیست و دشمنان همیشه اصول و روش ثابتی در پیشبرد اهداف خود داشته اند و فقط شکل و قالب آن در طول زمان تغییر پیدا کرده است.
قرآن در خلال آیات و قصص، موارد بسیاری از این تاکتیک ها را معرفی می نماید و شیوه های شناخت دشمن را تبیین می نماید. در حال حاضر انسان بیشتر از همیشه به فهم آموزه های قرآنی نیازمند است و برای مصون ماندن فکر و اندیشه الهی اش به مراجعه به قرآن و به کار بستن دستورالعملهای سودمند آن نیازمند است، زیرا ریشه اصلی مشکلات جهان اسلام عدم پایبندی به تعالیم قرآنی است و پرداختن به ظاهر و الفاظ قرآن، مسلمانان را از توجه به اصول و قوانین کلی و منشور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرآن بازداشته است.
از آن جهت که بحران نفوذ از مفاهیم اساسی و کلیدی است، که ملت ها هر کدام به شیوهای با آن مواجه میشوند و تهدیدی بالقوه برای یک نظام است لذا مطالعه نفوذ و شناخت روشهای آن برای تشخیص نقشه دشمن لازم و ضروری است و می تواند راه مقابله با آن را هموار سازد و ضروری است روشهایی که دشمن برای نفوذ به کار میگیرند به مسئولان و سایر اقشار جامعه اسلامی معرفی شود، تا این تهدیدات را شناخته و در دام نفوذ دشمن نیفتند و عوامل نفوذی را شناسایی و در جهت برخورد و یا اصلاح آنها اقدام نمایند.
2-روش پردازش اطلاعات
توصیفی، تحلیلی ابتدا به توصیف مسئله پرداخت و با استفاده از داده های اطلاعاتی به تحلیل روابط بین داده ها می پردازیم.
3-روش گردآوری اطلاعات:
کتابخانهای
4-فرضیه
جریان نفوذ با خلقت انسان و تلاش و کوشش شیطان برای نفوذ در وجود انسان و تغییر باورها و افکار او آغاز می شود. خداوند در قرآن کریم این خط و سیر نفوذ را با هشدار به انسان در مورد وسوسه های شیطان نشان داده است و سپس روشها و سازگاری که کافران و مشرکان برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی از آن بهره گرفته اند را تبیین نموده و سپس توجه اهل حق را به فریب و حیله هایی که منافقان برای نفوذ در میان آنان به کار گرفتهاند معطوف میدارد و چهره ی واقعی منافقان را به مسلمانان نشان میدهد.
روش های نفوذ دشمنان در شرایط مختلف متفاوت بوده است؛ گاهی از تحریف، تهدید، تطمیع، تمسخر، تضعیف و یا ایجاد اختلاف در جهت رسیدن به اهداف و مقاصد خود بهره بردهاند. دشمن از راههای مختلفی نظیر اعتقادات، فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... سعی در نفوذ در میان اهل حق دارد. دشمن از طرق مختلف و با شیوه هایی چون ترویج عقاید و باورهای باطل و نادرست، تحریف اعتقادات دینی، تطمیع، تهدید و... قصد دارد که به هدف خود یعنی نفوذ برسد. اولین گام مقابله با نفوذ دشمن، شناخته همین شیوه ها، زمینه ها و عوامل نفوذ می باشد.
5-سوالات
سوال اصلی: دشمنان از چه روشهایی برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی بهره می گرفتند؟ ابعاد و شیوه های نفوذ دشمن در میان پیروان ادیان الهی چیست:
سوالات فرعی: نفوذ چیست؟ و چه مفهومی دارد؟
-
دشمنان چه کسانی هستند؟ (قرآن چه کسانی را به عنوان دشمن معرفی می نماید؟)
-
دشمنان به چند دسته تقسیم می شوند؟
-
ادیان الهی کدام است؟
-
چه کسانی را پیروان ادیان الهی می نامند؟
-
سابقه این دشمنی و نفوذ از چه زمانی بوده است؟
-
روش منافقان برای نفوذ چیست؟
-
روش کافران برای نفوذ چیست؟
-
شیطان از چه روشی برای نفوذ میان پیروان ادیان الهی بهره می گیرد؟
-
نفوذ از چه راه هایی ممکن است؟ (انواع نفوذ چیست؟)
-
زمینه های ایجاد نفوذ چیست؟
-
راه های مقابله با نفوذ دشمن چیست؟
-
عرصههای نفوذ کدام است؟
6-پیش فرض ها:
-
وجود دشمن و دشمنی آنان با اهل حق؛ تکرار واژه عدو در قرآن بیانگر وجود دشمن و دشمنی آنان میباشد.
-
نفوذ؛ آیاتی از قرآن مبین قصد دشمنان برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی است، از جمله «ودوا لو تکفرون کما کفروا».
-
آیاتی که بیانگر روشهای جبهه باطل بر دشمنی و تلاش برای نفوذ در میان جبهه حق می باشد.
نفوذ در لغت به معنای راه یافتن پنهانی در چیزی و یا اثر کردن در چیزی است. و نفوذ در اصطلاح سیاسی به معنای راه یافتن پنهانی در گروه یا جایی به منظور دستیابی به هدفی است.
منظور از دشمن اعم از بیرونی و درونی می باشد و شامل شیطان، کافران، منافقان، مشترکان و بعضی از همسران و فرزندان می باشد. پیروان ادیان الهی همه انسانهایی هستند که پیرو پیامبران هدا از حضرت آدم تا حضرت خاتم «صلی الله علیه واله» بوده اند.
7- پیشینه
علیرغم توجه قرآن به دشمن شناسی و تبیین روش های نفوذ دشمنان، لیکن به این مبحث کمتر پرداخته شده است و بیشتر در ضمن بقیه پژوهش ها نوشته شده است و اختصاصا به آن پرداخته نشده است. اخیراً پژوهش هایی در رابطه با نفوذ نوشته شده است که هر کدام از آنها مبحث نفوذ را از منظری خاص مورد بررسی قرار دادهاند. از جمله:
-
کتاب: راجی، محمدحسین، گردآورنده؛ محسن فوخی/ راه های نفوذ دشمن، کتابستان ماجد در سال ۱۳۹۶ آن را نشر داده است. این کتاب در ۲۰۴ صفحه به بررسی ده راه مهم نفوذ دشمن می پردازد و با تاکید بر معارف قرآنی و روایی، برخی مشکلات و عادات غلط در سبک زندگی را هدف قرار می دهد، شامل داستان ها و خاطرات زیبا از سیره علما و شهدا است. این کتاب حاصل منبر دهه اول محرم سال ۱۳۹۵ می باشد.
-
کتاب: پایگاه تحلیلی، تبیینی و جریان شناسی/ خطر نفوذ، دیدهبان؛ ۱۳۹۶ محتوای این کتاب برگرفته از فرمایشات مقام معظم رهبری درباره مسئله نفوذ می باشد. از برجستگیهای این اثر جمع آوری فرمایشات مقام معظم رهبری می باشد و تفاوت آن با این پژوهش این است؛ که بررسی قرآنی نشده است.
-
کتاب: سعیدی، علی/ جریانشناسی نفوذ در انقلاب ها، زمزم هدایت؛ ۱۳۹۵ این کتاب در ۱۴۰ صفحه نفوذ در انقلاب های مختلف بررسی میکند و مفهوم و مصادیق مختلف از نفوذ را شرح میدهد و روند انقلاب های پیش از انقلاب اسلامی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد و تحلیل می نماید و علل و عوامل پیروزی ها و شکستهای آنها را بیان میدارد و به تاثیر نفوذ در شکست انقلاب ها اشاره دارد.
-
کتاب: رمزانی، عبدالحسین/ جنگ نرم و خطر نفوذ، این نوشتار در صدد بوده است، تا ضمن بیان مفاهیم کلیدی در رویکرد و هماورد جدید آمریکا و غرب، مروری تاریخی بر جنگ نرم و خط نفوذ را تبیین نماید. از نقاط قوت این کتاب، تحلیل تاریخی و بیانگر سیر تاریخی جنگ نرم و نفوذ می باشد. به همین جهت نگاه قرآنی و روایی در آن لحاظ نشده است.
-
پایان نامه: فتح الهی، داوود/ زمینه ها و پیامدهای نفوذ دشمن و راهکارهای مقابله با آن از منظر قرآن و روایات اهل بیت «علیهم السلام»، پایان نامه کارشناسی ارشد سال ۱۳۹۶، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه الهیات. در این پایان نامه مفهوم نفوذ و انواع نفوذ به اعتبار های مختلف و اهداف نفوذ پرداخته شده است و سپس زمینهها و عوامل نفوذ مورد بررسی قرار گرفته است. در یک فصل شیوه های نفوذ به تفکیک نفوذ اعتقادی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی آورده شده است. در انتها نیز پیامدهای نفوذ و راهکارهای مقابله با انواع نفوذ نگاشته شده است. این پایاننامه بیشتر به زمینه ها و راهکارهای مقابله با نفوذ پرداخته است.
-
پایان نامه: طحان زاده، هادی/ نفوذ فرهنگی دشمن در جامعه اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت؛ با تاکید بر زمینه ها، پیامدها و راهکارهای علاج، کارشناسی ارشد، دانشگاه پردیس آیت الله طالقانی، قم؛ ۱۳۹۷، از نقاط قوت این پایاننامه پرداختن به زمینه نفوذ فرهنگی به صورت مفصل می باشد و زمینهها، پیامدها و راهکارهای علاج آن نیز بیان شده است.
-
پایان نامه: محمودی، حسن/ راهکارهای مقابله با نفوذ دشمن در نهج البلاغه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه سیستان و بلوچستان؛ ۱۳۹۶، در این نوشتار نویسنده تلاش نموده است بسترها و زمینههای بروز و ظهور دشمنی و نفوذ را در عصر حضرت علی «علیه السلام» توضیح دهد و سپس راه ها، ابزارها و روشهای نفوذ دشمن از منظر حضرت علی «علیه السلام» و راهکارهای حضرت در مقابله با نفوذ دشمن آورده شده است.
-
پایان نامه: اکبری بیاتیانی، اسماعیل/ بررسی تحلیل نفوذ اقتصادی دشمن بر انقلاب اسلامی و راه های مقابله با آن با تکیه بر دیدگاه رهبری استنادا به آیات قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم آمل؛ ۱۳۹۵، از آن جهت که این پایان نامه به مقصد واکاوی نفوذ اقتصادی دشمنان بر انقلاب اسلامی نوشته شده است لذا به جنبههای دیگر نفوذ، از جمله نفوذ فرهنگی و سیاسی اشاره نشده است و تفاوت آن با پژوهش حاضر در این است که این پایان نامه علاوه بر موارد ذکر شده، با تکیه بر دیدگاه رهبری نوشته شده است.
-
پایان نامه: رحمتی مهر، مرتضی/ روشهای نفوذ دشمن از منظر قرآن و سنت، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده اصول ادیان مرکز دزفول، 1397.
-
مقاله: شیرخانی، علی/ رهیافت شهید مطهری درقبال تهاجم فرهنگی غرب، مجله ۱۵ خرداد دوره اول، تابستان و پاییز ۱۳۷۶.
-
مقاله: حسینی علی آباد، سید روح الله/ نگاه قرآنی به شایعه و شعبه دو روش نفوذ فرهنگی دشمن از طریق رسانه، مجله معرفت تیر ۱۳۹۷، شماره ۲۴۷، علمی ترویجی. در این مقاله تلاش شده است، روشهای دشمنان برای نفوذ از طریق رسانه شناسانده شود و نظرات قرآن درباره دو روش مهم دشمن در نفوذ فرهنگی از طریق رسانه، یعنی شایعه پراکنی و شبهه افکنی انعکاس داده شود.
-
مقاله: فرزند وحی، جمال؛ مهدیزاده، ماندانا؛ مبارکی، مریم / نفوذ فرهنگی و جایگاه آن در قرآن و عهدین، مجله احسن الحدیث؛ پاییز و زمستان ۱۳۹۶، شماره ۴ ، این مقاله به بیان نفوذ فرهنگی و روش های آن در قرآن و عهدین میپردازد.
-
مقاله: احمدیان، علی اکبر/ نظریه نفوذ؛ تبیین انواع نفوذ و رابطه آنها با دستگاه چهار طیفی تهدید، فصلنامه آفاق امنیت؛ سال هشتم، شماره ۲۸، پاییز ۹۴، با بهره گیری از بیانات مقام معظم رهبری به معرفی انواع نفوذ می پردازد و تبیین و تحلیلی را بر اساس رابطه بین جنگ نرم و نفوذ نرم ارائه می دهد. مفهوم نفوذ و تهدید را مقایسه می نماید و نفوذ را در عرصههای مختلف از جمله: عرصه حکومت و سیاست، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تبیین می نماید و شاخصه های شناخت نفوذی ها را نیز بیان میدارد.
گفتار دوم: مفهوم شناسی
1-نفوذ در لغت
برای بررسی یک موضوع ابتدا باید واژگان به کارگرفته در آن موضوع بررسی شود، تا مقصود و منظور از آن موضوع و حدود و ثغور آن مشخص شود. راه بررسی لغات مراجعه به فرهنگ لغت ها و بررسی آراء لغت شناسان می باشد. ابتدا واژه «نفوذ» در فرهنگ ها و مهاجم فارسی و سپس در فرهنگ لغت و مهاجم عربی مورد بررسی قرار می گیرد.
2-واژه نفوذ در فارسی
نفوذ در لغت، به معنای فرو رفتن تیر در نشانه و بیرون آمدن آن از طرف دیگر و اثر کردن و جاری بودن حکم و فرمان می باشد[1]. و همچنین دکتر محمد معین واژه نفوذ را این چنین معنا نموده است: «اثر کردن در چیزی، داخل شدن در چیزی».[2] در لغتنامه دهخدا نیز گذشتن تیر از آنچه بدان آید معنا شده است و همچنین جاری شدن فرمان و نامه، اثر کردن، روانی و روایی، گذر و در گذشتگی در چیزی آمده است.[3]
3-واژه نفوذ در عربی
در لغت نامه های عربی به معنای داخل شدن و ورود آمده است. «النفاذ و الانفاذ، یقال: سلکت الطریق ای نفذ فیه وسلک الخیط فی الابره» یعنی راه را پیمود، یعنی در آن نفوذ کرد و نخ در سوزن داخل شد.[4] و همچنین به معنای جواز چیزی و خلوص و ورود در وسط چیزی آمده است.[5] در المنجد واژه «نفوذ» به معنای رخنه کردن، رسوخ کردن، اجراشدن، گذشت و گذر کردن، تمام شدن و به پایان رسیدن ذکر شده است.[6] علامه مصطفوی در التحقیق این واژه را به معنای ورود دقیق در چیزی از نظر مادی و عقلی معنا نموده است و مصادیق آن را نفوذ تیر در هدف و نفوذ در گروه و نفوذ حکم در امر، ذکر نموده است.[7]
این واژه در انگلیسی[8] به معنای کنش و قدرتی است که یک نتیجه ای را بدون اعمال آشکار زور یا بدون اعمال مستقیم فرمان، تولید کند.[9]
از تعاریف یاد شده می توان نتیجه گرفت که نفوذ به معنای ورود و رخنه در چیزی است که غالباً به صورت پنهانی صورت می گیرد. و این نفوذ می تواند عقلی و ذهنی و یا به صورت مادی صورت بگیرد.
4-کاربرد واژه نفوذ در قرآن
در قرآن این واژه سه بار و در یک آیه به کار رفته است. خداوند میفرماید: «يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا ۚ لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»[10]
علامه طباطبایی این نفوذ را با توجه به سیاق فرار از کرانههای محشر می داند؛
بعضی از مفسرین[11] گفتهاند: مراد از نفوذ، علمی در آسمانها و زمین و دستیابی به اقطار آن دو است و نتیجه گرفتهاند که آیه شریفه پیشگویی از این آینده است که روزی بشر قدرت نفوذ علمی پیدا میکند و به اقطار آسمانها دست مییابد.[12]
5-نفوذ در اصطلاح
برای به دست آوردن تعریفی جامع و مانع از یک مفهوم لازم است که آن واژه و اصطلاح از منظر علومی که با آن مستقیما در ارتباط هستند، به صورت تخصصی مورد بررسی قرار گیرد. از این جهت واژه نفوذ از منظر علومی که با آن مرتبط می باشندبررسی خواهد شد.
واژه ی نفوذ در عرصه ی علوم سیاسی، اولین بار از اندیشه ی توماس هابز در ذیل قدرت وارد علوم اجتماعی گردید. از این منظر، نفوذ، پاسخ رفتاری نسبت به اعمال قدرت و یا به عبارت دیگر نتیجه ای است که از طریق به کارگیری قدرت حاصل می شود.[13]
نفوذ در اصطلاحات اجتماعی و سیاسی نزدیک به مفهوم لغوی آن یعنی رخنه و نفوذ در افکار و عقاید و تأثیرگذاری برای ایجاد تغییر در جهت اهداف نفوذ کننده است.
در حوزه رفتارهای اجتماعی صاحب نفوذ، کسی است که به عنوان مرجعیت مقبول مردم پذیرفته شده است که به طور طبیعی این مقبولیت با محبوبیت همراه است.[14]
نفوذ را می توان رابطه میان بازیگرانی دانست که به موجب آن، یک بازیگر، بازیگران دیگر را وادار می کند تا به طریقی که خواست خود آنها نیست، عمل کنند.[15]
نفوذ به شکل مادی و یا معنوی انجام می گیرد. به نظر می رسد بدترین حالت نفوذ، نفوذ معنوی باشد که از طریق جنگ نرم و بر اساس مدل های روان شناسی انجام می گیرد. نفوذ معنوی نیز به دو قسمت اساسی؛ نفوذ در عقل و ذهن؛ نفوذ در قلب و عاطفه دسته بندی می شود. کسی که از نظر عقلی محل نفوذ قرار می گیرد، افکار و اندیشه هایش متأثر از جریان نفوذ قرار می گیرد و مبانی عقلی و فلسفی جریان نفوذ را می پذیرد و بر اساس آن، اندیشه می کند. البته لزوما پذیرش عقلی و فکری به معنای پذیرش قلبی نیست؛ زیرا بر اساس آیات قرآن ممکن است شخصی به امری قطع و یقین داشته باشد، ولی در مقام عمل برخلاف آن عمل کند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»[16] و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.[17]
نفوذ فرهنگی
نفوذ ممکن است در حوزه های مختلفی چون: سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی رخ دهد. ولیکن مهمترین حوزه نفوذ فرهنگی میباشد؛ زیرا در حوزه فرهنگ و باور و عقاید انسانها نفوذ صورت بگیرد زمینهساز نفوذ در حوزههای دیگر خواهد بود و اگر جامعه دچار استحاله فرهنگی شده باشد، به راحتی در زمینههای اقتصادی و سیاسی و امنیتی نیز تحت تاثیر دشمن قرار می گیرد و نفوذ را می پذیرد. واژه فرهنگ مرکب از «فر» که پیشوند است و «هنگ» به معنای کشیدن آمده است و فرهنگ به معنای فرهنج است که علم و دانش و ادب را دربرمیگیرد.[18]
نفوذ فرهنگی در مرحله اول به معنی تغییر در ارزشها باورها و هنجارهای جامعه اسلامی است و در مرحله دوم ناکارآمد سازی نظام اسلامی مورد توجه دشمن قرار می گیرد. نفوذ فرهنگی لایه های متفاوتی دارد و مهمترین نقطه رخنه در نفوذ فرهنگی، رخنه در باورهای دینی جامعه اسلامی است و وقتی باورها سست شد، به راحتی می شود آن جامعه را مورد سلطه قرار داد. جریان نفوذ فرهنگی و تغییر باورهای دینی در قرآن با شیطان آغاز میشود و قدمتی به اندازه خلقت انسان دارد و شیطان با هدف فرمانبرداری آدم موضوع خلد جاوید و ملک شدن آدم و همسرش را با شیوه وسوسه و با هدف ایجاد شبهه در مرحله اول و با هدف هبوط آدم از موقعیتش نزد خدای متعال در مرحله دوم صورت داد.
فرهنگ شالوده زندگی اجتماعی است که از تجارب جمعی تمام افراد به وجود آمده و راه و روشی است که مردم از طریق آن با واقعیات اساسی زندگی روبرو شده و به چاره جویی مشکلات میپردازند. با این بیان، فرهنگ به منزله روح و قلب یک ملت و مایه بقای آن به شمار میرود.[19]
نفوذ فرهنگی با استفاده از تحریف محتوای دین و گاهی با تحقیر و تضعیف شخصیت رهبران دینی اتفاق می افتد و گاهی دشمنان با تخریب مراکز فرهنگی و دینی و بی محتوا کردن آن و سپس گسترش فساد و فحشا و ابتذال و همچنین ایجاد تعصب و قوم گرایی و ملیت پرستی در مقابل دین گرایی، یاس و ناامیدی و پشیمانی از دینداری را در جامعه گسترش داده و سپس باعث ترس و وحشت عمومی شده و در نهایت سبب انحراف در رفتار دینی و سبک زندگی میشوند.[20]
نفوذ فرهنگی حرکتی است مرموزانه، حساب شده، با برنامه ریزی دقیق که با استفاده از شیوه ها، ابزار و امکانات متنوع برای سست کردن باورها، دگر گونی ارزش ها، انحراف اندیشه ها، تغییر و تبدیل اداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر یک جامعه انجام میگیرد. از آنجایی که مقوله فرهنگ بر تمام ابعاد زندگی انسان سایه افکنده است دارای گستردگی بسیاری می باشد و پرداختن به این حوزه است نفوذ پژوهشی مستقل و مفصل را می طلبد.
نفوذ اقتصادی
یکی از حوزه های مهم و مرتبط با مسائل روزمره و حیاتی انسان، اقتصاد می باشد و نفوذ و تهاجم به این حوزه دارای آثار مخرب بسیاری است و اهل باطل و دشمنان دین همواره در طول تاریخ از این حوزه در جهت جدایی مردم از دین و ناامیدی از رهبران الهی و جذب به باطل بهره گرفته اند و با استفاده از روشهایی چون 1- ایجاد انحراف در معاملات اقتصادی از طریق ترویج ربا، رشوه خواری، قمار و 2- در فقر نگه داشتن پیروان ادیان الهی و ۳- غارت ثروت ها و ذخایر موجود، در دست دینداران، 4- سلطه بر شریانهای اقتصادی.[21] در نتیجه به زانو درآوردن پیروان ادیان الهی برای دستیابی به نفوذ اقتصادی تلاش می کنند.
نفوذ اقتصادی همواره به عنوان یکی از اهرمهای تهدید و فشار مورد استفاده دشمنان در مقابل اهل حق بوده است و با تحریم و تهدید و ایجاد فضای پرفشار زمینه جدایی مردم از حکومت های الهی و عدم حمایت از حاکمیت و مخالفت مردم با آن و در نتیجه تغییر حاکمیت را فراهم نموده اند. موارد بسیاری از این تهاجم و نفوذ اقتصادی در تاریخ حیات انسان وجود دارد. مانند: تحریم اقتصادی-اجتماعی مشرکان قریش نسبت به پیامبر گرامی اسلام و مسلمانان در مکه در آغاز ظهور اسلام که منتهی به کوچ اجباری پیامبر اکرم و مسلمانان به شعب ابیطالب شد و یا تحریم اقتصادی مسلمانان که توسط منافقان در مدینه صورت گرفت.[22]
نفوذ سیاسی
یکی دیگر از حوزه های نفوذ، نفوذ سیاسی می باشد. سیاست در زبان عربی از ریشه «سوس» می باشد. در صحاح الغه آمده است: رایت را سیاست کردم، یا فلان مرد امور مردم را سیاست کرد، در اموری که توانایی انجام آن را ندارد.[23] سیاست به معنی نگاه داشتن، حفاظت، حراست، حکم راندن بر رعیت، رعیت داری کردن، حکومت و ریاست و داوری، مصلحت، تدبیر و دور اندیشی است.[24]
مفهوم سیاست از مفاهیم پیچیده و دشوار است و از مفاهیمی است که مباحث و موضوعات فراوانی با آن پیوند خورده است و همچنین دارای شمول و گستردگی نسبت به همه افراد و گروههای جامعه بشری است. این امور سبب شده است که ارائه تعریفی جامع از آن دشوار گردد.[25] سیاست به طور کلی مجموعه تدابیری است که حکومت به منظور اداره امور کشور اتخاذ می کند.[26]
امام خمینی به عنوان یک سیاستمدار برجسته می فرماید: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و به راه ببرد. تمام مصالح جامعه و تمامی ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و آنها را به طرف چیزی که صلاحشان است هدایت کند.»[27] از تعاریف ارائه شده در می یابیم که سیاست مربوط به شوون حکومت و تدبیر و اداره جامعه میباشد و نفوذ سیاسی، نفوذی است که در حوزه حاکمیت باشد و از این طریق صورت گیرد. خداوند درقرآن مصادیقی را برای نفوذ سیاسی ذکر نموده است؛ فرعون و شداد و سایر مستکبران که در مقابل رسالت انبیای الهی ایستادند و مانع گرایش مردم به آنان شدند به عنوان نفوذیان در این حوزه معرفی می نماید.
خداوند در مورد نفوذ سیاسی و پیامد آن هشدار داده است: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» ای اهل ایمان، از غیر همدینان خود دوست صمیمی همراز نگیرید، چه آنکه آنها از خلل و فساد در کار شما ذرّهای کوتاهی نکنند، آنها مایلند شما همیشه در رنج باشید، دشمنی شما را بر زبان هم آشکار سازند و محققا آنچه در دل دارند بیش از آن است. ما به خوبی برای شما بیان آیات کردیم اگر عقل را به کار بندید.[28] این آیه به دنبال آیاتی که مناسبات مسلمانان را با کفار بیان کرد به یکی از مسائل حساس اشاره کرده و ضمن تشبیه لطیفی به مؤمنان هشدار میدهد، میگوید: غیر از هم مسلکان خود برای خود، دوست و همرازی انتخاب نکنید، و بیگانگان را از اسرار و رازهای درونی خود با خبر نسازید. آنان دوست و محرم اسرار شما نیستند و در رساندن شر و فساد کوتاهی نمیکنند و پیوسته علاقه آنها این است که شما در رنج و زحمت باشید و برای اینکه از مکنونات ضمیرسان آگته نشوید، معمولا در سخنان و رفتارشان مراقبت می کنند و با اختیاط حرف می زنند، ولی دشمنی آنان از میان سخنانشان آشکاراست و خداوند به این وسیله راه شناسایی باطن دشمنان را نشان داده است.[29]
دشمنان برای رسیدن به اهداف خود و نفوذ سیاسی از سه راهبرد عمده بهره گرفته اند از جمله:
1-رهبر ستیزی
رهبری در نظام دینی رکن اساسی و راس هرم هندسی نظام اسلامی است و واسطه فیض هدایت و مدیریت الهی می باشد؛ بنابراین همواره در طول تاریخ این جایگاه مورد توجه جدی نرم و سخت جبهه دین ستیز بوده است و رهبران الهی به سختی مورد تحقیر، تضعیف و ترور شخصیتی قرار میگرفتند.« وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ؛ و بر مردم هیچ رسولی نمیآمد جز آنکه او را به مسخره (و انکار) میگرفتند.»[30]
2-دین هراسی
دین، برنامه الهی حیات آسمانی انسان برای هدایت و سعادت اخروی او میباشد. این موهبت خداوندی با انحراف و انحطاط فکری و سلطهگری مستکبران منافات دارد به این جهت آن را مورد تهاجم قرار میدهند. خداوند در قرآن کریم جامعه دینی را از همسویی و همراهی با آن برحذر داشته است. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ ای اهل ایمان، با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آوردهاید.»[31] دشمنان در صورت اصرار مردم بر دین مداری در مقابل دین به جنگ برمی خیزند. « وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا؛ و کافران پیوسته با شما مسلمین کارزار کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند.»[32]
3-مردم فریبی
گروه هدف و جامعه مورد توجه خداوند و پیامبران در حوزه دین، مردم می باشند و اگر مردم نبودند خداوند نیز دین را عرضه نمی کرد و پیامبری را نمی فرستاد. قوام نظام اسلامی به حمایت مردم و پیروی آنان از دین و رهبر دینی است و جبهه باطل همیشه در پی فریب و جدایی مردم از رهبران دینی و جذب آنان به سمت اهداف خود بودند. « وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُمْ مِنْ شَيْءٍ ۖ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ و کافران به اهل ایمان گفتند: شما طریقه ما را پیروی کنید (اگر به خطا رفتید) بار خطاهای شما را ما به دوش میگیریم، در صورتی که هیچ از بار گناهشان را به دوش نگیرند، آنها دروغ میگویند.»[33] [34]
نفوذ امنیتی
امنیت از واژه «امن» و به معنای ضد خوف و ترس آمده است.[35] و «الامن» کسی که در امان و اطمینان می باشد معنا نموده اند.[36] عبارت «رجال الامم و قوی المن» به معنای افراد و پلیس امنیتی که وظیفه حمایت از جان و مال مردم که بعهده آنهاست می باشد.[37] هر چند امنیت که خلاف ترس معنا شده است، تمام ابعاد زندگی و حوزههای سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و نظامی را شامل می شود ولی در اصطلاح عامه هرگاه سخن از نفوذ امنیتی به میان می آید، نفوذ از بُعد نظامی به ذهن متبادر می شود. در فرهنگ قرآنی امنیت به معنای دوری از تجاوز و تعدی آمده است. «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ ۚ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ» آیا (کافران اهل مکه) ندیدند که آن شهر را حرم امن و امان قرار دادیم در صورتی که از اطرافشان مردم (ضعیف) را به قتل و غارت میربایند؟ آیا باز به باطل میگروند و به نعمت خدا کافر میشوند؟[38] خداوند در این آیه در پاسخ به نگرانی مهاجران از مختل شدن زندگیشان، به آنان وعده امنیت میدهد و میفرماید: ما این خانه را حرم امن قرار دادیم. درحالی که عرب در ناامنی به سر میبرد و در بیرون این سرزمین ها همهجه غارت و کشتار است ولی خانه خدا در امنیت قرار دارد و هر کسی وارد این حرم شد از تجاوز و تعدی به دور است. و از این جهت نیز غالباً نفوذ امنیتی در حوزه نفوذ نظامی معنا می شود.
نفوذ امنیتی با هدف سلطه نظامی شکل میگیرد و سبب می شود که استقلال و اراده قوای نظامی سرد شود و نفوذیان امنیتی در جامعه اسلامی درصدد خرابکاری نظامی و جاسوسی و مانند آن هستند. قرآن کریم درباره این گونه نظامیان میفرماید: « لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ -اگر این منافق مردم هم در میان شما مؤمنان بیرون میآمدند جز خیانت و مکر در سپاه شما چیزی نمیافزودند و هر چه میتوانستند در کار شما اخلال و خرابی میکردند، برای شما از هر سو در جستجوی فتنه برمیآمدند، و هم در میان لشکر شما از آنان جاسوسهایی وجود دارد، و خدا به احوال ظالمان داناست»[39].
این آیه به این واقعیت اشاره میکند که عدم شرکت منافقان در جنگشما را ناراحت نکند. وبه مسلمانان یک درس بزرگ میدهد که هیچ گاه در فکر افزودن سیاهی لشکر و کمیت و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد.
زیرا حضورشان تردید شما را می افزاید و حضور آنها با آن روحیه فاسد و توأم با تردید و نفاق و بزدلی اثری جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد.
به علاوه «آنها با سرعت کوشش میکنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای اتحاد بپردازند»
سپس به مسلمانان اخطار میکند که: مراقب باشید «افراد ضعیف الایمانی در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تأثیر سخنان این گروه منافق قرار میگیرند» (وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ). و یا این که در میان شما افرادی هستند که برای منافقان جاسوسی میکنند.
بنابراین وظیفه مسلمانان قوی الایمان آن است که مراقب این گروه ضعیف یا جاسوس باشند.[40] نفوذ امنیتی با هدف سلطه نظامی شکل میگیرد و به وسیله جاسوسی و خرابکاری نظامی استقلال جامعه ایمانی را خدشه دار مینماید و سبب استحاله درونی این نظام می شود.
زمینه های نفوذ
بسترها و زمینه های نفوذ شامل آن دسته از عواملی است که به طور مستقیم در فرایند نفوذ دخیل نیستند و به عبارتی رابطه علی و معلولی ندارد ولی آنها بستر و زمینه لازم برای محقق شدن نفوذ را فراهم می آورند.
برای تحقق نفوذ باید این زمینه در هر دو طرف وجود داشته باشد. یعنی هم زمینه اعمال نفوذ در نفوذگران و اهل باطل وجود داشته باشد و هم زمینه پذیرش نفوذ در میان اهل حق وجود داشته باشد تا نفوذ محقق گردد. در صورت عدم وجود زمینه ها و بسترهای نفوذ، این فرآیند شکل نمی گیرد.
عوامل و بسترهای زیادی برای تحقق نفوذ و اعمال نفوذ از سوی دشمنان وجود دارد. برخی از این زمینه ها، عوامل و شرایط که در میان اهل باطل وجود دارد و سبب می شود که تصمیم به نفوذ بگیرد میتوان قدرت طلبی کینه توزی و انتقام، خودبرتربینی و استعلاو دنیا طلبی را نام برد.
دشمن در جایی سرمایه گذاری می نماید که امکان بهره برداری وجود داشته باشد و بتوانند نتیجه مطلوب را به دست بیاورد. به عبارت دیگر پیروان حق نیز دارای خصوصیات و شرایط و زمینه هایی هستند که دشمنان را به طمع پیشروی و نفوذو فتح مواضع مادی و معنویشان وا میدارد. گاهی این زمینهها در بعد بینش و گاهی در بُعد گرایش و گاهی در بعد کنش می باشد. از این رو باید هم دشمن را شناخت و هم زمینه نفوذ دشمن و لغزشگاههای اهل حق را معرفی نمود تا بتوان از پیشروی و نفوذ دشمن جلوگیری نمود.
زمینه های اعمال نفوذ
1- قدرت طلبی
میل به قدرت در انسان گرایشی فطری است و این میل در انسان هیچگاه اشباع نمیشود و هرگاه زمینه ای برای قدرت نمایی بیابد. انسان را برای رسیدن به آن به تلاش وامی دارد یکی از زمینه هایی که سبب اعمال نفوذ دشمنان در میان پیروان ادیان الهی بوده است همین میل به قدرت بوده است و در تلاش بوده اند که سلطه و برتری خود را بر مومنان نشان دهند.[41]
از نظر علمای اخلاق جاه طلبی یعنی ؛تسخير و مالك شدن دلهاي مردم به هدف تعظيم و اطاعت آنها؛ همانطور كه ثروتمند از طلا و نقره ای که در اختیار دارد براي تأمين اغراض نفساني خود استفاده می کند، قدرت طلب و جاه طلب هم كسي است كه در فكر تسخير دلهاي مردم، براي كسب قدرت است تا از اين طريق به اغراض دنیایی خودبرسد.[42]
از صفات ناپسند یهود مقام پرستی و جاه طلبی است. زمامداران یهود، وقتی دیدند صفات پیامبر با صفاتی که در تورات آمده یکی است برای حفظ مقام و منصب خود، آن حقایق را تغییر دادند و وارونه در تورات نوشتند. مرحوم طبری در تفسیر قسمتی از آیه ۷۸ سوره آل عمران «یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون» و بر خدا دروغ مى بندند و خودشان هم مى دانند. می گویند: «منظور این است که دروغ گفتن بر خداوند و گواهی دادن به باطل و ملحق کردن چیزی به آن که جزو آن نیست از روی عمد بوده و یهود برای ریاست طلبی و دنیاخواهی این کار را انجام داده اند.»[43]
كفّار مكّه پيش از آنكه محمد (ص) ايمان برايشان بياورد سوگند بخدا خوردند قسم سخت و نهايت توان و طاقتشان اگر پيامبر ترساندهاى برایشان از طرف خداى تعالى بيايدنسبت به پذیرفتن دعوت پیامبر از يكى از امتهای گذشته از يهود و نصارى و صابئين راه یافته تر باشند.
ولی هنگامی که حضرت محمد (ص) برگزیده شد فقط بر نفرت و دوری از هدایت و فرار از حق آنان افزوده شدو این کار را ازروی استکبار انجام دادند و نخوت و غروری که داشتند اجازه نمی داد ، پیرو دیگری باشندو انتظار داشتند خودشان در راس قدرت باشند.[44]
میل به قدرت در وجود سامری سبب شد تا تصمیم بگیرد از غیبت حضرت موسی استفاده نماید و حکومت و حاکمیت را از دست هارون جانشین حضرت موسی(ع) بیرون بیاورد و مردم را تحت حکومت خود درآورد. خداوند میفرماید:
«وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[45]
و چون موسی، خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: پس از من چه بد جانشینی برای من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟ و الواح را افکند و موی سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید. هارون گفت: «ای فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند پس مرا دشمنشاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده. از زمان آدم تا اين دم، اكثر عداوت ها و مخالفت ها با انبياء و اوصياء سببي جز حب جاه نداشته. نمرود مردود به همين جهت آتش براي سوختن ابراهيم خليل برافروخت و فرعون ملعون به اين سبب خانمان سلطان خود را سوزاند... حق اميرمؤمنان عليه السلام از آن غصب شده و خانواده خلافت الهيّه به واسطه آن غارت شده». يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام بطحا خراب شد به تمناي ملك ري.[46]
2-کینه توزی و انتقام
کینه ای که دشمنان دین از مومنان به دل گرفته بودند سبب میشد که آنان تلاش کنند در میان آنان نفوذ نمایند و با گسترش سلطه خود بر مومنان آنان را از راه حق دور سازند. یکی از دلایلی که قران برای تلاش شیطان در جهت نفوذ و اغوای مومنان بر میشمرد حقد و کینه ای بود که در دل پنهان کرده بود. «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ: طبرسی در مجمع البیان اقوالی را که در معنای اغوا ذکر شده را بیان میفرمایند و سپس نتیجه می گیرند که: هر کدام از این اقوال ذکر شده برای تفسیر این آیه درنظر گرفته شود بیانگر کینه توزی شیطان وعلت و زمینه نفوذش در وجود انسان است.
خداوند در آیه83 سوره مائده ، بعد از اینکه حقایقی را درباره یهود و نصارا بیان مینماید ، خبر از دشمنی های یهود داده و می فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» بطور مسلم سرسخت ترين دشمنان مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت. این آیه نشان دهنده خصوصیّت کینه توزانه یهود است و وقایع تاریخی این خبر را تأیید و تفسیر کرده اند وتاکنون نیزاین دشمنی از سوی آنها ادامه دارد.[47]
3-خودبرتربینی و استعلا
یکی دیگر از زمینه هایی که سبب میشود دشمنان به نفوذ و سلطه و تغییر رفتار مومنان بیاندیشند و تلاش کنند تا آنان را از اهداف متعالی خود که همان رسیدن به کمال است باز دارند، خود برتر بینی و میل به دیده شدن است.
قرآن كريم مي فرمايد: «وَ نَادَي فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ»[48] فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اي قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارند؟ آيا نمي بينيد؟! مگر نه اين است كه من از اين مرد (موسي) كه از خانواده و طبقه پستي است و هرگز نمي تواند فصيح سخن بگويد، برترم؟ در تفسیر نور در شرح و تفسیر این آیه آمده است طاغوتها با بزرگ نشان دادن خود و کوچک شمردن مومنان سعی در نفوذ و تغییر رفتار آنان داشتند.[49]
در آیه 4 از سوره قصص این میل به برتری فرعون مطرح شده است. محققا فرعون علو و بلند پروازي كرد در روي زمين و قرار داد اهل زمين را طايفه طايفه و ضعيف نمود يك طايفه آنها را به سر بريدن پسران آنها و واگذاردن زنهاي آنها. محققا او بود از فساد كنندهگان.
فرعون با برتری جویی که در زمین داشت كارش بجايي رسيد که مردم را جمع کرد و گفت من پروردگار شما هستم[50]. «فَحَشَرَ فَنادي فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأَعلي»[51] و با زبان تهدید گفت: اگر غیر از من کسی را به خدایی برگزینی تو را به زندان می اندازم. «لَئِنِ اتَّخَذتَ إِلهَاً غَيرِي لَأَجعَلَنَّكَ مِنَ المَسجُونِين»[52]
این میل برتری طلبی در میان یهودیان نیز وجود داشته است و سبب شده که حتی در امانت خیانت کنند و در توجیه این خیانت گفته اند که چون اعراب امی و بیسواد هستند در آخرت از ما بابت این خیانت حسابرسی نمی شود.
بعضی از اهل کتاب (به آن حد درستکارند که) اگر مال بسیار به آنها بسپاری ردّ امانت کنند، و برخی دیگر از اهل کتاب (تا آن اندازه نادرستند که) اگر یک دینار به او امانت دهی رد نکنند، جز آنکه بر مطالبه آن سختگیری کنی، از این رو که گویند: برای ما (پیروان تورات) به هر وسیله خوردن مال امیّان (غیر اهل تورات) گناهی ندارد، و این سخن را به دروغ به خدا نسبت دهند در صورتی که میدانند که به خدا نسبت دروغ میدهند.[53]
بعضى از تفاسير گويند كسانى كه اداء امانت كرده بودند مسيحيان بودند و كسانى كه خيانت در امانت نموده بودند يهوديان بودند.[54] يهوديان و مسيحيان، خود را انديشمند و مسلمانان را بىسواد و امّى مىپنداشتند.[55]
این آیه منطق این گروه را در مورد غصب اموال دیگران بیان مى کند، مى فرماید: این به خاطر آن است که آنها مى گویند ما در برابر امیین (غیر اهل کتاب)مسوول نیستیم. آنها با این خود برتربینی و امتیاز دروغین به خود حق میدادند که اموال دیگران را به هر اسم و عنوان تملک کنند، و این منطق از اصل خیانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناکتر بود.[56]
4-دنیاطلبی و حفظ منافع اقتصادی
با گسترش اسلام و روی آوردن مردم به اسلام و کنار گذاشتن بت ها و ترک بت پرستی، بت پرستان نگران ثروتی بودند که از بت پرستی مردم به دست می آوردند. به همین جهت تلاش میکردند تا با روشهای مختلفی در بین صفوف مومنان نفوذ کرده و آنان را از پیروی دین خدا باز دارند.
ثروتمندانی که همیشه اموال خود را دلیل برتری خود میدانستند و اهل انفاق نبودند، با نزول این آیات که در واقع نفی برتری آنها بود، از پیشرفت اسلام احساس خطر کردند و شروع به مخالفت و کارشکنی نمودند و تلاش کردند مسلمانان را از عقیده خود باز دارند.[57]
علاوه بر مشرکان مکه علمای قوم یهود نیز از گرایش مردم به اسلام ناراحت بودند. قوم یهود از اولین کسانی بودند که برای دیدن پیامبر آخرالزمان به سمت مدینه حرکت کردند و با وجود تحمل سختیهای بسیار در آنجا ساکن شدند کردند. هنگام بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلاف جهت اولیه حرکت کردند و گمراه شدند، عالمان یهودی برای تامین دنیای خود و خوش آیند سلاطین یهود، دین را تحریف کردند. خداوند در آیه ۹۶ سوره بقره درباره دنیاطلبی یهود می فرماید: «آنها را حریص ترین مردم حتی حریص تر از مشرکان در زندگی خواهی یافت، که هر یک از آنها آرزو دارد، هزار سال عمر به او داده شود، در حالیکه این عمر طولانی او را از کیفر الهی باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.»
زمینه های پذیرش نفوذ
مستکبران تلاش می کنند روز به روز نفوذ و سلطه خود را گسترش دهند ولی لازمه محقق شدن اهداف آنها وجود ضعف و ناتوانی در میان اهل حق است.
1-ضعف ایمان
یکی از زمینه های پذیرش نفوذ، عدم باور و یقین به وجود خداوند است و یا داشتن ایمانی ظاهری که قدرت جهت دهی به رفتار فرد را ندارد. خداوند در قران چنین ایمانی را اینگونه توصیف مینمایدو نتیجه آن را بازگشت به کفر بیان می دارد. و از مردم کس هست که خدا را به زبان و به ظاهر میپرستد (نه از باطن و حقیقت) از این رو هرگاه خیر و نعمتی به او رسد اطمینان خاطر پیدا کند و اگر آزمونی (از شر و فقر و آفتی) به او رسد (از دین خدا) رو بگرداند. چنین کس در دنیا و آخرت زیانکار است و این (نفاق و دورویی) زیانی است که بر همه کس آشکار است.[58]
به بیان دیگر، گروهی از مردم خدا را با ایمانى ضعیف مى پرستند. آنان در این راه قدرت و توان به دست آوردن دلیل هاى نیرومند و اطمینان آور را ندارند و خدا را تنها با اندک پندار و شبهه اى عبادت مى کنند. حرف بمعني طرف و جانب است تا باو احسان و محبت ميكني مريد و مخلص و بنده است همين که كوتاهي كردي دشمن و بدبين ميشود و برميگردد.[59]
تعبیر به (على حرف) ممکن است اشاره به این باشد که ایمان آنها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کمرنگى از ایمان نتابیده است و ممکن است اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند بلکه در کنار و لبه آنند، زیرا یکى از معانى حرف لبه کوه و کناره اشیاء است و مى دانیم کسانى که در لبه چیزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نیستند، و با تکان مختصرى از مسیر خارج مى شوند، چنین است حال افراد ضعیف الایمان که با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى رود.[60]
اگر بر اثر عبادت و پرستش، دنیا به آنان رو کند و به رفاه وآسایش برسند، به دین باورى و دیندارى و عبادت خدا اطمینان پیدا مى کنند و آن را دلیل درستى دین مى دانند. اما اگر بر اثر رویدادهاى تلخ و یا به دلیل آزمون هاى زندگى نعمت را از دست دهند و گرفتارى پیدا کنند، به کفر و شرک گرایش پیدا می کنند.
در شان نزول این آیه آمده است: گاهى گروهى از بادیه نشینان خدمت پیامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائید و اموال و چهار پایان آنان فزونى مى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) عقیده پیدا مى کردند!، اما اگر بیمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شیطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام این بدبختیها بخاطر این آئینى است که پذیرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.[61]
2-حب مال و جاه
درآموزههای قرآن،مال مایه قوام اجتماع معرفی شده است. خداوند میفرماید: و اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى شما قرار داده به سفيهان مدهيد؛ ولى از عوايد آن به ايشان بخورانيد و آنان را پوشاك دهيد و با آنان سخنى پسنديده بگوييد.[62]
ودر آیاتی دیگر مال و ثروت، فضل الهی به انسانها معرفی شده است[63]. مال دارای ارزش ذاتی نیست و فقط زمانی ارزش دارد که در جهت تامین سعادت ابدی به کار گرفته شود و در و به دنیا طلبان وعده عذاب داده شده است. دنیا طلبی عده ای سبب شد که به قارون و تجملاتش با دیده حسرت بنگرند. «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ۖ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»[64] آنگاه قارون (روزی) با زیور و تجمل بسیار بر قومش در آمد، مردم دنیا طلب (که او را دیدند) گفتند: ای کاش همان قدر که به قارون از مال دنیا دادند به ما هم عطا میشد که او بهره بزرگ و حظّ وافری را داراست.
وقتی قارون غرق در زینت و در حالت خودنمایی با کبر و غرور ازخانه اش خارج می شد. کسانی که دنیا را هدف نهایی و غایت مطلوب خویش دانسته و هدفی ورای آن نمی دیدند و از آخرت غافل و جاهل بودند باحسرت می گفتند: ای کاش ما هم آنچه را قارون از مال و ثروت داراست ، داشتیم چون او سعادت و بختی عظیم دارد.[65]
از دید دنیاطلبان، قارون در اوج لذت و خوشبختی قرار داشت و به هنگام مشاهده قارون دنیاطلبان غافل، اظهار حسرت و دریغ مینمودندودستیابی به ثروتی هم چون ثروت قارون، نهایت آرزوی آنان بود.قدرت و ثروت، ملاک ارزش و معیار اصلی بهره مندی و خوشبختی در نگاه دنیاطلبان قوم قارون بود. [66]
جاه طلبی كه ضرر آن بر دين سخت تر و شديدتر از هجوم گرگان بر گله گوسفندان ذكر شده است.[67]
همچنین دنیا طلبی را میتوان در میان منافقانی دید که با یهود پیمان دوستی بستندتا از جانب آنان خیری برسد یا حداقل از آسیب آنان در امان باشند و به این وسیله راه نفوذ را برای آنان باز میگذاشتند و خداوند مومنان را از این کار نهی نمود.در آیه ۵۱ سوره مائده آمده است: ای کسانی که ایمان آوردهاید یهود و نصاری را دوستان (خود) مگیرید (که) بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستی گیرد از آنان خواهد بود آری خدا گروه ستمگران را راه نمینماید.
خدای سبحان ولایت را مقید به هیچ قیدی نکرده و فرموده: یهود و نصارا را اولیای خود مگیرید، پس آیه شریفه از این جهت مطلق است، واز آیه بعدی که میفرماید: «توای پیامبر بیماردلان را میبینی که به سرعت به طرف یهود و نصارا میروند و میگویند میترسیم بلائی بر سر ما بیاید» فهمیده میشود که مراد از ولایت نوعی از نزدیکی و اتصال است که با بهانه بیماردلان متناسب باشد و آن این است که یهود و نصارا دولتی و سلطهای داشتهاند که مسلمانان بیمار دل میترسیدهاند در تحت سلطه آنان منکوب شوند، هم چنان که ممکن است دولت و سلطه در غیر یهود و نصارا بوده و بیماردلان میخواستهاند با دوستی با یهود و نصارا از آنها کمک گرفته و از شر صاحب دولت و سلطنت محفوظ بمانند.[68]
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌو بدانيد كه اموال و فرزندانتان آزمايشى (براى شما) هستند و البتّه نزد خداوند (براى كسانى كه از عهدهى آزمايش برآيند)، پاداشى بزرگ است.
محور بسيارى از لغزشهاى انسان و ريشهى بسيارى از گناهان از علاقه به مال و فرزند است. پس اينها عامل امتحان و لغزشند، آن گونه كه ابولبابه را (آيه قبل) به لغزش كشيد و براى حفظ مال و فرزندان خود، به همكارى با دشمن وادار كرد.[69] از این آیه این گونه به نظر میرسد که خیانت با انگیزهی حفظ داراییها و فرزندان از گزند دشمنان صورت پذیرفته است.[70]
همچنین در رابطه با آیه «یـایها الذین ءامنوا لا تتولوا قومـا غضب الله علیهم...» ای کسانی که ایمان آوردهاید مردمی را که خدا بر آنان خشم رانده به دوستی مگیرید آنها واقعا از آخرت سلب امید کردهاند همان گونه که کافران اهل گور قطع امید نمودهاند. گفته شده است
مراد از «قوما غضب الله» یهوداند که منافقان با آنها روابط دوستانه برقرار میکردند.[71]
3-اعتمادو اطمینان به ستمگران
«وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ» (شما مؤمنان) هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدانها دلگرم باشید و گر نه آتش (کیفر آنان) در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد.[72]
هرگونه تمايل واعتماد به ستمگران داخلى وخارجى، ممنوع است. ستمگران، لايق پيروى و رهبرى نيستند.[73] در این آیه به مومنان هشدار میدهد که از اعتماد به ستمگران خودداری نمایند که به شما کیفر خواهد رسید در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: منظور حکایت انسانی است که نزد حاکم ستمگر آمده و ماندگاری حاکمیّت او را دوست دارد، به این طمع که حاکم دست در کیسهی پول خود کرده و مقداری پول به وی بدهد.[74]
در شان نزول این آیه آمده است که؛ عده اى از مؤمنين با منافقين دوستى و مخالطت داشتند با نزول اين آيه از معاشرت و دوستى با آنها بازداشته شدند:[75] «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»[76] از ابن عباس نقل شده: این آیه و دو آیه بعد هنگامی نازل شد که عدهای از مسلمانان با یهودیان، به سبب قرابت، یا همسایگی، یا حقّ رضاع، و یا پیمانی که پیش از اسلام بسته بودند، دوستی داشتند و به قدری با آنها صمیمی بودند که اسرار مسلمانان را به آنان میگفتند، بدین وسیله قوم یهود که دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بودند و به ظاهر خود را دوست مسلمانان قلمداد میکردند، از اسرار مسلمانان مطلع میشدند، آیه نازل شد و به آن عده از مسلمانان هشدار داد که چون آنها در دین شما نیستند، نباید آنان را محرم اسرار خود قرار دهید.[77]
4-سرگرم شدن به دنیا
یکی از موارد دیگری که زمینه پذیرش نفوذ را فراهم می آورد غفلت مومنان و سرگرم شدن به دنیاست. یکی از موقعیت هایی که اهل حق مورد آزمایش قرار گرفتند و توجه آنان به دنیا موجبات پیشروی سپاه دشمن را فراهم ساخت، جنگ احد بود. در جنگ احد، مسلمانان به جمع آوری غنائم سرگرم شدند و زمینه نفوذ دشمنان و سپس پیروزی آنان فراهم آمد. و به حقیقت، خداوند صدق وعده خود را به شما نمود آنگاه که به فرمان خدا کافران را به خاک هلاک میافکندید تا وقتی که در کار جنگ (احد) سستی کرده و اختلاف برانگیختید و نافرمانی (حکم پیغمبر) نمودید پس از آنکه خدا آنچه آرزوی شما بود به شما نمود، منتها برخی جهت دنیا و برخی جهت آخرت میکوشیدید، سپس شما را از پیشرفت بازداشت تا شما را بیازماید، و خدا از تقصیر شما درگذشت، که خدا را با اهل ایمان عنایت و رحمت است. «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیا» بعضى از شما دنیا یعنى غنیمت مى خواهد و آنها کسانى بودند که براى جمع غنیمت سنگرگاه خود را در کوه رها کردند با اینکه پیغمبر امر کرده بود که تا آخر معرکه آنجا را رها نکنند.[78]
آیه اشاره به آن عده تیرانداز است که مأمور بحفظ دره بودند بعضى از آنها چون مقصود اصلی آنهابدست آوردن غنائم بود، وقتى دیدند جنک خاتمه پیدا نموده و مسلمانان مشغول غنیمتها گردیده اند سفارش رسول صلّى اللّه علیه و آله را در حفظ دره نادیده گرفتند و در میدان جنگ فرار کردند[79]
5-ابزارهای نفوذ
دشمنان از هر ابزاری برای نفوذ در میان اهل حق استفاده می نمایند و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. گاهی این ابزار در خدمت رسیدن به اهداف فرهنگی مورد استفاده قرار میگیرد و گاهی در جهت نیل به اهداف نفوذ اقتصادی و گاهی هم برای دستیابی به نفوذ امنیتی و یا سیاسی به کار گرفته میشود.
قران کریم که وسیله نجات و مشعل هدایت بشریت میباشد، علاوه بر معرفی نفوذیان، ابزار به کار گرفته توسط آنان را نیز بیان داشته است. با مراجعه به آیات قرآن درمی یابیم که این ابزارها و وسایل اعم از گفتار و نوشتار باطل، معبودان دروغین، افراد و شخصیت های منحرف و یا جاهل، مراکز و مکان هایی خاص و یا دیگر اشیا و وسایل میباشد.
5-1- گفتار باطل
قران کتابی است در کمال اتقان و استحکام، که در آن باطل راه ندارد. کتابی است که به راه راست هدایت می کند ولیکن برخی افراد در تلاش بودند با تغییراتی که در آن ایجاد میکنند به مقصود خود که همان انحراف اهل حق و میل آنان به باطل بود، دست یابند.
و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كنندهاند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است.[80] شیخ طوسى گویند: این آیه درباره نضر بن حرث بن کلدة نازل شده که کتابهائى میخرید که در آن داستان مربوط به ایرانیان از قبیل رستم و اسفندیار بوده و مردم را به آن مشغول میکرد تا از شنیدن قرآن منصرف شوند. لَهْوَ الْحَدِيثِ سخن بيهودهاىاست كه انسان را از حقّ باز دارد، مثل حكايات خرافى و داستانهايى كه انسان را به فساد و گناه مىكشاند. اين انحراف گاهى به خاطر محتواى سخن است و گاهى به خاطر اسباب و ملازمات آن از قبيل آهنگ و امور همراه آن. اين آيه به يكى از مهمترين عوامل گمراه كننده كه سخن باطل است اشاره نموده است. ابزار مخالفان راه خدا، منطق و حكمت نيست، سخنان لهو و بى پايه است.[81]
گاهی اوقات کلام به خودی خود دارای انحراف نیست و صحیح میباشد ولی نحوه بیان آن سبب ایجاد شبهه است مثل خلافکاری ای که بعضی از علمای اهل کتاب انجام دادند و در قرآن بیان شده: «وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» و همانا برخی از اهل کتاب، قرائت کتاب آسمانی را تغییر و تبدیل میدهند تا شما آنچه آنها از پیش خود خواندهاند از کتاب خدا محسوب دارید، و هرگز آن تحریف شده از کتاب خدا نخواهد بود، و گویند: این از جانب خدا نازل شده، در صورتی که هرگز از خدا نیست. و با آنکه میدانند به خدا دروغ میبندند[82]. آیه درباره جمعى از احبار یهود آمده که بدست خود چیزهایى در باره صفات پیغمبر اکرم و غیره نوشتند و بتورات اضافه کردند که در تورات نبوده.و گفتهاند درباره عدهاى از یهود و نصارى آمده که تورات و انجیل را تحریف کردهاند و کتاب خدا را بهم زدند و چیزهایى که از خدا نبود بآن افزودند و دین حنیف را از آن انداختند.[83] (یلون) به معنى پیچیدن و کج کردن است. این تعبیر در اینجا کنایه از تحریف سخنان الهى است. آنها هنگام تلاوت تورات وقتى به صفات پیامبر اسلام که بشارت ظهورش در آیات تورات آمده بود مى رسیدند آن راماهرانه تغییر مى دادند وشنونده گمان مى کرد آنچه را مى شنود متن آیات الهى است .
آنها صریحا مى گفتند: این از سوى خدا نازل شده در حالى که از سوى خدا نبود. تمام اینها به خاطر این بود که منافع مادى خود را در خطر مى دیدند و به خاطر آن دست به هر گناهى مى زدند در حالى که اگر افق فکر خود را بالا مى گرفتند و خلوص نیتى نشان مى دادند خداوند هم زندگى معنوى آنها را و هم جنبه هاى مادى زندگی آنها را تامین مى کرد[84].
یکی دیگر از موارد قول باطل، قسم دروغ است. شیطانکه میدانست سخنش مورد پذیرش قرار نمیگیرد متوسل به قسم شدو برای اینکه سخنش پذیرفته شود قسم خورد که از ناصحان است.[85]
حضرت آدم وهمسرش در آغاز به ابلیس اعتمادى نداشتند و شیطان براى جلب اعتماد آنها سوگند یاد کرد و بر آن نیز تأکید نمود. امام رضا علیه السلام فرمود: آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از آن شجره خوردند. البتّه این عمل قبل از نبوّت حضرت آدم بوده و نهى تحریمى و گناه کبیرهاى که مستحقّ آتش باشد نبوده است.
گاهی ابزار نفوذ از جنس سخنان ناشایسته و تهمت و افترایی است که به پیامبران میدادند و آنها را شاعر و مجنون و کاهن مینامیدند .هنگامی که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله و بر ضد بتهای کوچک و بزرگ قیام کردو مردم را به توحید فرا خواند. تعجب میکردند که چرا پیامبر انذار کنندهای از میان آنها برخاسته است؟ «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» تعجب آنها از این بود که محمد صلّی اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.
آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله تلقی میکردند و از آن تعجب داشتند. گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند و کافران گفتند: این ساحر دروغگویی است![86]
5-2-معبودان دروغی
گاهی دشمنان برای انحراف اهل حق و میل آنان به باطل و در نتیجه دستیابی به اهداف خود، اقدام به معرفی معبودانی دروغین میکردند. تا زمینه استضعاف فکری اهل حق را فراهم آورده و از آنان بهره کشی نمایند.
5-2-1-گوساله سامری
سامرى از ياران موسى عليه السلام بود كه تعهّدات خويش را در قبال او فراموش كرد. او از زینت آلات فرعونیان که از طریق ظلم و گناه در دست فرعونیان قرار گرفته بود و ارزشى جز این نداشت که خرج چنین کار حرامى بشود، مجسمه گوساله اى را براى آنها تهیه کرد.[87]
پس (سامرى) براى آنها پيكر گوسالهى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است. پس سامرى (خدا و همهى تعليمات موسى را) فراموش كرد. سامرى چگونگى ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم يكدفعه با پيكر گوسالهاى صدادار مواجه شدند. بنىاسرائيل نينديشيدند كه اگر گوساله قابل پرستيدن است، خود سامرى كه سازندهى آن است به طريق اولى قابل پرستش است.[88]
5-2-2-بت ها
یکی دیگر از ابزارهای نفوذ که در دست مستکبران بود، بت هایی بود که آنها را به عنوان معبود به مردم معرفی میکردند. به استناد آیات قرآن بت پرستى از زمان حضرت نوح پيامبرعليه السلام وجود داشته است. و اين رهبران گمراه مكر عظيمى به كار بردند، و گفتند: دست از معبودان خود برنداريد؛ به خصوص بت هاى «ودّ»، «سُواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسر» را رها نكنيد و آنها بسيارى را گمراه كردند. خداوندا ستمكاران را جز گمراهى ميفزا.[89]
مكر بزرگ رهبران مخالف حضرت نوح عليه السلام ابداع آيين بت پرستى بود. آنها به بهانه يادبود پيامبران گذشته و صالحان از فرزندان حضرت آدم، مجسّمه هايى ساختند، و به تدريج مسئله يادبود پيامبران پيشين از ياد رفت، و مردم به پرستش بتها پرداختند[90]. در ميان بتها پنج بت، كه در آيات بالا نام آنها آمده، بسيار مهم بود. در جريان طوفانِ نوح(ع) همه اين بتها زير خاك دفن شدند. سپس شياطين يا شيطان صفت ها اين پنج بت را از زير آوارها درآورده و در ميان قبايلِ عرب تقسيم كردند، و آيين بت پرستى در ميان عربِ جاهلى رواج پيدا كرد. و پيامبران براى مبارزه با اين آئين خرافى مبعوث شدند.
در روایت آمده است: «كلما شغلك عن الله فهو صنمك» هر چيزى كه تو را از خدا دور كند نوعى بت است و شخص آلوده به آن، بت پرست محسوب مى شود. به عبارتی دیگرهر چیزی که اجازه حکومت الهی را در دلها ندهد ابزاری است در دست شیطان برای اغوای انسانها و نفوذ و رخنه در دلهای آنان.[91]
6- افراد و شخصیت های منحرف و یا جاهل
گاهی انسانها به عنوان ابزاری در دست مستکبران بودند افرادی که یا اصلاً از همان ابتدا ایمان واقعی نداشتند و فقط ابراز ایمان کرده بودند، تا اهل حق به آنان اعتماد نمایند و در موقعیت مناسب به اهداف شوم خود برسند،مانند: منافقان و جاسوسان و یا افرادی که جهل آنان باعث شده بود به عنوان ابزاری درآیند که زمینه دستیابی اهداف دشمنان را بوجود آورند.
6-1-جاسوسان
یکی از گروها و افرادی که به عنوان ابزاری در خدمت مستکبران بودند، جاسوسان هستند که کار آنها خیانت به خدا و رسول میباشد قرآن به طور کلی از خیانت به خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نیز خیانت امانات نهی کرده است. ای کسانی که ایمان آوردهاید، با افشای تصمیمهای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد کافران و آشکار ساختن اسرار حکومت اسلامی، به خدا و پیامبرش خیانت نکنید که خیانت به امانتهای خود کردهاید و این حقیقت را شما خود میدانید[92]. بر اساس این آیه، رساندن اطلاعات مسلمانان به بیگانگان خیانت تلقی شده و مؤمنان را از خیانت به خدا، رسول و امانتهای خود بازداشته است. بعضی از مفسران،آیه را دربردارندهی حکمی کلی و ناظر به کسانی دانستهاند که اخبار و اسرار جنگی را پس از شنیدن از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آشکار میکردند و به گوش مشرکان میرساندند. [93]اسرار سیاسی و نظامی مسلمانها امانت به شمرده شده و انتقال آنها به دشمنان، خیانت در امانت، خیانت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نیز به مسلمانان عنوان شده است؛ زیرا موجودیت، استقلال و منافع جامعهی اسلامی و درنتیجه، حیات و هویت دینی آن را به خطرمیاندازد.[94]
در سوره مائده نیز به جاسوسی قوم یهود اشاره شده است. در آنجا کلمه سماعون به معنای جاسوسان مطرح شده است: اگر (منافقان) همراه شما به جنگ بيرون آمده بودند، جز فساد، (ترديد و اضطراب، چيزى) بر شما نمىافزودند و به سرعت در ميان شما رخنه مىكردند تا فتنه پديد آورند ودر ميان شما كسانى (تأثيرپذيرند كه) به سخنان آنان گوش و دل مىسپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است. (سَمّاع) به معناى جاسوسى است كه طبق منافع دشمن، سخنچينى كند.[95]
6-2-سست عنصران
با آن همه توصيه به نپذيرفتن ولايت كفّار، بيماردلانی را مىبينى كه در دوستى با آنان (كافران)، سبقت مىگيرند (و در توجيه كارشان) مىگويند: مىترسيم كه حادثهاى بد برايمان پيش آيد (و ما نيازمند كمك آنان باشيم) پس اميد است كه خداوند، پيروزى يا امر ديگرى را از جانب خود (به نفع مسلمانان) پيش آورد، آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشتهاند پشيمان شوند. طبق ديدگاه علامه طباطبايي بيان تعبير «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» در برخي آيات قرآن کريم در کنار «منافقين»، نشان مي دهد اين دو تعبير مربوط به دو گروه متفاوت سياسي است. ايشان «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» را سست ايمان هايى مي دانند که دلهايشان خالى از شك و ترديد نيست.[96]
عبارت (یسارعون فیهم) بیانگر این حقیقت است که افراد سست ايمان و منافق، مىخواهند كه جزو كفّار باشند و با سرعت به سراغ دویتی با دشمنان کافر میروند.[97]
بر اساس شان نزول ها و روایات تفسیری به نظر می رسد که خداوند در آیه ۱۰ سوره تحریم سخن از جاسوسی همسران نوح(ع) و لوط(ع) علیه آنان به میان آورده است؛ زیرا همسران ایشان براى دشمنان کافر و تبهکار گزارش اطّلاعاتی را فراهم کرده و رازها و اسرار آن حضرات را به گوش دشمنان می رساندند.[98]
6-3-مراکز و مکان های مورد استفاده برای نفوذ
مسجد ضرار از جمله مکانهایی است که با هدف نفوذ ساخته شده است. گروهی ازمنافقان برای تحقق بخشیدن به نقشههای شوم خود اقدام به ساختن مسجدی در مدینه به بهانه راحتی افراد ناتوان و بیمار و از کار افتاده کردند که بعدا به نام مسجد «ضرار» معروف شد. «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» و (گروهى ديگر از منافقان) كسانى هستند كه مسجدى براى ضربه زدن به اسلام و براى ترويج كفر و تفرقهافكنى ميان مؤمنان و كمينگاهى براى (مساعدت) به دشمنان ديرينهى خدا و پيامبرش ساختند، و همواره سوگند مىخورند كه جز خير، قصدى نداريم! (ولى) خداوند گواهى مىدهد كه آنان دروغگويانند.[99] منافقان هدفهای شومی زیر این نام مقدس داشتند ازجمله؛ ضرر و زیان رساندن به مسلمانان، تقویت مبانی کفرو بازگرداندن مردم به وضع قبل از اسلام و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و ساختن کانونی برای مخالفان پیامبر. همه این اهداف و اغراض سوء را در لباس زیبا و ظاهر فریبی پیچیده بودند.[100] در كوفه و شام نيز به خاطر پيروزى يزيد بر امام حسين عليه السلام مساجدى ساخته شد، كه امامان ما آنها را مساجد ملعونه ناميدند منافقان همواره چنين بودهاند؛ در برابر موسى، سامرى توطئه مىكند، در برابر مسجد نبوى، مسجد اموى مىسازند و در برابر على عليه السلام، قرآن بر نيزه مىكنند. همان گونه كه گوسالهى سامرى را سوزاندند، مسجد منافقان را نيز مىسوزانند تا درسى براى تاريخ باشد. دشمن، از مسجد و مذهب، عليه مذهب سوء استفاده مىكند، توطئهگران مىخواهند حتّى از نمازِ پيامبر نيز به نفع خود سوء استفاده كنند. با توجّه به شأن نزول، مسجدسازى مهّم نيست، بايد انگيزههاى بانيان و متولّيان خالص باشد. در اسلام، هرگونه ضرر، ممنوع است، گرچه تحت عنوانِ مسجد باشداحترام و قداست مسجد، در شرايطى كه مورد سوءاستفاده دشمنان باشد، برداشته مىشود.[101]
6-4-اشیاء و وسایل
برخی از اشیاء و وسایل هم ابزاری برای نفوذ در میان اهل حق و تغییر باورهای پیروان ادیان الهی در دست دشمنان بوده است. از آن جمله ابزار و وسایلی که ساحران به امر فرعون گرد آورده بودند. پس ناگهان طنابها و عصاهایشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر مردم وموسى مىرسید که دارند حرکت مىکنند! «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى»[102] صحنه بسیار عجیبى بود، ساحران که هم تعدادشان زیاد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فیزیکى و شیمیایى اجسام و مانند آن را به خوبى مىدانستند، توانستند آن چنان در افکار حاضران نفوذ کنند که این باور براى آنها پیدا شود که این همه موجودات بىجان، جان گرفتند.فریاد شادى از فرعونیان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فریاد زدند و خود را عقب مىکشیدند![103] فرعون با دعوت از آنان سعی در القاء قدرت خویش به پیروان حضرت موسی را داشت و به این وسیله آنان را مطیع و رام خود گرداند، تا از دستوراتش پیروی کنند و به مطامع خود برسد.
7-اهداف نفوذ
دشمن از اعمال و پیگیری فرایند نفوذ اهدافی را دنبال می کند. گاه این اهداف کوتاه مدت و گاهی بلند مدت میباشد.
7-1-اهداف کوتاه مدت
گاهی اهداف دشمن نزدیک و کوتاه مدت است و از این اهداف برای رسیدن به اهداف بلند مدت خود بهره می گیرد؛ همچون تضعیف و تحریف مناسبات اقتصادی،تخریب جایگاه رهبری و گسترش فساد.
7-1-1-تضعیف و تحریف مناسبات اقتصادی
گاهی دشمن تلاش می کند مومنان را از نظر اقتصادی تضعیف کند تا در تنگنا تسلیم شوند و راهی برای نفوذ و حضور دشمنان فراهم گردد: «هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنفِقُوا عَلي مَن عِندَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ لكِنَّ المُنافِقِينَ لا يَفقَهُونَ»[104] منافقين كساني هستند که ميگويند انفاق نكنيد بر اينکه هايي که نزد رسول اللّه هستند تا اينكه اينها از دور حضرت بپاشند و بروند و حال آنكه اختصاص دارد بخداي متعال خزينههاي آسمانها و زمين و لكن منافقين نميفهمند.
پس از هجرت حضرت رسول به مدينه مهاجرين در مدينه تهي دست بودند نه منزل داشتند نه مال و اندوخته؛ انصار که در مدينه ايمان آورده بودند آنها را منزل دادند و وسائل زندگاني آنها را فراهم كردند اينکه منافقين به انصار ميگفتند: شما چرا به اين ها انفاق ميكنيد. غرض آنها اين بود که اگر انصار به اين ها كمك نكنند؛ اين ها در مضيقه قرار می گیرند و به مکه بر می گردند. «هُمُ الَّذِينَ يَقُولُون»َ مرجع ضمير همان منافقين هستند و خطاب آنها به انصار است که گفتند: «لا تُنفِقُوا عَلي مَن عِندَ رَسُولِ اللّه» منظور از «حَتّي يَنفَضُّوا» اين بود که اينها از نزد حضرت رسول بروند. خدا ميفرمايد:«وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الأَرض»ِ امر خلق و رزق و غنا و فقر و اعطاء و منع و توسعه و تضييق به قدرت خداست و بر اساس حكمت و صلاح است و مومن باید راضي بقضاء الهي باشد.[105]
از شيوههاى نفوذ دشمن، محاصره اقتصادى و در تنگنا قرار دادن مؤمنان است. منافقان به يكديگر مىگفتند: به ياران پيامبر كمك نكنيد تا از دور او پراكنده شوند. يكى از راههاى دشمن براى شكستن مكتب و رهبر، پراكنده كردن پيروان است. افراد مادّى تحليل مادّى دارند و فكر مىكنند مردم براى دنيا دور پيامبر جمع شدهاند، لذا مىگويند: كمك نكنيد تا پراكنده شوند. مؤمنان نبايد در تنگناها، چشم اميدى به كمكهاى منافقان و مخالفان داشته باشند، بلكه بايد توكّل آنان به خداوند و گنجينههاى او باشد.[106]
7-1-2-تخریب جایگاه رهبری
تا زمانی که جامعه ای از رهبری توانمد و آگاه و مقتدر بهره می گیرد، دشمنان به هدف اصلی خود که تغییر درساختار جامعه به نفع خودشان است نمی رسند؛ لذا یکی از اهداف کوتاه مدت آنها نخریب رهبری است که با دادن نسبتهای ناروا قصد داشتند موقعیت رهبر جامعه را تضعیف نمایند و یا او را حذف نمایند: «وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»[107] هر امتي توطئهاي چيد كه پيامبرش را بگيرد (و آزار دهد) و براي محو حق به مجادلة باطل دست زند.
دشمنان اسلام از هيچ كوششی در راه نابودی مسلمانان، فروگذاری نمیكنند. آنان با انواع روشها در صدد نابودی دين حق هستند. در اين ميان مبارزه با رهبری مسلمين در سرلوحه اهداف آنان قرار دارد؛ چون میدانند كه سنگرهای دفاعی اسلام از رهبری او الهام میپذيرد.
قریش برای پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله این تهمتها را به او میبستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیاری بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکندهگوئی آنها باشد.[108]
7-1-3-گسترش فساد
يكی از ويژگیهای دولتهای كفر و سردمداران استكبار، گسترش فساد و گناه در ميان مردم است. آنان با حربه فساد و گناه روحيه خداجويی، دينمداری را تضعيف نموده و زمينه را برای تسلط بر آنان فراهم میسازند:« الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ ؛ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ»[109] كسانی كه در سرزمينها طغيان و ظلم كردند و در آن بسيار فساد كردند. كافران و فاسقان هميشه در پی نقض عهد خدا و قطع صله رحم و فساد در زمين و نابودی (زمينها) كشاورزی و نسل انسانها هستند.
«وَ یسعَونَ فِی الأَرضِ فَساداً» آنها برای پاشیدن بذر فساد در روی زمین تلاش و کوشش پیگیر و مداومی دارند؛ این آیه اشاره به فسادی است که یهودیان بر روی زمین گسترش دادند.[110] در تفسیر اثنی عشری در رابطه را این که این فساد آنها از چه نوع فسادی بوده است، آمده است: مراد اجتهاد آنهاست در كيد و اقدام به حرب و هتك محارم و اخفاى نعت پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله و تحريف تورات. افساد در زمين به معصيت الهى از سعايت و نمامى و غمازى و فتنه انگيزى ممنوع و صاحبش مبغوض الهى خواهد بود.[111]
«وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً»[112] ما در كتاب (تورات)، به بنىاسرائيل اعلام كرديم كه قطعاً شما دوبار در زمين فساد مىكنيد و برترىجويىِ بزرگى خواهيد كرد. بهشت مخصوص كسانى است كه از هرگونه برترىطلبى و استكبار دورى كنند، نه كسانى كه خود را برتر و بزرگتر از ديگران بدانند.
فساد، شامل انواع فسادهاى جانى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى و سياسى مىشود. «لَتُفْسِدُنَّ» مطلق آمده است برترىجويى و فساد در زمين، از خصلتهاى دنياطلبان است. فسادى خطرناكتر است كه ريشهى استكبارى داشته باشد و تكرار شود[113]. در تفسیر اطیب البیان ذیل آیه 99 آل عمران در توضیح (تبغونها عوجا) آمده است که دشمنان برای انحراف از دین به چند دسته تقسیم میشوند و گروهی ازآنان به ترويج معاصي و تشويق بر قبايح و اشاعه فحشاء در بين مومنان مشغول هستند تا به این وسیله انحرافی در دین انها ایجاد کنند.[114]
خداوند میفرماید: «به بندگانم بگو! سخنی گویند که بهتر باشد؛ چرا که شیطان (به وسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد میکند. شیطان همیشه دشمن آشکار انسان بوده است». اسراء/۵۳در اینجا مراد از نزغ این است که شیطان همواره در میان انسانها به منظور فتنهانگیزی و فساد در کارهای آنان دخالت میکند. سخنان ناشایسته و مشاجرات نیز بستر مناسبی را برای این هدف او فراهم میکند[115].
7-2-اهداف بلند مدت
7-2-1-تغییر باورها و اعتقادات دینی
تغییر باورها و عقاید دینی و تبدیل آن ها باورها به عقاید غیر دینی و یا ضد دینی یکی از اهداف دشمنان میباشد و برای دشمنان بسیار حائز اهمیت می باشد؛ زیرا وقتی باورهای یک جامعه سست شد آن جامعه از آرمانهای خود دور شود و زمینه تسلط دشمنان را فراهم می نماید.
یهود می دیدند، مسلمانانن از نظر مالی در مضیقه هستند، لذا با استهزاءمی گفتند: خدا تنگدست است و نمی تواند مسلمانان را بی نیاز کند، وجه سوم این است که آنسال یهود دچار قحطی و خشکسالی بوده اند و در نتیجه از باب شکوه و شکایت این حرف کفرآمیز را زده اند، وجه چهارم این است که آنهاوقتی آیات قرض الحسنه به گوششان رسید، مسلمانان را مسخره کردند و گفتند: این چه خدایی است که برای ترویج دین خود محتاج به قرض مردم است؟ این وجه با توجه به شأن نزول از همه وجوه موجه تر بنظر میرسد، اما خداوند در جواب آنها می فرماید: (دست آنها بسته باد) و این جمله نفرین به آنهاست ومصداق لعنت خدا بر آنهاو تعذیب آنها در دنیا و آخرت می باشد.[116] «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[117] وگروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤمنان نازل شده است، در آغاز روز ايمان آوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد (با اين حيله، آنها از اسلام) باز گردند.
دوازده نفر از دانشمندان يهود، تصميم گرفتند براى ايجاد تزلزل و ترديد در عقايد مسلمانان، صبحگاهان نزد حضرت محمّد صلى الله عليه و آله آمده، اظهار ايمان كنند، ولى در آخر روز از اسلام برگردند و بگويند: ما محمّد و آيين او را ديديم، ولى با آنچه در تورات وانجيل آمده، مطابقت ندارد. آنها با اين نقشهى ماهرانه مىخواستند به همكيشان خود اين طور وانمود كنند كه اگر اسلام مكتب خوبى بود، اهل علم و كتاب از آن دست برنمىداشتند، با اين كار هم در عقايد مسلمانان ترديد بوجود آورند و هم ساير يهوديان را از مسلمان شدن بازدارند.[118] خداوند متعال نيز با نزول اين آيه، نقشهى آنان را برملا ساخت.
در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان تغيير قبله از بيتالمقدس به كعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ كردند، يهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ايمان آوريد، ولى بدانچه در پايان روز آمده (تغيير قبله) كفر ورزيد تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بيتالمقدس نماز بخوانند.[119]
7-2-2-ترویج سبک زندگی غیر دینی و غیر الهی و گمراهی انسان ها
یکی از اهداف دشمنان تغییر سبک زندگی افراد جامعه مخصوص آن از سبک زندگی الهی به سمت زندگی غیر الهی و دینی می باشد. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَن تَرضي عَنكَ اليَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ العِلمِ ما لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»[120] (و هرگز يهود از تو راضي نشوند و همچنين نصاري از تو راضي نشوند مگر اينكه از ملت آنان پيروي كني، بگو همانا هدايت الهي هدايت حقيقي است، و اگر تمايلات آنان را پيروي كني بعد از آنچه از علم بر تو آمده براي تو از جانب خدا يار و ياوري نيست.) از اينکه آيه استفاده مي شود که يهود و نصاري توقعات و خواهشهايي از پيغمبر نموده و طمع داشتند که حضرت با آنها مساعدت كند مثل اينكه با آنها صلح و سازش كند و از آنها جزيه نگيرد آيه شريفه در مقام قطع طمع آنهاست.[121]
مسلمانان از همان صدر اسلام و زندگی خود از بسیاری رذایل اخلاقی دوران جاهلیت فاصله گرفتند و میکوشیدند خود را به سفر مومنین نزدیک کند یهودیان که از پایبندی به تعالیم دین و خود فاصله گرفته بودند، سعی در ریختن قبح مسائل اخلاقی بین مسلمانان داشتند که این اقدامات آنها باعث تبعید ایشان توسط پیامبر از مدینه گردید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُم عَلي أَعقابِكُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِين»[122] اي كساني که ايمان آورديد اگر اطاعت كنيد كساني را که كافرند بر مي گردانند شما را (عَلي أَعقابِكُم) عقب عقب بهمان كفر اولي پس شما منقلب مي شويد در حالي که زيان كار باشيد. «يَرُدُّوكُم عَلي أَعقابِكُم» همان دين آباء و اجداد قديم که بقول خودشان تعبير مي كنند، به نياكان قديم حتي اسامي اولادهاي خود را باسامي آنها ميگذارند و چه و چه و چه .... که ناگفتنش بهتر است. «فَتَنقَلِبُو»ا انقلاب وارونه شدن است روي ايمان برميگردد بروي كفر.
خسران سرمايه از دست دادن است، سرمايه ايمان از دست مي رود موقعي که ايمان رفت كليه اعمال سابقه حبط ميشود و ديگر عمل صالحي و عبادتي هم مورد قبول نميشود، چون شرط صحت كليه عبادات و اعمال صالحه ايمان است.[123]
.خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ»[124] اى كسانىكه ايمان آوردهايد! چرا وقتى به شما گفته مىشود در راه خدا (و براى جهاد) حركت كنيد، سنگين و زمينگير مىشويد؟ آيا به جاى آخرت، به زندگى دنيا راضى شدهايد؟ پس بدانيد بهرهى زندگى دنيا در (برابر) آخرت، جز اندكى نيست. اين آيه اشاره به جنگ تبوك دارد كه برخى از شركت در آن سستى نشان مىدادند. عوامل و بهانههاى سستى، فاصلهى زياد مدينه تا تبوك (حدود 600 كيلومتر)، گرمى هوا، فصل برداشتِ محصول و تبليغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود. دلبستگى به دنيا وماديّات، مانع جداشدن انسان از زمين وخاك و رسيدن به كمال وافلاك مىشود. دنياطلب، كوتاه همّت است ارزش و جايگاه انسان تا حدّى است كه دنيا براى او ناچيز است. كسىكه آخرت را برتر از دنياى اندك بداند، به جبههى جنگ رو مىكند، نه دنيا.[125]
8-گمراهی و ضلالت انسانها
یکی از اهداف دشمنان از نفوذ، گمراهی و ضلالت انسانهاست. شیطان از راه سرگرم کردن انسان ها به آرزوهای دور و دراز و دعوت انسانها به اعمال خرافی و بدعتها و وادار نمودن انسانها به تغییر و تبدیل در آفرینش خدا از طریق راههای فریبکارانه و جایگزین نمودن صفات زشت و ناپسند به جای فطرت سالم انسانی آنان را به گمراهی می کشاند و انسانها را برای گرایش به طاغوت فریب می دهد. خداوند در این آیات پس از بیان تخریب های شیطانی هشدار میدهد که اطاعت و پیروی از چنین عنصری شیطان خسارت بزرگی را به دنبال دارد.[126]
«لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِينا»[127] خداوند لعنتش كند وقتى كه گفت: من حتماً از بندگان تو سهمى معيّن خواهم گرفت و گروهى را منحرف خواهم كرد. و حتماً آنان را گمراه مىكنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان مىسازم و دستورشان مىدهم كه گوش چهارپايان را بشكافند (تا علامت باشد كه اين حيوان سهم بتهاست) و به آنان فرمان مىدهم كه آفرينش خدا را دگرگون سازند. و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود بگيرد، بىگمان زيان كرده است، زيانى آشكار. جمله «فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» تغيير دين خدا را نيز شامل مىشود.[128] تأكيدهاى بسيار شيطان بر گمراه ساختن مردم، كه در اين دو آيه آمده، هشدارى بر صاحبان ايمان است. عبارت «مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً» را دو گونه مىتوان معنا كرد: الف: بعضى از بندگان را گمراه مىكند؛ ب: از هر بندهاى لحظاتى را شيطانى مىكند. شركورزيدن در دام شيطان قرار گرفتن است شيطان، دشمن ديرين انسان است، به هوش باشيم در دام او نيفتيم. شيطان براى گمراهى انسان، آخرين تلاش خود را مىكند.
شيطان، هر كس را به نحوى گمراه مىكند. بدعت در دين، تغيير در آفرينش. آرزوهاى طولانى از القائات شيطان است. شيطان، ابتدا در فكر و روح انسان اثر مىگذارد، سپس او را تسليم خود مىگرداند. جملهى گمراه كردن و آرزوى طولانى ابتدا مطرح شده، سپس فرمان دادن انسان فطرتاً در مسير حقّ است. كلمه «اضلال» در جايى بكار مىرود كه قبلًا مسير حقّ باشد. شيطان مردم را به حرام كردن حلالهاى الهى دعوت مىكند. آرزوها زمينه اطاعتپذيرى از شيطان است. خرافات، از القائات شيطانى است. «فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» امام صادق فرمود: يعنى دستورات و دين خدا را تغيير مىدهند. اطاعت از شيطان در حقيقت پذيرش ولايت اوست تنها خداوند شايسته ولايت بر انسان است.[129]
«و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله قل تمتعوا فان مصيركم الی النار»[130] برای خدا مثلها (مانندهايی) قرار دادند تا (مردم را) از راه او گمراه كنند، بگو برخوردار شويد (از نعمتهای دنيا) همانا سرانجامتان به دوزخ خواهد بود.
«ودت طايفه من اهل الكتاب لو يضلونكم و ما يضلون الا انفسهم و مايشعرون»[131] گروهی از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند در حالی كه جز خودشان را گمراه نمیكنند و نمیفهمند.
9-تغییر حاکمیت و رهبری الهی و حکومت دینی
دشمنان در صدد هستند تا با تغییر مواضع پیشوای جامعه اسلامی و الهی که بر اساس حق و آموزههای الهی باشد زمینه نیل به اهداف خود را فراهم آورند آیاتی از قرآن کریم به پیامبر گرامی اسلام هشدار می دهد که از پذیرش قول منافقان و مشرکان و کافران امتناع نماید.[132] از إبن عباس نقل شده: جمعی از بزرگان یهود توطئه کردند و گفتند: نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله می رویم شاید بتوانیم او را از آیین خود منحرف سازیم، پس از این تبانی، نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر ما از تو پیروی کنیم سایر یهودیان نیز به ما اقتدا می کنند ولی در میان ما و جمعیتی، نزاعی است (در مورد یک قتل یا چیز دیگر) اگر در این نزاع به نفع ما داوری کنی ما به تو ایمان خواهیم آورد، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از چنین قضاوتی (که عادلانه نبود) خودداری کرد و این آیه نازل شد.
در این آیه بار دیگر خداوند به پیامبر خود تأکید می کند که: «وَ أَنِ احکم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم»[133] در میان اهل کتاب بر طبق حکم خداوند داوری کن و تسلیم هوی و هوسهای آنها نشو.
سپس به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هشدار می دهد که «اینها تبانی کرده اند تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده منحرف سازند مراقب آنها باش» «وَ احذَرهُم أَن یفتِنُوکَ عَن بَعضِ ما أَنزَلَ اللّهُ إِلَیکَ» «و اگر اهل کتاب در برابر داوری عادلانه تو تسلیم نشوند، بدان این نشانه آن است که (گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفیق را از آنها سلب کرده) و خدا می خواهد آنها را به خاطر بعضی از گناهانشان مجازات کند» «فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یرِیدُ اللّهُ أَن یصِیبَهُم بِبَعضِ ذُنُوبِهِم»
و در پایان آیه می فرماید: اگر آنها در راه باطل این همه پافشاری می کنند، نگران مباش «زیرا بسیاری از مردم فاسقند» «وَ إِنَّ کثِیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ»[134]
ویژگیهای نفوذ
راهبردی ترین و عمیق ترین راه برای تحلیل و شناخت ویژگیهای نفوذ دشمن، تامل در آیات قران کریم میباشد. آیاتی که نفوذ دشمنان را مطرح نموده و ویژگیهای آن را بر شمرده است.
1-دائمی
آیات متعدد قرآن کریم، اصلیترین کار شیطان که بر سر آن قسم یادکرده است، نفوذ در انسانها و سرانجام، به انحراف کشاندن آنهاست. «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»[135] شیطان زمانی که مهلت خواست از خداوند تا به اهدافش برسد، به او گفته شد تا روز و وقت معینی (الی یوم الوقت المعلوم) فرصت داری. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که (یوم الوقت المعلوم) روزی است که در (صور) یکبار دمیده شود و ابلیس در فاصله میان دمیدن اول و دمیدن دوم می میرد.[136] این نشان دهنده این است که شیطان که آغازگر جریان نفوذ است از ابتدای خلقت تا دمیده شدن صور به اغواگری مشغول خواهد بود.
2-گام به گام و تدریجی
یکی از اصلیترین ویژگیهای نفوذ دشمن، تدریجی بودن آن است. قرآن کریم مؤمنان را از پیروی از «خطوات» شیطان نهی کرده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[137]
اهل لغت «خطوه» را به «فاصله میان دو پا» یا همان «گام» معنا کردهاند.[138] با توجه به این معنا باید گفت: نفوذ دشمن همواره در ابتدای کار گامبهگام و تدریجی خواهد بود؛ شیطان برای برخی افراد، از ابتدا بهصورت صریح نقشه نفوذش را برملا نمیکند، بلکه از کارهای شبههناکی شروع میکند که بتوان برای آن توجیههای بهظاهر عقلانی آورد. بهگونهای که در ابتدای کار ممکن است افراد سادهلوح، برخی کارهای دشمن را توجیه کرده و دیگران را متهم به توهم و وسواس بیشازاندازه کنند و از کنار آن بهسادگی بگذرند. در تفسیر نمونه پیرامون نفوذ تدریجی شیطان آمده است: وسوسههاى شیطان معمولاً به همین صورت است؛ انسان را قدمبهقدم و تدریجی در پشت سرخود بهسوی پرتگاه میکشاند. این موضوع منحصر به شیطان اصلى نیست، تمام دستگاههای شیطانى و آلوده براى پیاده کردن نقشههاى شوم خود از همین روش «خطوات» (گامبهگام) استفاده میکنند، لذا قرآن میگوید: از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد.»[139]
3- مخفیانه و بی سر و صدا
همانطور که در تعریف نفوذ گفته شد یکی دیگر از ویژگیهای نفوذ دشمن، آرام و بیسروصدا بودن آن است. یکی از تعابیری که در قرآن کریم درباره شیطان بهکار رفته و گویای این حقیقت است، تعبیر «وسوسه» است: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما»[140] شیطان به وسوسه کردن آنان (آدم و حوا) مشغول شد تا لباسهای اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند و عورت آنها که پنهان بود آشکار سازد.
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى»[141] ولى شیطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم! آیا میخواهى تو را به درخت زندگى جاوید و ملکى بىزوال راهنمایى کنم؟!
مرحوم طبرسی در ذیل آیه ۲۰ سوره مبارکه اعراف میفرماید: «الوسوسة، الدعاء إلى أمر» بصوت خفی؛ «وسوسه» به معنی دعوت به کاری با صدای آهسته است.[142] از تعبیر «وحی» که در قرآن کریم در مورد شیطان به کار رفته است نیز میتوان به این نتیجه رسید که نفوذ دشمن در ابتدای کار، نفوذی آرام و بیسروصداست؛ چراکه «وحى» در لغت، به معنای «القاء معنی بهصورت اشاره سریع، کنایهآمیز و رمزگونه» است.[143] «وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ»[144] شیاطین به دوستان خود (و کسانى که آماده پذیرش دستورات آنها هستند) وحى میکنند! امام صادق (علیه السلام) در روایتی میفرمایند: حضرت آدم (علیه السلام) پس از هبوط به زمين فرمود: «يَا رَبِّ سَلَّطْتَ عَلَيَّ الشَّيْطَانَ وَ أَجْرَيْتَهُ مِنِّي مَجْرَى الدَّمِ، فَاجْعَلْ لِي شَيْئاً»[145] نفوذ شیطان را به حرکت خون تشبیه نموده اند. یکی از نشانه هایی دیگر که گواه این ویژگی نفوذ میباشد، هشدارهایی است که خداوند در مورد خطر نفوذ به مسلمانان میدهد و آنان را نسبت به زیانی که ممکن است از جانب نفوذیان به آنان برسد آگاه می سازد.
4-دارای ظاهری فریبنده
نفوذیان برای پذیرش سخنانشان از سوی مردم و تاثیر گذاری بر مومنان از در خیرخواهی ونصیحت وارد می شوند و بر کلمات وجملاتشان مزورانه لباس دوستی و دلسوزی می پوشانند. خداوند در قران میفرماید: «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ»[146] و شيطان براى آن كه وسوسهاش تأثير كند، براى آن دو سوگند ياد كرد كه به راستى من از خيرخواهان شمايیم.
حضرت آدم و همسرش در آغاز به ابليس اعتمادى نداشتند و شيطان براى جلب اعتماد آنها سوگند ياد كرد و بر آن نيز تأكيد نمود. امام رضا عليه السلام فرمود: آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنيده بودند و به همين دليل به او اعتماد كردند و از آن درخت خوردند. البتّه اين عمل قبل از نبوّت حضرت آدم بود و نهى تحريمى و گناه كبيرهاى كه مستحقّ آتش باشد نبوده است.[147] منافقان نيز برای موجه نشان دادن خود و کارهایشان به دروغ سوگندیاد میکنند.[148]
گاهى دشمن با ظاهرى دلسوزانه و ادّعاى خيرخواهى، در اعتقادات ما نفوذ مىكند و ضربه مىزند. «إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» برادران يوسف نيز براى از بين بردن يوسف و جدا كردن او از پدرشان به ظاهرسازى پرداخته و به او گفتند: «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»[149][150]
مفهوم شناسی دشمن در قرآن و روایات
قرآن کریم که نسخه بیبدیل انسان شناسی و انسان سازی است و همه ابعاد حیات انسانی را به تصویری ممتاز کشیده است، دوستان و دشمنان را نیز به او معرفی نموده تا حجت خود را بر او تمام نماید و وظیفه راهنمایی و راهبری را به بی نظیر ترین شکل ممکن انجام دهد. دشمنان و دوستان از زمان خلقت تا کنون همانهایی هستند که هستند ولی در هر قطعهای از تاریخ و گاه در یک قطعه خاص لباس های گوناگون بر تن کردهاند و چهره واقعی خود را بر انسان پوشانده اند، تا بخشی از سرمایه های او را با شگردهای مختلف بربایند.
شناخت دشمن در قرآن کریم به صورت جدی و ویژه مورد توجه قرار گرفته است به طوری که خداوند متعال در آیات متعددی دشمنان جبهه حق را معرفی میکند تا مسلمانان را بهتر بشناسند و به مبارزه با آنها بپردازند.علاوه بر قرآن در سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار نیز به دشمن شناسی توجه بسیار شده است است و در قول و فعل معصومین این توجه را می توان یافت.
از میان یکصد و چهارده سوره قرآن کریم در آغاز ۹ سوره به مسئله دشمن شناسی توجه شده است؛ ( سوره های توبه، احزاب، محمد، ممتحنه، منافقون، معارج، بینه، کافرون، مسد). واژه «عدو» و « اعداء» در قرآن ۲۸ بار تکرار شده است ودر مجموع 108 بار کلمه عدو و مشتقاتش در قران ذکر گردیده است. آیات متعددی چهره دشمنان اسلام و راه های مقابله با شیوه های نفوذ آنان را به خوبی تبیین نموده است. در بیشتراین آیات سه واژه عدو و خصم و شانئ برای معرفی دشمن به کار رفته است . در اینجا این سه واژه را از نظر اهل لغت و در روایات معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد.[151]
العَدْو: تجاوز و درگذشتن از حدّ است. واژه عَدْو:
1- گاهى به اعتبار (قلب و دل) است كه كينه توزى و دشمنى در دل پنهان داشتن.
2- و زمانى به اعتبار (راه رفتن) گفته مىشود- العَدْو: دويدن و هروله
3- گاهى باعتبار كوتاهى نمودن از عدالت و افساد در معامله بىعدالتى و ظلم و خصومت دارد- گفت: «فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»[152] بدون آگاهى و علم و از روى جهالت خداى را خصمانه و ظالمانه سبّ مىكند.[153]
خصم: سه حرف خ،ص،م یا به معنای منازعه است و یا به معنای جانب وعا (الخاء و الصاد و الميم أصلان: أحدهما المنازعة، و الثانى جانبُ وِعاءِ. فالأوّل الخَصْمُ الذى يُخاصِم. و الأصل الثانى: الخُصْم جانب العِدْل الذى فيه العُرْوة)[154]
خصم: به شخصی گفته میشود که بسیار جدل میکند؛ مانند دشمن[155]. زیرا دشمن هم اهل مجادله می باشد.
«خَصِيمُ» به شخصی که زیاد درگیر بحث میشود (الكثير المخاصمة) گویند[156]. و برخی آن را کنایه از عالِم سخنور و بلیغ دانستهاند.[157] و آیه «وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما»[158] را میتوان مویدی بر این معنا دانست.
از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده است: کسی که در مقام خصومت، (بحث و جدل کردن) زیادهروی کند گناه کرده و کسی که کم بیاورد مورد ظلم واقع میشود؛ و کسی که اهل مخاصمه است نمیتواند تقوای الهی را رعایت کند.[159] «مَن ظَلَمَ عِبادَ اللّه ِ كانَ اللّه ُ خَصمَهُ دُونَ عِبادِه» هر كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند به جاى بندگانش خصم و مدّعى او باشد.[160]
باتوجه به معانی و روایاتی که گفته شد مشخص می شود که خصم به کسی گفته می شود که برای رسیدن به هدفس اهل مجادله و گفتگو است.
شانئ: شانئ از ماده شنئان به معنای کینه توزی و عداوت و بد خلقی است و منظور کسی است که دارای این صفت باشد در سوره کوثرتعبیر به «شانئک» بیانگر این واقعیت است که آنها در دشمنی خود حتی کمترین ادب را نیز رعایت نمیکردند، یعنی عداوتشان آمیخته با قساوت و رذالت بود.[161]
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داخل مسجد شد، حال آنکه عمروبنعاص و حکمبن ابیعاص آنجا بودند. عمرو گفت: «ای ابا الأبتر!» (ای پدر بی تبار) در زمان جاهلیّت رسم بود که چون کسی پسر نداشت، او را ابتر مینامیدند. سپس عمرو گفت: «محمّد (صلی الله علیه و آله) را شنائت کردم، یعنی با او دشمنی کردم. آنگاه خداوند بر رسولش (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ* إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»[162] یعنی دشمنت عمرو بن عاص (هُوَ الْأَبْتَرُ) یعنی نه دینی دارد و نه تباری.[163]
مفهوم دشمن از نگاه علما و دانشمندان
مقام معظم رهبری دشمن را به دو دشمن بیرونی و درونی معرفی نموده است. دشمن درونی: «خصلتهای بدی است که ممکن است ما در خودمان داشته باشیم. تنبلی، نشاط کار نداشتن، ناامیدی، خودخواهیهای افراطی، بدبین بودن به دیگران، بدبین بودن به آینده، نداشتن اعتماد به خود» و دشمن بیرونی را: «نظام سلطه بینالمللی» یا «استکبار جهانی» میدانند: «استکبار جهانی و نظام سلطه، دنیا را به سلطه گران و سلطه پذیران تقسیم می کند.[164]
اگر بشر از خدا و معنویت دور شود، بزرگترین دشمن او خودش خواهد بود.[165]
در کتاب مفاتیح الحیاه، موارد دشمنی را به دشمن شخصی و دشمن دینی تقسیم کرده دشمن شخص؛ مقصود از آن، کسانی هستند که تنها با شخص خصومت می کنند دشمن مکتب (دینی)؛ دشمن دین بسی خطرناک تر از دشمن شخصی است. و با اشاره به آیات قران کافران و مشرکان و منافقان را به عنوان دشمن مکتب معرفی می نمایند.[166]
در برابر اين همه دشمن انبوه، قرآن فقط به يك دشمن اشاره كرده و فقط او را دشمن واقعى مى داند و معتقد است كه مسلمانان فقط يك دشمن دارند و آن «منافقان»اند و صريحاً مى فرمايد: «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ» تنها آنها دشمنانند از آنها بپرهيز.ایشان می پرسند كه، چگونه اسلام منافقان را دشمن مى داند، با آن كه عداوت مسيحيان و يهوديان با اسلام بر كسى پوشيده نبوده و نيست؟ و پاسخ می دهد: عداوت گروه هاى ديگر، عداوتى آشكار بوده و مهر مخالفت بر پيشانى آنها خورده است، ولى ضرر گروه منافق (كه لباس دوستى بر تن كرده و بدون داشتن كوچك ترين نشانه، با اسلام عداوت می ورزند) به مراتب بالاتر از دسته هاى ديگر خواهد بود. بنابراين، اگر اسلام منافقان را دشمن منحصر به فرد بداند راه مبالغه نپيموده است.[167]
مصادیق دشمنان دین
1-شیطان
شیطان به معنای دور شده، متمرد است.[168] برخی شيطان را به معنى هر متمرّد و طاغى گرفتهاند اعمّ از آنكه از جنّ باشد يا انس يا جنبندگان. اميرالمؤمنين علی علیه السلام فرمودند: «لاعدو يحاربه اعدی كن ابليس» انسان در جنگ، با دشمنی كينهتوزتر از شيطان روبهرو نيست.
2-کافران
«الكفر: ضد الإيمان. وقد كفر بالله كفرا. وجمع الكافر كفار وكفرة وكفار»[169] كفر در لغت بمعنى پوشاندن شىء است. كافر كسى است كه اصول يا ضرورى دين را انكار كند.اطلاق كافر در قرآن اعمّ است و بهر دو قسم كافر شامل مي باشد. آنهائىاند كه دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انكار كردهاند و كفّاري كه از روى جهل كافراند نيز شامل مي باشد.[170] بر اين اساس يهوديان يا مسيحيان كه نبوت را منكر هستند كافر محسوب مي شوند. در اصطلاح فقهی، کافر به کسی گفته میشود که دین اسلام یا یکی از ضروریات آنرا نپذیرد.[171] بنابراین، هم کسی که پیرو هیچ دینی نبوده، مانند دهریها، یا پیرو دین دیگری است، مانند مسیحیان و یهودیان، کافر نامیده میشود و هم مسلمانی که یکی از ضروریات اسلام را انکار کند؛ مانند ناصبیها و غالیان.[172]
3- مشرکان
"شرك "در لغت به معناي آن است كه چيزي يا كسي در كاري مورد شركت و كمك قرار گيرد.[173] شرك اقسامى دارد: شرك در خلقت، شرك در تدبير عالم و شرك در عبادت.[174]
4-منافقان
نفاق مصدر است بمعنى منافق بودن، منافق كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است. «يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»[175] طبرسى در وجه اين تسميه در جائى ميگويد: منافق بسوى مؤمن با ايمان خارج ميشود و بسوى كافر با كفر. بنظر راغب در مفردات و فيومى در مصباح تسميه منافق از «نفق» بمعنى نقب است كه از راهى بدين وارد و از راه ديگرى خارج مي شود.
بهر حال منافق را از آن منافق گوئيم كه از ايمان خارج شده چنانكه از طبرسى نقل شد و يا از درى وارد و از در ديگرى خارج شده چنانكه از راغب نقل گرديد و شايد از «إِنَ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[176] علت تسميه را فهميد كه فسق بمعنى خروج است.منافق از كافر خطرناكتر و عذاب او در آخرت از كافر سختتر است.[177] نِفَاق- از راهى و علتى اين را پذيرفتن و داخل شدن و دوباره بيرون رفتن از آن شريعت.[178]
ادیان الهی
تاریخ زندگی بشر هیچ گاه از اعتقاد به دین و آیین - الهی یا غیر الهی- خالی نبوده است. با توجه به کثرت انسانها جوامع و فرهنگهای مختلف، ادیان و مذاهب متعددی در پهنه گیتی بروز یافته اند. با وجود کثرت و گوناگونی ادیان و پیروان آنها این سوال مطرح می باشد که دین الهی کدام دین است. برای یافتن پاسخ این پرسش ها ابتدا با بررسی آیات قرآن و روایات معیارهای دین الهی را از دیدگاه قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام مورد بررسی قرار داده و سپس معیار های دین الهی از دیدگاه علما و اندیشمندان بیان می گردد.
راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن «دین» را این چنین معنا میکند؛ دین جمع ادیان و به معنای طاعت و جزاست و به طور استعاره به شریعت اطلاق می شود و دین مانند ملت است. لیکن دین به اعتبار طاعت و انقیاد نسبت به شریعت گفته میشود.
ابن منظور در لسان العرب معناهای جزا، مکافات، حساب، طاعت، اسلام (آیین اسلام)، عادت، معصیت و سلطان را به عنوان معنای دین ذکر می نماید و سپس بیان می دارد: «آنچه را که انسان به عنوان یک عقیده می پذیرد دین نامیده می شود»[179]
1-معیارهای دین الهی در قران و روایات
برای یافتن معیارهای دین الهی از نظر قران و روایات، میبایست به ایات قران مراجعه نموده و با استفاده از رابطه همنشینی و جایگزینی که در میان کلمات قرانی وجود دارد، نگرش قران را نسبت به این معیارها بدست اوریم ودریابیم خداوند دین مرضی خود را با چه عباراتی توصیف نموده است. مهمترین معیارهایی که برای دین الهی در قران و روایات ذکر شده چنین است:
1-1-بنیاد الهی داشتن
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[180] بر اساس این آیه «دین الحق» یعنی دینی که حق است و در اضافه لامیه مراد اختصاص مضاف به مضاف الیه است، یعنی دینی که مخصوص خدا و ویژه حق می باشد.[181]
منظور از «دین حق» همین آیینی است که اصولش حق و فروعش نیز حق و بالاخره تاریخ و مدارک و اسناد و نتیجه و برداشت آن نیز همه حق است.[182]
(انا او حینا الیک کما اوحینا...) کلمه «انا اوحینا» بیانگر بنیاد الهی داشتن و از جانب خدا بودن ادیان الهی می باشد، ادیانی که خداوند آنها را از جانب خود معرفی می کند.[183]
1-2-یکی بودن در تمامی اعصار
هدف، شيوه و كلّيات محتواى اديان الهى، يكى است. زيرا سرچشمهى همه آنها خداوند است.[184] عبارت « مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ»[185] دلالت دارد بر اينكه دين الهى كه بر انبيايش نازل شده همه يك دين است، و اختلافى در اديان الهى نيست جز اختلاف در اجمال و تفصيل، و قرآن كريم تفصيل دهنده مطالبى است كه در كتابهاى ديگر آسمانى بطور اجمال آمده بود. دليل ديگر بر اينكه دين الهى يكى است آيه شريفه زير است كه مىفرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[186]
از دیدگاه فرهنگ قرانی دین خدا از ادم تا خاتم النبیین حضرت محمد صلی الله علیه و اله یکی است و همه پیامبران به یک مکتب دعوت می کرده اند.[187] يعنى آنچه بر همه اين انبياء امر شد به ما هم امر شد، و بزرگ شد بر مشركين به ولايت على عليه السّلام كه پيغمبر خواند آن ولايت على عليه السّلام را بر آنها.[188]
1-3-اتصال به وحی
خداوند در آیه 163 سوره نساء می فرماید: محققا ما وحي فرستاديم بسوي تو همان نحوي که وحي فرستاديم بسوي نوح و انبياء بعد از نوح و وحي فرستاديم بسوي ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و اسباط بني اسرائيل و عيسي و ايّوب و يونس و هارون و سليمان و ايتاء فرموديم زبور را بداود.
شهید بهشتی در توضیح چگونگی وحی به انبیا، پس از ذکر آیه 163 نساء می نویسد: یعنی همه اینها از یک خصوصیت برخوردار بوده اند. در این آیه از وحی به عنوان یکی از مختصات پیامبران یاد می شود.[189]
1-4-منطبق بر فطرت
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل ایه 30 سوره روم میفرمایند: بطور كلى هر دينى از اديان كه داراى كتاب است در هر عصرى كه نازل شده باشد متضمن طريقه فطرت است، چيزى كه هست در هر عصرى از احكام فطرت آن مقدارى را متضمن است كه اهل آن عصر استعداد پذيرفتن آن را دارند.[190]
معیارهای دین الهی از دیدگاه علما و دانشمندان
برای به دست آوردن مفاهیم هر حوزه ای میبایست به متخصصان آن رجوع نمود و از نظرات کارشناسانه آنان در آن حیطه بهره گرفت.
شهید مطهری: ایشان دین را ایدئولوژی ای می دانند که تکیه اش بر سرشت روحانی، یعنی بر شتاباندن انسان است بر اگاه کردن انسان به این سرشت و پرورش دادن این جنبه وجود انسان و برقرارکردن تعادل میان دو جنبه وجودی.[191] در این تعریف شهید مطهری فطری بودن دین و منطبق بودن دستورالعملهای دینی بر سرشت و فطرت انسان را بیان مینمایند. ایشان در جایی دیگر در تعریف دین میگویند ما دین را عبارت از قوانین تکامل اجتماعی میدانیم. دین قوانین تکامل اجتماعی را که یک تکامل اکتسابی است، از راه وحی بیان میکند. همان در این تعریف عنصر اتصال به وخی به عنوان معیاری برای دین در نظر گرفته شده است.
علامه مصباح یزدی: به اعتقاد علامه تعاریف مختلفی از دین ارائه شده است که هر کدام مشکلات عدیده ای دارندو ایشان معتقدند که بین ادیان حق و باطل باید بر اساس مبدا و معاد و نبوت تفاوت قائل شد.[192] در اینجا علامه اعتقادو باور به مبدا و معاد و نبوت را به عنوان معیار معرفی میکنند. ایشان دین را مجموعه معارفی دانسته اند که از جانب خداوند بر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نازل شده است و عقاید و اخلاق و اخکام را شامل میگردد. همان
آیت الله جوادی آملی: ایشان در یک تقسیم بندی دین را به بشری و الهی تقسیم می نمایند و دین بشری را مجموعه قوانین و اخلاق و مقرراتی تدوین و وضع شده به دست بشر می دانند و دین الهی را دینی دارای برنامه کامل و همه جانبه می دانند که به حقیقت انسان و نیازهای بشر توجه کامل دارد و خداوند برای هدایت بشر فرستاده است.[193]
آیت الله جوادی آملی دین را قانون هماهنگ با فطرت و سرشت انسانی و سازگار با گذشته و حال و آینده انسان معرفی می کنند و شرط حق بودن دین را اتصال ان به آفریننده ای می داند که از گوهر هستی انسان آگاه باشد و جهانشناسی اصیل باشد.[194]
امام خمینی: دین الهی دارای دستورات جامعی است که کلیه ابعاد مادی و معنوی بشر را شامل می شود تعالیمی که علاوه بر فنی ساختن انسان در بعد روحانی در مادیات هم او را غنی می سازد.[195]
مصادیق دین الهی
با توجه به مطالبی که در مفهوم و معیار دین الهی مطرح شد، در می یابیم که همه آیین ها و دستورالعمل هایی که توسط پیامبران از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمده است، دین الهی است و مصداقی است برای دین الهی، پیامبران الهی هر کدام رسالت و مسولیت خاصی داشتند ولی همه آنان از سنتهای واحد و ثابتی پیروی می کردند و اصول مشترکی بر همه آنان حاکم بود؛ که همان دین الهی می باشد.[196]
فصل دوم
گونه شناسی روش های نفوذ دشمن
گونه شناسی روشهای نفوذ دشمنان
دشمنان روشهای گوناگونی را برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی به کار گرفته اند. گاهی با القای فهم نادرست از آموزههای دینی و گاهی با دروغ پراکنی و شایعه سازی و گاهی با ترسیم جامعه آرمانی در صورت براندازی و گاهی با ارائه چهره زیبا از جامعه غیر دینی و پنهان کردن موفقیت های جامعه دینی.
1-ایجاد ترس و تهدید
یکی از شیوه های دشمن برای تاثیرگذاری بر مومنان و نفوذ در میان آنان ایجاد ترس و تهدید است. هرچند وجود ترس در هر انسانی برای حفظ بقایش لازم و ضروری است و خداوند آن را در وجود هر انسانی قرار داده است ولی اگر ترس از حالت معتدل خارج شود و به افراط و تفریط بگراید ناپسند خواهد بود. ترس افراطی نقطه ضعفی است که دشمنان از آن استفاده خواهند نمود و عملکرد فرد را تحت تاثیر قرار می دهند دشمنان پیروان ادیان الهی از حربه ترس و تهدید استفاده نمودند که خداوند در قرآن به این حربه ها اشاره نموده است. دشمنان اسلام از حربه تهدید در برابر انبیا و صالحان تاریخ از آن استفاده می کردند تهدید در انواع مختلف ابراز می شده که به مهمترین آنها پرداخته می شود.
1-1-تهدید به تبعید و آوارگی
قرآن کریم میفرماید:« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ»؛ باز کافران به رسولان پاسخ دادند که ما البته شما را از شهر و دیار خود بیرون میکنیم مگر آنکه به آیین ما برگردید، در این حال (که رسولان مأیوس از ایمان کافران شدند) خدا به آنها وحی فرمود که (غم مخورید) البته ما ستمکاران را هلاک خواهیم کرد.[197] كفّار نمىخواهند مؤمنان هويّت مستقلّى داشته باشند[198]. «لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا» یعنی شما را به دین من و اهل ملتمان برمیگردانیم[199]. در مورد تعبیر «لَتَعُودُنَّ» آمده است: این تعبیر ممکن است به خاطر این باشد که پیامبران قبل از رسالت و مأموریت تبلیغ نداشتند شاید سکوت آنها این توهم را ایجاد کرده بود که آنها هم با مشرکان هم عقیده اند[200]. این تهدید در مورد حضرت شعیب هم بوده است. [201]
1-2-تهدید به قتل
فرعون ساحران را بعد از ایمان آوردنشان به حضر ت موسی علیه السلام تهدید به قتل و مثله شدن نمود تا از طریق این تهدید آنها را مطیع خود سازد و از ایمانشان برگرداند چنانچه قرآن کریم می فرماید: أُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ؛ همانا دست و پای شما را یکی از راست و یکی از چپ بریده و آن گاه همه را به دار خواهم آویخت[202]. چنانچه میبینیم تهدید به قتل به بدترین شکل ممکن یعنی تکه تکه کردند و سپس کشتن در این آیه آمده است، اول کسی که امر به قطع و صلب نمود فرعون بود[203]. این جمله تنها خبر دادن از آینده نبود بلکه عملیات جنگ روانی به واسطه تهدید به عذاب و مثله کردن بود تا برگردند و تسلیم شوند[204]. تهدید نوعی جنگ روانی است که در برابر استدلال و منطق انجام میشود مخالفان زمانی که از استدلال خسته میشوند رو به صلاح باطلین می آورند[205]. این نوع تهدید حضرت نوح علیه السلام همراه با بدترین تهمت ها بوده است زیرا تهدید به سنگسار کردن یعنی قرار دادن حضرت نوح در زمره کسانی که تبهکار بودند و مستحق رجم می شدند[206].
1-3-تهدید به زندان
یکی دیگر از تهدیدهای دشمنان، تهدید به زندان و حبس کسانی است که از حق پیروی می کردند.فرعون که نمونه بارز مستکبران تاریخ است حضرت موسی علیه السلام را تهدید به زندان نمود: قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ؛ (فرعون) گفت: (اى موسى!) اگر معبودى غير از من برگزينى قطعاً تو را از زندانيان قرار خواهم داد[207]. تهدید حربه ای است که طاغوتیان از آن بهره می گیرند[208]. تهدید به زندان از تهدیدهایی بود که فرعون به کار گرفت آن هم زندان در آن زمان که وضعیت بسیار ترسناکی داشت. عادت فرعونیان طوری بود که هرگاه میخواستند کسی را زندانی کنند او را در چاهی عمیق می انداختند تنها می ماند نه چیزی می شنید و نه چیزی می دید[209].
1-4-تهدید به فقر
خداوند مال را مایه قوام اجتماع معرفی نموده و آن را فضل الهی به بندگان بیان نموده است: وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا؛ و اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى شما قرار داده به سفيهان مدهيد؛ ولى از عوايد آن به ايشان بخورانيد و آنان را پوشاك دهيد و با آنان سخنى پسنديده بگوييد[210]. [211] [212] [213] . ولی ارزش و اهمیت مال ذاتی نیست و ارزش آن منوط به استفاده آن در راستای تامین سعادت ابدی است[214]. او همچنین حمایت از فقیران و مسکینان و اطعام به آنان و ایجاد عدالت از طریق بخشیدن حقوق مالی ایشان است. [215] [216]
و چون انفاق سبب اتحاد و همدلی بیشتر مومنان می گردد و آنان را در مسیر هدایت الهی قرار می دهد بر دشمنان بدخواه گران آمده و تلاش خود را جهت بر هم زدن این قاعده به کار میگیرند و انفاق را عامل فقر و تهیدستی معرفی نموده و مومنان را از عواقب انفاق میترسانند تا بتوانند مقصود خود را محقق نموده و ایشان را از راه خدا باز دارند. الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ شیطان شما را وعده فقر و بیچیزی دهد و به کارهای زشت و بخل وادار کند، و خدا به شما وعده آمرزش و احسان دهد، و خدا را رحمت بیمنتهاست و (به همه امور جهان) داناست.[217]
هنگام انفاق، شيطان به سراغ انسان مىآيد و القاء مىكند كه اگر امروز انفاق كنى فردا خودت فقير خواهى شد، بهتر است اموالت را ذخيره كنى تا به هنگام پيرى و بيمارى و ...، خرج نمايى. اينها القائات شيطانى است و نياز ما در قيامت به مغفرت الهى، به مراتب بيشتر از نياز ما در فرداى دنياست. زيرا: اوّلًا: شايد پير نشدم و نيازمند نشدم، ولى در قيامت نياز مندی قطعى است. ثانياً: شايد مالى كه امروز براى فردا نگه مىدارم، باقى نماند، ولى انفاقِ امروز حتماً براى فرداى قيامت باقى است. ثالثاً: شايد از مال اندوختهى امروز در فرداى پيرى نتوانم بهرهمند شوم، ولى از انفاق امروز بهرهمندى در قيامت قطعى است. رابعاً: بهرهمندى انسان از اندوخته خود در دوران پيرى، موقّتى است، ولى بهرهگيرى انسان از انفاق در قيامت ابدى است[218].
اطرافيانى كه انسان را از انفاق باز مىدارند و از آينده مىترسانند، ولى نسبت به گناهان تشويق مىنمايند، شيطانند.ميان فقر و فحشا، رابطه است. بعضى از گناهان بخاطر ترس از فقر است. با موانع انفاق و افكار شيطانى، مبارزه كنيد. در برابر ترس از فقر، به ياد فضل و لطف خدا باشيد «... هر فكر و توهّمى كه براى شما تنگنظرى، ترس و اثر منفى بياورد، شيطانى است و هر فكر و الهامى كه براى شما حركت، نشاط و سعهصدر آورد، الهى است.»[219]
شیطان با القای ترس از فقر مانع انفاق می شود و از خیر رسانی مالی به دیگران جلوگیری می نماید و این ترس نامطلوب را در وجود انسان ها ایجاد می نماید: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌشیطان، شما را [به هنگام انفاق مال با ارزش] از تهیدستی و فقر می ترساند، و شما را به کار زشت [چون بخل وخودداری از زکات و صدقات] امر می کند، و خدا شما را از سوی خود وعده آمرزش و فزونی رزق می دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. به هنگام انفاق، شيطان به سراغ انسان مىآيد و القاء مىكند كه اگر امروز انفاق كنى فردا خودت فقير خواهى شد، بهتر است اموالت را ذخيره كنى تا به هنگام پيرى و بيمارى و ... استفاده نمایی.[220] گاهی اوقات انسانها کار شیطان را در ترساندن به عهده میگیرند در این حالت اطرافيانى كه انسان را از انفاق باز مىدارند و از آينده مىترسانند، ولى نسبت به گناهان تشويق مىنمايند، شيطانند[221].
1-5-تهدید به شکست
در هنگام انفاق شیطان و پیروانش انسانها را از فقر میترسانند و گاهی نیز از ترس شکست آنها را از رفتن به میدان جنگ باز می دارند و به رزمندگان و مجاهدان تلقين و نصيحت مىكنند كه دشمن قوى است و كسى نمىتواند حريف آنان بشود. الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ؛ آن مؤمنانی که چون مردم (منافق) به آنها گفتند: لشکری بسیار بر علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمانشان بیفزود و گفتند: تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارسازی است[222].
رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليهالسلام را با عده اى در طلب ابوسفيان فرستاده بود. در بين راه يك اعرابى از طائفه خزاعة، على را ملاقات نمود و گفت: ابوسفيان با جمعيت و سپاه خود آماده كارزارند. از آنها بترسيد على و اصحاب او گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين وكيل از براى ما است سپس اين آيات نازل گرديد.[223]
سست ایمانها و مردمان ترسو ، از تبلیغات دشمن میترسند واز ادامه جنگ منصرف میشوند. امّا مسلمانان واقعى، بدون هيچ ترس و هراسى، با آرامش خاطر و با توكّل به خداوند، به تبلیغات دشمن پاسخ مىگويند. امام صادق عليه السلام فرمودند: «تعجّب مىكنم از كسى كه مىترسد و به گفتهى خداوند «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» پناه نمىبرد[224].
در اطیب البیان آمده است :مراد از ناس اول در الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ جمعي از منافقين هستند که مؤمنين را می ترساندند يا قافلهاي که به دسيسه ابي سفيانبعد از وقعه احداز مكه آمده بودند که مسلمانان راتهديد كنند که مهيّاي جنگ با آنها نشوند و يا نعيم بن مسعود اشجع استو يا منافقين که در ميان مسلمين بودند، و ممكن است همه آنها باشند.
مراد از« ناس» دوم مشركين است که منظور ابو سفيان و پیروانش است و ساير كفار مثل مشركين طائف و يهود و ساير دشمنان اسلام در حالی که این خبر كذب محض بوده و چنین اجتماعي نبوده و فقط براي ترساندن مؤمنين بوده فَاخشَوهُم يعني از همچه اجتماعي بترسيد فَزادَهُم إِيماناً لكن اينکه خبر دروغ وحشت انگيز هيچگونه تأثيري در قلوب مؤمنين واقعي که مصداق احسنوا و اتقوا بودند نكرد بلكه ايمان و قوّت قلب آنها بيشتر شد، که این قوت قلب و زیاد شدن ایمان آنها يا بواسطه اخبار خدا و رسول مبنی بر اینکه اين خبر كذب است و مشركين از ترس انتشار دادند و يا بواسطه وعده فتح و پیروزی بوده که به اينها داده شده بود و يا بواسطه اعتماد بخداوند عالم و توكل به او و اطمينان که گفتند: وَ قالُوا حَسبُنَا اللّهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ از باب وعده الهي: وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَي اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمرِهِ قَد جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدراًبوده است[225]. [226] نزد مفسرين اين آيه و آيه بعد در «بدر» صغرى نازل شد. ابو سفيان، نعيم بن مسعود را به مدينه فرستاد كه لشگر اسلام را بترساند تا عازم سفر نشوند. نعيم آمد، هر چند آنها را از كثرت لشگر و اسلحه بترسانيد، مسلمانان اصلا اعتنائى نكردند. حضرت با هزار و پانصد نفر به بدر رفتند، هشت روز ماندند. كفار از شدت ترس بيرون نيامدند، حق تعالى آيه شريفه نازل فرمود.[227] پیامهایی که از این آیه به دست می آید این است که مومنان در جبههها، مواظب افراد نفوذى دشمن باشند و در برابر تبليغاتِ و جنگ روانى دشمن نترسند. وهنگامی که در گرداب بلا قرار می گیرند از اهرم ایمان و توکل که قوىترين اهرم در برابر تهديدات دشمنبهره بگیرند و اتصال خود را با خدا بيشتر كنند. و برای رسیدن به پیروزی هم حركت وتلاش لازم است، هم ايمان وتوكّل.[228]
خداوند ترس و تهدید را به شیطان نسبت میدهد و کسانی که این ترس و تهدید در آنها اثر می گذارد را اولیاء شیطان معرفی مینماید یعنی کسی که در ولایت الهی قرار گرفته است ترس و تهدید بر او اثر نخواهد گذاشت: إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ تنهااین شیطان است که میترساند دوستداران خود را، شما مسلمانان از آنان بیم و اندیشه مکنید و از من بترسید اگر اهل ایمانید.[229]
هرگونه شايعهاى كه مايهى ترس و يأس مسلمانان گردد، شيطانى است. شيوهى ارعاب و تهديد، سياست دائمى قدرتهاى شيطانى است.افراد ترسوىِ ميدانهاى نبرد، يار شيطان و تحت نفوذ شيطانند. مؤمنان شجاع، از ولايت شيطان دورند. ترس از خدا، زمينهى فرمانپذيرى و ترس از غير خدا، زمينهى فرمانگريزى است. (با توجّه به آيات قبل) مؤمن واقعى از غير خدا نمىترسد و مىداند كه ايمان از شجاعت جدا نيست.[230]
محققا بدانيد ايها المؤمنون كساني که از كفار و مشركين و مقاتله با آنها خوف دارند از اولياء شيطان هستند که القاء خوف در قلوب آنها ميكند شما از آنها خوف نداشته باشيد بلكه بايد از خدا بترسيد در مخالفت امر او و تقاعد از جهاد اگر حقيقة مؤمن هستيد.
اولیاء شيطان كساني هستند که از شیطان متابعت می کنند.در ترك واجبات و فعل محرمات که آنها را بقتل و جرح و ذهاب مال ميترساند، و بعضي از مفسرين تفسير كردند که مراد از اولياء شيطان كفار و مشركين هستند که از مسلمين خائف ميشوند، و اينکه از دو جهت غلط است يكي آنكه شيطان آنها را تشجيع و ترغيب ميكند به مقاتله با مسلمين نه تخويف و تهديد ديگر آنكه القاء خوف در قلوب آنها را خداوند ميفرمايد وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ،[231] و پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند به مومنان وعده می دهد که شما نباید از مشرکان خوفی به دل راه دهید زیرا ما به شما مدد می رسانیم و خداوند این مدد را با افکندن رعب و وحشت در دل کافران ایجاد می کندو ميفرمايد سَأُلقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعبَ،[232] و نيز ميفرمايد سَنُلقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعب؛َ[233] زیرا شما از اولياء شيطان نيستيد بلكه مؤمن خالص واز اولياء اللّه هستيد، پس با وجود وعده نصرت الهی نبايد از مشركين خوف داشته باشيد.تنها باید از خدا بترسید که ممکن است در صورت مخالفت و معصیت مورد غضب خدای متعال واقع شوید و دشمن بر شما چیره شود چون مؤمن از خدا ميترسد و از غير اوترسی ندارد، و غير مؤمن از غير خدا می ترسد و از خدا نميترسد.[234] آيه شريفه دال است بر آنكه مؤمنين بايد ترس و واهمه از وساوس و دسائس شياطين انسى و جنى نداشته باشند، زيرا در حمايت حفظ قادر متعال مىباشند، بلكه بايد ترس و خوف آنان از عظمت ذات حق تعالى و انديشناك باشند از مخالفت فرامين سبحانى[235].
2-وعده دروغ
خدا در قرآن به مسلمانان و مومنان هشدار میدهد که یکی از روشهای دشمنان برای سلطه بر امت اسلام، وعدههای دروغینی است که هرگز به آن وفا نمیکنند؛ زیرا هیچ ضامن اجرایی در میان نیست که اینان به آنچه میگویند عمل کنند؛ چرا که ضامن باطنی و وجدان بیدار آنان با گناه و کفر، دفن شده است و ضامن ظاهری چون ترس از کیفر دنیوی یا اخروی نیز نیست تا به آنچه تعهدات میسپارند یا قول و قراری میدهند پایبند باشند و به آن وفا کنند.
از نظر قرآن، یکی از مهمترین ابزارهای دشمن، وعدههای فریبندهای است که انسان را به پرتگاه میکشاند. اصولا شیاطین جنی و انسی در خدمت ابلیس بوده و همان راهی را میروند که ابلیس میرود. از این رو خدا هشدار میدهد و میفرماید: يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا؛ شيطان به آنان وعده مى دهد و ايشان را در آرزوها مى افكند و جز فريب به آنان وعده نمى دهد[236].
بنابراین، ابلیس و شیاطین هم پیمان و تحت ولایت او، جز وعدههای باطل و دروغین نمیدهند. آرزوهایی را برای انسان ترسیم میکنند که چیزی جز سراب نیست؛ ابلیس و شیاطین، بهشتی را میسازند که جز عریانی و لختی و شقاوت پیامد دیگری ندارد؛ خدا در جایی دیگر میفرماید: و از انسانها هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنها وعده نمى دهد.[237]
براساس آیات قرآن حضرت آدم(ع) چنین در دام ابلیس و شیطنت او افتاد و رنج شقاوت را برای خود به جان خرید. با آنکه خدا به آدم(ع) و فرزندانش هشدارهای لازم را داده و دلواپسی و نگرانی مشفقانه خویش را گوشزد کرده بود:اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند، در حقيقت او و قبيلهاش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد مى بينند، ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند[238].
بنابراین، کسانی که به وعدههای ابلیس و شیاطین جنی و انسی و مستکبران گوش میدهند و آنان را باور میکنند، به جای آنکه بهرهای از شیطان ببرند، روز به روز گرفتار میشوند؛ زیرا وعدههای شیطان سرابی بیش نیست و همچون باتلاق عمل میکند به طوری که هر چه بیشتر در آن دست و پا زده شود، بیشتر فرو میرود. اصولا ابلیس دوستان و اولیای خویش را با ایجاد خوف تحت سلطه خویش نگه میدارد؛ از این رو خدا درباره سیاست سلطهگرانه ابلیس حتی نسبت به دوستان و هم پیمانان او میفرماید: إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ؛ در واقع اين شيطان است كه دوستانش را مى ترساند[239]. پس از اصول سیاستهای سلطه گرانه ابلیس وعدههای فریبا و سراب گونه و ترساندن شیاطین است. بنابراین، با ارعاب و ترساندن مقاصد خویش را پیش میبرند؛ در حالی که مومنان هرگز فریب چنین وعدهها و سرابها را نخورده و از آنان ترسی ندارند؛ زیرا خدا در ادامه همین آیه میفرماید: فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ اگر مومن هستید از آنان نترسید و تنها از من بترسید.
از نظر قرآن، همان طوری که نباید نسبت به وعدههای دروغین شیطان و دشمنان جنی و انسی اعتماد کرد، همچنین نباید توجه و اعتنایی به یاران داخلی آنها از منافقان داشت؛ زیرا منافقان اگر وعدهای بدهند تخلف میکنند و حتی به دوستان خویش نیز رحم نمیکنند؛ زیرا پایبند هیچ اصول اخلاقی نیستند؛ و ضامن اجرایی برای تعهدات آنان وجود ندارد. این گونه است که حتی به دشمنان بیرونی وعده میدهند و بر اساس آن تعهدات عمل نمیکنند[240].
اصولا از نظر قرآن، این سیاست و رویه همه کافران است؛ زیرا وعده فریب و نیرنگ، از سوى ظالمان به همدیگر یک امری است که جزو ساختار وجودی و رفتاری آنان شده است[241].
به هر حال، مومنان نباید فریب وعدههای دشمنان داخلی و خارجی و انسانی و شیطانی خود را بخورند که ساختار آن غرور به معنای فریفتن است؛ زیرا آنان هرگز به وعدههای خود عمل نمیکنند.یکی دیگر از شیوه های دشمن فریب و جلوگیری از تنویر افکار عمومی است دشمنان با چهره خیرخواهانه نقش بازی می کنند و طرف مقابل را می فریبند شیطان و یارانش که در جبهه باطل علیه جبهه حق قرار گرفته و با تمام قوا به نبرد با خدا و بندگان او می پردازند، بهترین شیوه رسیدن به مقصود را در فریب یافتهاند.
در تاریخ شیطان آغازگر فریبکاری است و نخستین فریب شیطان در رویارویی با حضرت آدم و حوا بوده که باعث رانده شدن آنها از بهشت شد. وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌو (شيطان براى آن كه وسوسهاش تأثير كند،) براى آن دو سوگند ياد كرد كه به راستى من از خيرخواهان شمايم. پس شيطان آن دو را با فريب و حيله به سقوط (و پرتگاه گناه) كشاند، پس چون از آن درخت (نهى شده) چشيدند، زشتى برهنگىشان براى آنان آشكار شد و به (پوشاندن خويش با) چسباندن برگ درختان بهشت بر خود پرداختند و خداوند ندايشان داد: آيا شما را از آن درخت نهى نكردم و به شما نگفتم كه شيطان براى شما دشمنى آشكار است؟ [242]
سه واژه «قاسم ناصح غرور» در آیه شریفه قابل توجه هستند هر سه این واژگان اسم مشتق صفت مشبهه و به معنای ثبوت و مبالغه معنا در فاعل است ابلیس با قسم های شدید و تأکید خود را از ناصحان و خیرخواهان معرفی کرد و از آنجا که آدم هنوز تجربه کافی نداشت و گرفتار دام های فریب و خدعه ابلیس نشده بود نمی توانست باور کند کسی که اینگونه سوگند میخورد این گونه در مقام فریب باشد و هرگز گمان نمیکرد این سوگندهای دروغ حربه و شیوه شیطان برای فریب باشد.[243]
يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً (شيطان) به آنان وعده مىدهد و ايشان را در آرزو مىافكند و شيطان جز فريب، وعدهاى به آنان نمىدهد.[244] وقتى آيهى 135 آلعمران[245] در مورد بخشايش گناهان از سوى خداوند نازل شد ابليس با فريادى يارانش را جمع كرد و گفت: با توبهى انسان، همهى زحمات ما ناكام مىشود. هر يك سخنى گفتند. يكى از شياطين گفت: هر گاه كسى تصميم به توبه گرفت، او را گرفتار آرزوها و وعدهها مىكنم تا توبه را به تأخير اندازد. ابليس راضى شد.[246]
علامه طباطبایی می نویسد وعده های شیطان عبارت است از وسوسه هایی که او بدون واسطه می کند به خلاف امانی جمله «و یمنیهم آرزومند شان میکند» متضمن آن است که آن از نتایج وسوسه است و منظور از آن هر امر خیالی است که واقعاً از آن لذت ببرد و به همین جهت بود که خدای تعالی تمنی را به عبارت دیگر استفاده از آرزوهای دروغین بشر را غرور نخواند بلکه وعده او را غرور خواند و فرمود شیطان و عده شان نمی دهد مگر غرور و فریب را و این نکته بر کسی پوشیده نیست[247]. خداوند درباره شیطان هشدار میدهد که او دروغ میگوید تا بتواند مؤمنان را فریب دهد و به انحراف بکشاند. قرآن در این باره میفرماید: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُورا»؛[248] شیطان به آنها وعدهها (ى دروغین) مىدهد و به آرزوها، سرگرم مىسازد در حالىکه جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمىدهد.
كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِين (فريب اهل كتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شيطان است آنگاه كه به انسان گفت: كافر شو، پس چون كفر ورزيد، گفت: من از تو تبرّى مىجويم، من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مىترسم[249]. اين آيه در ادامه آيه قبل، منافقان را به شيطان تشبيه كرده است كه همواره به مردم وعده مىدهد، ولى وعدههايش جز فريب نيست. چه بسيارند افراد و حكومتهاى شيطان صفت كه وعدههايى به وابستگان خود مىدهند، ولى روز خطر آنان را به حال خود رها مىكنند.[250]
حضرت على( ع ) در كلمات قصارش مىفرمايد:«اياك و مصادقة الكذاب فانه كالسراب، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب» از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مىسازد.[251]
از جمله وعده هایی که در قرآن به صراحت بیان شده است، وعده های شیطان می باشد که معمولا با الفاظ تاکیدی بیان شده و دارای نوعی شدت و حدت در کلام می باشد که حاکی از جدیت و عزم پی گیر شیطان در محقق شدن آن است. البته محقق شدن این وعده ها به شرایط و عواملی وابسته است که در محدوده اختیار انسان می باشد و او قادر به سلب اختیار از نوع بشر نمی باشد.
وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًاو حتماً آنان را گمراه مىكنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان مىسازم و دستورشان مىدهم كه گوش چهارپايان را بشكافند (تا علامت باشد كه اين حيوان سهم بتهاست) و به آنان فرمان مىدهم كه آفرينش خدا را دگرگون سازند. و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود بگيرد، بىگمان زيان كرده است، زيانى آشكار.[252]
«وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ »[253] ابو الفتوح نوشته است: و ایشان را آرزو دهم و غرور و امید، تا امید ایشان دراز شود و هیچ عاقبت نه اندیشند
مجمع: یعنى آرزوى زندگى دراز در دلشان افکنم تا دنیا را بر آخرت بگزینند، کلبى گفته است: یعنى به آنها مى گویم: عالمى دیگر جز این زندگى نیست، پس آنچه مى خواهید بکنید که پس از این چیزى دامنگیر شما نمى شود
روح البیان: یعنى در دل آنها مى اندازم که گمان کنند بعالم دیگر از فضل و رحمت خدا بهره اى فراوان به آنها مى رسد
و نیز مقول قول ابلیس است که در این آیه حکایت مى کند که پس ازآنکه شیطان از بارگاه قدس الهى رانده شد و به لعنت ابدى گرفتار گردید و شاید پس از مهلت خواستن و اذن او که بر بنى آدم تسلط داشته باشد گفته (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ ) همانا من آنها را از طریق حق گمراه مى گردانم و بوساوس شیطانى آنها را مغرور مى گردانم که خدا کریم است هرچه مى خواهى بکن مى آمرزد یا باطل را در نظر آنها جلوه مى دهم که کار قبیح را خوب پندارند و آنها را از راه حق بباطل بوسیله وسوسه به کمک شهوات نفسانى مى کشانم (وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ ) و همانا آنها را در اثر زینت دادن دنیا و آرایش آن به آرزو و آمال مى افکنم و به طورى آنها را مشغول به آرایش و متاع دنیا سر گرم مى گردانم که مبدأ و معاد را از یاد آنها ببرم تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآنحيل و دسائس خود تفصيلا اشاره كرده از آن جمله آنكه بنى آدم را از شاهراه هدايت بجادّه ضلالت ميكشانم و باطل را در نظر آنها حق جلوه ميدهم و آنها را بآرزوهاى دور و دراز مياندازم مانند آنكه عمر شما طولانى خواهد شد و موقع عبادت در پيرى است و موفق بتوبه خواهى شد و اميد است قيامت دروغ باشد و خدا ارحم الراحمين است اگر بنا شد همه را بجهنم ببرد پس كه را به بهشت ميبرد و شفاعت شفعاء چه خواهد شد از اين قبيل آمال و آرزوها كه موجب بطلان عمر و حرمان از مقصود است.[254]
شيطان، ابتدا در فكر و روح انسان اثر مىگذارد، سپس او را تسليم خود مىگرداند. (جملهى گمراه كردن و آرزوى طولانى ابتدا مطرح شده، سپس فرمان دادن[255].
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ همانا كسانى كه پس از آن كه راه هدايت برايشان روشن شد به آن پشت كردند، شيطان (رفتار بدشان را) برايشان آراسته و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است[256].
اين آيه نيز درباره مـنـافـقـان سـخن مى گويد كه نزديك آمدند و دلائل حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) را بـه وضـوح ديـدند و شنيدند، ولى به خاطر هواپرستى و تسويلات شيطانى به آن پشت كردند.
(سول) از ماده (سؤل) (بر وزن قفل ) به معنى حاجتى است كه نفس آدمى نسبت به آن حـريـص اسـت و (تـسـويل)به معنى ترغيب و تشويق نسبت به امورى كه به آن حريص است ، و نسبت اين امر به شيطان به خاطر وسوسه هائى است كه او در جان انسان مى كند، و مانع هدايت او مى شود.
جـمـله و امـلى لهـم از مـاده (امـلاء) بـه مـعـنـى ايـجـاد طـول امـل و آرزوهـاى دور و دراز اسـت كـه انـسـان را بـه خـود مشغول داشته و از حق بازمى دارد.
آيـه بـعـد علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد: اين بخاطر آن است كه آنها به كسانى كه از نزول وحى الهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسـلام ناراحت بودند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم. (ذلك بانهم قالوا للذين كرهوا ما نزل الله سنطيعكم فى بعض الامر).
كـار مـنـافـق هـمـيـن اسـت كه به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد، و اگر در تمام جـهـات با او قدر مشترك نداشته باشد به همان مقدار كه وجوه مشترك موجود است همكارى ، بلكه اطاعت مى كند.
منافقان مدينه نيز به سراغ يهود آمدند، يهود (بنى نضير) و (بنى قريظه) كه پـيـش از بـعـثت پيامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش بخاطر حسد و كبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشايند دانستند، و از آنجا كه مخالفت با پيامبر اسـلام و تـوطـئه ضـد او قـدر مـشـتـركـى در مـيـان مـنـافـقـان و يـهـود بـود قول همكارى به آنها دادند.
تـعـبـيـر «فـى بـعـض الامـر» شايد اشاره به اين است كه ما تنها در اين قسمت با شما همكارى مى كنيم ، ولى شما با بت پرستى مخالفيد، و معتقد به رستاخيز هستيد، ما در اين امور با شما همراه نيستيم .ايـن سـخـن شـبـيـه چـيـزى اسـت كه در آيه 11 سوره حشر آمده است.[257]
2-1-وعده دروغ منافقان به کافران
نه تنها دشمنان با وعده دروغ به مومنان و پیروان ادیان الهی تلاش میکنند که آنها را از راه حق باز دارند بلکه گاهی دشمنان به یکدیگر وعده یاری و همراهی می دهند تا از این رهگذر بتوانند سدی در مقابل پیشرفت مومنان ایجاد کنند و به مقصود خود که تغییر حاکمیت الهی است، برسند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَآیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کفارشان از اهل کتاب میگفتند: «هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد؛ و اگر با شما پیکار شود، یاریتان خواهیم نمود!» خداوند شهادت میدهد که آنها دروغگویانند[258]! اين آيات، چهره منافقان و كفّار را كه در كنار هم و در برابرمومنان از مهاجرین و انصار ايستادهاند، ترسيم مىكند. منافقان براى يهوديان پيمان شكنى كه مورد قهر پيامبر اسلام قرار گرفته بودند، پيام فرستادند كه شما سنگر خود را رها نكنيد كه ما با شما هستيم. (علیّّ ابنابراهیم میگویند:خداوند این آیه را دربارهی عبداللهبناُبیّ و یارانش، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود)[259] در صدر اسلام، منافقانى بودند كه با كفّار روابط مخفيانه و خائنانه داشتند و با وعدههاى خود مايه اميد آنان بودند. منافقان، حتى به دوستان خود نيز دروغ مىگويند.[260]
3-ترسیم جامعه آرمانی خیالی در صورت براندازی
همه جوامع آرمانی بشری، هدف خود را تحقق عدالت و رسیدن به کمال و سعادت ، معرفی کرده اند؛ ولی از آن جهت که مفاهیم سعادت، کمال و عدالت، در دیدگاه هر یک، تعریف و مصداق خاصی دارد، راه رسیدن به آن متفاوت میگردد، زیرا نوع نگرش به انسان، هدف از زندگی را دنیا یا آخرت پنداشتن، مادی نگری یا وحی مداری، تعاریف سعادت، کمال و عدالت را به طور اساسی تغییر می دهد. از نگاه دنیاپرستان زندگی خلاصه در همین دنیا می شود ولی از نظر قران زندگی در این دنیا هدف نیست و آخرت دار قرار معرفی شده است. انسان مومن باور و ایدئولوژی اش بر اساس آموزه های قران است و قطب نمای حرکت او سمت و سوی الهی دارد. دشمنان از همین راه وارد شده و جامعه ای آرمانی و خیالی را برای مومنان ترسیم نموده اند و راه رسیدن به آن را حرکت در مسیری که آنان نشان میدهند، بیان می کنند.
3-1-جامعه آرمانی وعده داده شده از طرف کافران
خداوند در آیه 111 سوره بقره می فرماید: وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وگفتند: هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اينها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد.
کافران بهشت را به یهود و نصارا وعده می دادند از طرفی یهودیان و مسیحیان را از گرایش به اسلام باز میداشتند و از طرفی با ترسیم چنین آیندهای برای خود مسلمانان ضعیف و ایمان را از باور و اعتقاد خود دور می کردند. آنان با ادعاهای پوچ می خواستند یهودیان و مسیحیان را از اسلام دور ساخته و در خرافات خود نگه دارند که عده ای نیز به همین دروغ ها دلخوش کرده و مسلمان نشدند. خداوند که مطالب خود را با دلیل و بینه بیان می فرماید از آنان نیز چنین ادعایی را بدون دلیل نمی پذیرد و می فر ماید از آنان دلیل طلب کنید.[261]
در تفسیر این آیه از قول امام حسن عسکری آمده است:العسکری (علیه السلام)- وَ قالُوا یَعْنِی الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی قَالَتِ الْیَهُودُ: لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَیْ یَهُودِیّاً وَ قَوْلُهُ أَوْ نَصاری یَعْنِی وَ قَالَتِ النَّصَارَی لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهًَْ إِلَّا مَنْ کَانَ نَصْرَانِیّاً قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ قَدْ قَالَ غَیْرُهُمْ قَالَتِ الدَّهْرِیَّهًُْ الْأَشْیَاءُ لَا بَدْءَ لَهَا وَ هِیَ دَائِمَهًٌْ مَنْ خَالَفَنَا ضَالٌّ مُخْطِئٌ مُضِلٌّ وَ قَالَتِ الثَّنَوِیَّهًُْ النُّورُ وَ الظُّلْمَهًُْ هُمَا الْمُدَبِّرَانِ مَنْ خَالَفَنَا فَقَدْ ضَلَّ وَ قَالَتْ مُشْرِکُو الْعَرَبِ: إِنَّ أَوْثَانَنَا آلِهَهًٌْ مَنْ خَالَفَنَا فِی هَذَا ضَلَّ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ الَّتِی یَتَمَنَّوْنَهَا.
امام عسکری (علیه السلام) یهود و نصاری چنین میگفتند؛ وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری و نصرانیان گفتند: «هرگز داخل بهشت نخواهد شد مگر کسی که نصرانی باشد». امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «دیگران چیز دیگری گفتند؛ دهریّون (طبیعتگرایان و منکران قیامت) گفتند: «اشیاء [زمان] ابتدا ندارند و از قدیم بودهاند (زمانی نبوده که خلق آغاز شود). هرکه معتقد برخلاف این اعتقاد باشد اشتباه کرده و گمراه است». قائلان به دو خدایی (مشرکان) گفتند: «نور و ظلمت، دو قدرتی هستند که دنیا را اداره میکنند و هرکس مخالف عقیدهی ما را دارد، گمراه است». و مشرکان عرب گفتند: «بتهای ما خدایند؛ مخالف عقیدهی ما گمراه است». خداوند متعال می فرماید: تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ»[262]
3-2- جامعه آرمانی وعده داده شده از طرف شیطان
شیطان که می دانست در منطق و استدلال حرفی برای گفتن ندارد تلاش کرد تا با نقشه های از پیش تعیین شده حضرت آدم و حوا را فریب دهد فریبکاری یکی از شیوههای جنگ روانی است که تلاش می شود فضا به شکلی ساخته و پرداخته شود تا مفاهیم مورد نظر بدون مقاومت پذیرفته شود و چون میداند کسی که درحال مبارزه است در مقابله با حریف هوشیار است و حرکات او را زیر نظر دارد و آن را به عنوان دشمنی تلقی می نماید به همین جهت احتیاج دارد که این هوشیاری را با فریبکاری بشکند و این عمل ظرافت و دقت خاصی لازم دارد.[263] شیطان برای انسان زندگی را ترسیم کرد که در آن به جاودانگی میرسد.
هیچ کس پیروز نمی شود وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ ۚ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِو (یاد آر) آن گاه که شیطان کردار (زشت) آنان را در نظرشان زیبا نمود و گفت: امروز احدی از مردم بر شما غالب نخواهد گشت و من هنگام سختی یار و فریادرس شما خواهم بود (و بدین سخنان کفار قریش را مغرور کرد) تا آنگاه که دو سپاه (اسلام و کفر) روبرو شدند شیطان پای به فرار گذاشت و گفت که من از شما بیزارم، من قوایی (از فرشتگان آسمان) میبینم که شما نمیبینید و من از خدا میترسم، و عقاب خداوند بسیار سخت است[264].
چنانكه شيطان در جنگ بدر، به صورت سراقةبن مالك (از سرشناسان قبيلهى بنىكنانه) درآمد و مشركان را تشويق و ترغيب مىكرد و به آنان وعدهى همراهى و پيروزى مىداد، امّا با حضور فرشتگان در آستانهى پيروزى سپاه اسلام، پا به فرار گذارد. پس از شكست كفّار، در مكّه به او مىگفتند: تو سبب شكست ما شدى! و او قسم مىخورد كه حتّى از مكّه بيرون نيامده است. پس معلوم شد كه شيطان در قيافهى سراقه، به آنان وعدهى پيروزى داده، سپس فرار كرده است.
شيطان براى جبههى باطل كار تبليغاتى مىكند و در آغاز مبارزه به آنان روحيّه مىدهد، ولى به هنگام ديدن امدادهاى الهى، آنان را رها كرده و عقبنشينى مىكند. يكى از راههاى فريب شيطان، زيبا جلوهدادن بدىهاست. «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ» آرى، نيكو پنداشتن كارهاى بد وناهنجارىها، نشانهى نفوذ شيطان در افكار انسان است. شيطان و شيطانصفتان، ديگران را براى فساد، توجيه وتحريك مىكنند. ايمان، حمايت فرشتگان را به دنبال دارد و كفر، حمايت شيطان را. شيطان، منافق، فريبكار، دروغگو و بىوفاست. شياطين، آتش فتنه را روشن مىكنند، ولى خود را در معركه قرار نمىدهند. توكّل بر غير خدا، سبب رها شدن انسان در مشكلات مىشود. روابط غير الهى، ناپايدار وغير قابل اطمينان است.[265]
یکی از فعالیت های شیطان آن است که تعبد و بندگی خدا را دشوار و مستلزم تلخی و مرارت نشان دهد و دینداری را به معنای پشت کردن به همه لذت ها و پذیرش زندگی پر از سختی و ناکانی ها و بدون آرامش و آزادی و محرومیت از شادی و آسایش جلوه می دهد و در مقابل کامیابی و بهره مندی از لذت های دنیوی و مطلوب انسان را تنها در پشت کردن به دین و رهایی از بندگی خدا معرفی می کند و حتی برای فریب پیامبری مانند حضرت آدم گفت : اگر میخواهی حیات جاویدان داشته باشی و از نعمت های بهشتی همیشه بهره مند باشی راهش آن است که از شجره ممنوعه استفاده کنیفَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰپس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودان و سلطنتی که کهنه نمی شود، راهنمایی کنم؟[266] راه نفوذ شيطان، تمايلات انسانى است. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ» (شيطان بر نيازها وخواستههاى آدمى آگاه بوده است لذا آدم را از راه ميل به جاودانگى، اغفال كرد. آرى آرزوهاى طولانى ودراز، انسان را به گناه مىكشاند.)
شياطين از نامها و عناوين زيبا و جذاب براى انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده مىكنند:[267] وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ وگفتند: هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اينها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد.غرور دينى، باعث شد تا يهوديان و مسيحيان خود را نژاد برتر و بهشت را در انحصار خود بدانند. امتيازطلبى وخودبرتربينى، آرزويى خام وخيالى واهى است. البته ادعای آنان ادعایی بدون دلیل است وادّعاى بدون دليل محكوم است.[268] در صورتی که خداوند میفرماید شما را به اعقابتان بر میگرداند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر از كسانى كه كفر ورزيدند اطاعت كنيد، شما را به آئين گذشتگانِ كافرتان بر مىگردانند، پس به خسارت و زيانكارى بازخواهيد گشت[269].
از امام على مرتضى عليهالسلام روايت شده كه فرمود: اين آيه درباره منافقين نازل گرديده كه در روز غزوه احد به مؤمنين گفته بودند، فرار كنيد و به طرف برادران خود برويد و به دين و آئين سابق خود برگرديد ولى حسن بصرى و ابن جريج گويند: درباره يهود و نصارى نازل شده است.[270] آنان با هدر دادن سرمايههاى ايمانى، فكرى و روحى ، بهشت را از دست داده و دوزخ را گرفتند که خسران واقعی است.
يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً ) شيطان) به آنان وعده مىدهد و ايشان را در آرزو مىافكند و شيطان جز فريب، وعدهاى به آنان نمىدهد.[271] وقتى آيهى 135 آلعمران در مورد بخشايش گناهان از سوى خداوند نازل شد ابليس با فريادى يارانش را جمع كرد و گفت: با توبهى انسان، همهى زحمات ما ناكام مىشود. هر يك سخنى گفتند. يكى از شياطين گفت: هر گاه كسى تصميم به توبه گرفت، او را گرفتار آرزوها و وعدهها مىكنم تا توبه را به تأخير اندازد. ابليس راضى شد.تفسیر صافی ج ص جامعه ای که مد نظر شیطان است جامعه ای است که در آن عبادت خدا نشود و همه افراد آن جامعه با پرداختن به آرزوهای دور و دراز غرق در گناه باشند و هیچ گاه به توبه فکر نکنند.
4-ارائه چهره زیبا از جامعه غیردینی و پنهان کردن موفقیت های جامعه دینی
یکی از شیوه هایی که دشمنان برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی به کار می گرفتند، پنهان کردن موفقیت ها و امتیازات جامعه دینی و سپس ارائه چهره ای زیبا از خود و جامعه تحت هدایت و مدیریتشان بود تا به این وسیله بتوانند پیروان پیامبران را از اطراف آنها پراکنده سازند و اجازه سیر و حرکت تکاملی دین را بگیرند.
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(ابليس) گفت: پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من هم در زمين (بدىها را) برايشان مىآرايم و همه را فريب خواهم داد[272]. لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الأَرضِ كفر و شرك و كليه معاصي را بنظر آنها جلوه ميدهم و زينت ميدهم که خوب پندارند در مقابل ايمان و اطاعت که او را زشت و قبيح ميشمارند، چنانچه در خبر است که پيغمبر صلّي اللّه عليه و اله باصحاب فرمود: ميآيد زماني که ترك امر بمعروف و نهي از منكر ميكنند سلمان تعجب كرد فرمود: بدتر از اينکه هم ميشود که امر بمنكر ميكنند و نهي از معروف تعجبش بيشتر شد فرمود: بدتر از اينکه هم ميشود که منكر در نظر آنها معروف ميشود و معروف منكر ميگردد و امروز ما بعين مشاهده ميكنيم که بمعاصي مثل ساز و آواز و بي حجابي و ظلم افتخار مي كنند و خوب ميپندارند و عبادت مثل نماز و روزه و حج و غير اينها را پست و بد ميشمارند او مد است و اينکه دمده مخصوصا زخارف دنيوي و هواهاي نفساني را وَ لَأُغوِيَنَّهُم أَجمَعِينَ هر که را بهر درجه که برايم ميسور باشد و خداوند ميفرمايد: وَ لَقَد صَدَّقَ عَلَيهِم إِبلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَرِيقاً مِنَ المُؤمِنِينَ.[273] اغواي شيطان وسوسه است که خيال سويي که اولين مقدمه فعل است همان وسوسه شيطان است، چنانچه خيال خوب الهام ملك است.
إِلّا عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين،َ چون بنده صالح خدا متخلّق باخلاق حميده است درهاي ملائكه بقلب او باز است و إلهامات ملكي دائما باو مي شود و چون منزه از صفات خبيثه است درهاي إبليس بقلب او بسته و خيال سويي در قلب او راه ندارد هر چه صفات خبيثه بيشتر باشد راه شيطان بازتر است و خيالات سوء زيادتر و بالعكس هر چه صفات حميده بيشتر راه ملائكه بازتر و خيالات حسنه و الهامات ملكي زيادتر و مجرد خيال تأثير ندارد دنيا هم جلوه ميكند و هواي نفس امّاره هم طلب ميكند انسان را بفعل سوء، چنانچه ايمان و فيوضات اخروي و نفس مطمئنه هم طلب ميكند انسان را باعمال صالحه بتوفيق الهي[274]. در اینجا ابلیس نیّت باطنی خود را آشکار ساخت هر چند چیزی از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختی (و این انسان زمینه بدبختی مرا فراهم ساخت) من نعمتهای مادی روی زمین را در نظر آنها زینت میدهم (و انسانها را به آن مشغول میدارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت»[275] یعنی آنها را به زندگی مادی دنیا دلخوش کرده تا از اندیشیدن و قدم برداشتن در جهت آخرت غافل بمانند.
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مىكنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته، پس آنان را از راه (حقّ) بازداشته و آنان هدايت نمىشوند[276]. دانست که عبادت خدا را نميكنند و دانست که اينکه عبادت باغواي شيطان است چنانچه توليد شرك از قبل از نوح باغواي اينکه ملعون بود آمد باولاد آدم گفت اينکه انبياء مقربان درگاه الهي بودند و مجسمههايي تعليم داد بشكل انبياء تراشيدند و عبادت آنها را كردند بواسطه تقرب بخدا چنانچه گفتند ما نَعبُدُهُم إِلّا لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلفي.[277] و گفتند وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها.[278]
(وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطانُ أَعمالَهُم) شيطان دنيا را و زخارف دنيا را و هواهاي نفسانيه و خيالات واهيه و اعمال سيئه و عقايد فاسده را در نظر آنها جلوه ميدهد و عقايد حقه و اعمال صالحه و محسنات عقليه را در نظر آنها بد نمايش ميدهد و از اينکه جهت ميگفت: (فَصَدَّهُم عَنِ السَّبِيلِ) چنانچه خود شيطان گفت لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الأَرضِ وَ لَأُغوِيَنَّهُم أَجمَعِينَ[279].
(فَهُم لا يَهتَدُونَ) پس اينها هدايت نشدهاند و گفتند خداوند دوازده پيغمبر بر آنها فرستاد و اجابت نكردند[280]. در این آیه به چند مورد از عواملی که سبب انحراف می شود اشاره شده است. این عوامل عبارتند از: الف: رهبر گمراه. ب: زرق و برق. ج: امكانات و رفاه. د: شيطان و تزيينهاى او انسان از نظر فطرت، پرستشگر است؛ اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل مىرود. مردم، دينى را مىپذيرند كه حاكمان و پيشوايانشان پذيرفته باشند.[281]
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ همانا كسانى كه پس از آن كه راه هدايت برايشان روشن شد به آن پشت كردند، شيطان (رفتار بدشان را) برايشان آراسته و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است.[282] «سَوَّلَ لَهُمْ» يا به معناى زيباسازى زشتىها و وارونه نماياندن واقعيّات است و يا به معناى «تسهيل» و آسان سازى است، يعنى شيطان راه انحراف را براى انسان آسان جلوه مىدهد. «أَمْلى» يا به معناى مهلت دادن و يا به معناى امداد و يارى رساندن است.[283] زيبا جلوه دادن بدىها و آرزوهاى طولانى، ابزار كار شيطان است.[284]
پیروان پیامبر را افرادی پست میشمردندفَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ پس سران قومش كه كافر بودند گفتند: ما تو را جز انسانى مثل خودمان نمىبينيم و جز اراذل و اوباش كه سادهلوحند (و نسنجيده در نگاهِ اوّل يار تو گشتهاند)، كس ديگرى را پيرو تو نمىيابيم، و براى شما هيچ برترى بر خودمان نمىبينيم، بلكه شما را دروغگومىپنداريم.[285] اراذلنا: رذل: دون و خسيس و پست (آنكه به حساب نيايد). ارذل: پست تر. جمع آن اراذل است. بادى الرأى: بادى را بعضى «بادء» با همزه و بعضى «بادى» با ياء آخر قرائت كرده اند. بنا بر قرائت اول، آن از بدء به معنى شروع است و بنا بر قرائت دوم ، از بدو به معناى ظهور و آشكار شدن مى باشد . منظور از «بادى الرأى»، اول رأى و رأى ناپخته است يعنى: بدون رأى پخته از تو پيروى كرده اند[286]. علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه) وَ قَوْلُهُ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَ مَا نَرَی لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ یَعْنِی الْفُقَرَاءَ وَ الْمَسَاکِینَ الَّذِینَ تَرَاهُمْ بَادِیَ الرَّأْیِ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) منظور از إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فقرا و مسکینهایی است که آنها را سادهلوح میپنداری[287].
مخالفانِ حقّ، که نمی توانستند پیشرفتها و موفقیت های به دست آمده از جانب اهل حق را ببینند با کوچک شمردن این موفقیت ها سعی کردند تا این پیشرفت ها را کم ارزش جلوه دهند و ناچار شدند پیروان ادیان الهی را افرادی بی سر و پا و بی شخصیت معرفی نمایند و به این وسیله آنان را خوار و کوچک نمایند.در ديد دنياپرستان، مال و ثروت ارزش است، نه حقّ و حقيقت.[288]
زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام)را در «غدیرخم» به عنوان جانشین خویش معرفی نمودند. وقتی افراد به استراحت گاه های خویش رفتند، مقدادبن اسود کندی از کنار جمعی از منافقان گذشت که می گفتند: «به خداسوگند اگر از یاران کسری و قیصر بودیم الان لباس های ابریشمی و نرم در تن داشتیم، در حالی که الان بااو (محمّد) هستیم و لباس های خشن می پوشیم، غذاهای خشن می خوریم و حالا هم که مرگش نزدیک شده علی را جانشین خود کرده است.» مقداد از شنیدن این سخنان عصبانی شد و قسم یاد کرد که رسول اللّه را از گفته های آنان آگاه سازد، وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را مطلع ساخت، آنها نزد حضرت آمده سوگند یاد نمودند که چنین چیزی نگفته اند و آنچه را مقداد گفته دروغ است. در این حال جبرئیل این آیات را بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل فرمود: (یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ)[289]
تطبیق نشانه های پیامبری حضرت محمد(ص) در کتب تورات و انجیل بقره 146 و 159 و پنهان کردن آن از سوی علمای یهودی و مسیحی که این بشارت خداوند را مخفی کرده تا عظمت اسلام و مسلمانان را نادیده بگیرند در حالی که میگفتند نحن ابنا الله و احباه و یا قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا؛ خداوند به انها روحیه میدهد و برتری و موفقیت و جایگاه والایشان را گوشزد می کند، تا زمانی که پیروان حق نگاهی به درون دارند و خود را باور دارند و برای رسیدن به موفقیت تلاش میکنند و بر خدا توکل میکنند ، دشمنان راه نفوذی در میان آنان ندارند . دشمنان که این مسئله را دریافته اند تلاش میکنند عزت نفس و خودباوری را از آنان گرفته و با پنهان کردن موفقیت هایی که مومنان به آن دست یافته اند تاثیر دین و پذیرش و پرداختن به آموزه های دینی را در دستیابی به موفقیت نادیده بگیرند و در عوض چهره ای زیبا از جامعه های غیر دینی به نمایش بگذارند تابتوانند عامل عقب ماندگی مومنان را ایمانشان به خدا معرفی نمایند به همین جهت خداوند در آیات بسیاری برتری مومنان را به آنان یاداوری میفرماید از جمله وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَو سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید![290] در جنگ احد، به خاطر عدم اطاعت از فرماندهى، بر قواى اسلام شكست وارد شد، مسلمانان روحيّه خود را از دست دادند، اين آيه نازل شد كه مبادا با شكست خود را ببازيد، بلكه با تقويت ايمان خود را تقويت كنيد كه در اين صورت برترى با شماست از این آیات در می یابیم که در سايهى ايمان، مىتوان بر همه جهان غالب شد. پيروزى و شكست ظاهرى ملاك نيست، برترى به خاطر عقايد صحيح و تفكّر سالم اصل است. در جهان بينى مادّى، عامل پيروزى سلاح و تجهيزات است، ولى در بينش الهى، عامل پيروزى ايمان است[291]. خداوند می فرماید: اگر شما مسلمانان ایمان داشته باشید،نباید در عزم خودسست شوید و اندوهناک گردید،چون ایمان امری است که با برتری شما قرین است ، زیرا ایمان ملازم صبر و تقوا بوده و ملاک فتح و ظفر هم در همین دو است و شرط کردن علو مسلمانان به ایمان ، برای آن بود که اشاره کند به اینکه مسلمانان در احد به مقتضای ایمانشان (صبر و تقوا)عمل نکردند وگرنه اثر خودرا می بخشید و در این جنگ آن آسیبها را نمی دیدند،هر چند ظاهرا خطاب به مؤمنین است ، اما مؤمنان در درجات ایمان متفاوتند و این آیه برای تقویت روحیه مؤمنین واقعی و پند مؤمنان ضعیف و عتاب و توبیخ مؤمنانی است که بهره ای از ایمان نبرده اند و مؤمنان حقیقی چون تنها برای خدا سجده می کنند وتنها پیرو راه خدا هستند و چون اوصیاء کل انبیاء هستند و از نظر مقام ، خداوندآنها را وارثان زمین نامیده است ،بنابراین همواره بر کفار برتری دارند.[292]
در این جا خداوند شرط ایمان را در برتری مومنان بر میشمارد و دلیل برتری ایشان را داشتن ایمان میفرماید و در آیه ای دیگر صبر را عامل برتری و دستیابی به فتح و ظفر بر دشمنان بر می شمرد «إِن يَكُن مِنكُم عِشرُونَ صابِرُونَ يَغلِبُوا مِائَتَينِ وَ إِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبُوا أَلفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا»[293]
5-دروغ پراکنی و شایعه سازی
شیطان و حاکمان ستمگر با استفاده و توسل به تحریف و دروغ و فریب تلاش کردند که انحراف فکری در میان مومنان ایجاد کنند و قرآن این سیاست را برملا می سازد. «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ آیا طمع دارید که اینها به شما ایمان آورند، درحالیکه طایفه ای از ایشان کلام خدا را می شنیدند وسپس با علم به آن وبا اینکه آن را می شناختند تحریفش می کردند.[294] این خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ومؤمنین می باشد که بدانید کتمان حقایق و تحریف کلام خدا رسم دیرینه اسرائیل و یهودیان است، پس اگر نکول و تکذیب آنها را از گفته های خودشان می بینید تعجب نکنید، چون شیوه آنهاست که چیزی را که یقین هم دارند فرداانکار می کنند و این روش احبار در همه زمانها بوده است. که از اوامر الهی تأویلات بسیار بعید می نمودند تا آنها را از مراد و مقصود خود خارج کنند و این عمل را هم نه از روی جهل بلکه به واسطه هوای نفس و مصالح و اغراض فاسده خودشان انجام می دادند.[295]
از مجاهد و سدى نقل شده: "منظور از آن جماعت دانشمندان یهود است که توراة را تغییر داده حلال را حرام و حرام را حلال نمودند بر طبق خواهشهاى دل و کمک به آنهایى که از رشوه دادن باینان دریغ ندارند".
ابن عباس و ربیع گفتهاند: منظور از آن جماعت همان هفتاد نفرى بودند که موسى آنان را از میان قومش برگزیده و آنها کلام خدا را شنیدند و فرمان نبردند و وقتى که بسوى قوم برگشتند جریان را بر خلاف واقع نقل کردند.[296]
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ؛ (فرعون) به اشرافيان اطرافش گفت: همانا اين مرد، ساحرى كاردان است. او مىخواهد با سحرش شما را از سرزمينتان آواره كند، پس چه رأى و دستور مىدهيد؟[297] دروغ، تزوير وعوامفريبى، شيوهى طاغوت است. (كلمهى «أَرْضِكُمْ»، براى عوامفريبى وكلمهى «بِسِحْرِهِ» دروغى واضح بود)[298]. فرعون بعد از ديدن اين معجزه و آيه عظيمه، به جهت آنكه مبادا مردمان از عبادت او رو گردان شوند و پيروى دين موسى كنند، در مقام مكر و حيله و تدليس در آمد و به اطرافیان ثروتمندش گفت:اين مردجادوگرى است دانا كه در فن سحر مهارتى تمام دارد. [299]
«وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا»؛ هنگامى كه خبرى (و شايعهاى) از ايمنى يا ترس (پيروزى يا شكست) به آنان (منافقان) برسد، آن را فاش ساخته و پخش مىكنند، در حالى كه اگر آن را (پيش از نشر) به پيامبر و اولياى امور خود ارجاع دهند، قطعاً آنان كه اهل درك و فهم و استنباطند، حقيقت آن را در مىيابند. و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، به جز اندكى، پيروى از شيطان مىكرديد[300]. نشر و پخش اخبار محرمانه و شايعات هميشه به مسلمانان ضربه زده است. نشر اخبار سرى معمولًا از روى سادگى، انتقام، ضربه زدن، آلت دست شدن، طمع مادّى، خودنمايى و اظهار اطلاعات صورت مىگيرد. اسلام به خاطر جامعيّتى كه دارد، به اين مسأله پرداخته و در اين آيه از افشاى رازهاى نظامى نكوهش مىكند و نقل اخبار پيروزى يا شكست را پيش از عرضه به پيشوايان، عامل غرور نابجا يا وحشت بىمورد از دشمن مىداند. و اگر هشدارها و عنايتهاى الهى نبود، مسلمانان بيشتر در اين مسير شيطانى (افشاى سر) قرار مىگرفتند. منظور از عبارت اول آیه این است که آنچه موجب ايمنى باشد، مثل پیروزی لشكر اسلام يا تصمیم حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آشتی و صلح برقرار کردن بین قومى. يا آنچه سبب ترس و خوف بود، مانند مغلوبيت دستهاى از لشکریان اسلام يا اجتماع دشمنان برای جنگ با مسلمانان افشا كنند آن خبر را قبل از تحقق، و پيش از ملاحظه صلاح در افشاى آن[301]. رازدارى و حفظ اخبار امنيّتى وظيفه مسلمانان است و افشاى اسرار آنها حرام است پخش شايعات، از حربههاى منافقان است.[302]
عن الباقر عليه السّلام: فضل اللّه رسوله و رحمته الائمّة. منظور از فضل خدا پیامبر عظیم الشان اسلام است و منظور از رحمت خداوند ائمه معصومین هستند[303].
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه اسرار ما را فاش كند، همانند كسى است كه به روى ما شمشير كشيده باشد.[304]
5-1-دروغ بستن و شایعه پراکنی نسبت به خانواده پیامبر
إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌدر حقيقت، كسانى كه آن بهتان [داستان اِفك] را [در ميان] آوردند، دستهاى از شما بودند. آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است. براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است، و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت[305]. شأن نزول: على بن ابراهيم قمى فرمايد: عامه نقل نمودهاند كه اين آيه در حق عايشه نازل شده و آنچه در باره او نسبت دادند در غزوه بنى مصطلق.
اما خاصه روايت نموده كه نازل شده در حق ماريه قبطيه و آنچه عايشه به او نسبت داده، بعد به اسناد خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام و نيز در تفسير برهان از آن حضرت روايت شده كه فرمود: چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافت، حزن شديدى عارض شد، عايشه گفت: چه چيز محزون ساخته تو را، ابراهيم نيست مگر پسر جريح. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را امر به كشتن جريح فرمود، حضرت امير با شمشير به طرف جريح آمد، به سر ديوار باغ بود، حضرت درب باغ را زدند، جريح خواست درب باغ را باز كند، چون حضرت را ديد، آثار غضب در آن حضرت مشاهده نمود برگشت و درب را باز ننمود. حضرت وارد باغ شد، جريح از ترس بالاى درختى بر آمد، حضرت نيز بر آمد، چون نزديك شد، جريح خود را از بالاى درخت انداخت، ظاهر شد عورت او، نه عورت مرد داشت نه عورت زن. حضرت مراجعت، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: هرگاه مرا فرستادى به امرى، در اجراى آن مانند ميخ سرخ شده در پشم باشم (كنايه از آنكه عجله نمايم) يا تأنى و تثبت نمايم؟ فرمود: بلكه تأنى نما. عرض كرد: قسم به خدائى كه تو را مبعوث ساخته، جريح نداشت آنچه براى مردان است و آنچه براى زنان است. حضرت فرمود: حمد براى خدائى كه بازگردانيد بدى را از ما خانواده. [306] [307]
فرستادن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را به سوى جريح، براى ظاهر شدن حق و گردانيدن نسبت بدى بوده، و حضرت مىدانست كه على عليه السّلام نمىكشد او را، و چنين نبوده كه به مجرد قول عايشه حكم به قتل فرمايد، بلكه براى آشكار شدن امر دروغ بوده.[308] كلمهى «افك» در لغت، به معناى گرايش از حقّ به باطل است. تهمت زدن نيز نوعى پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است. دشمنان از نسبت دادن زنا، حتى به همسر پيامبر نيز ابايى ندارند. شايعهسازان، با سازماندهى قبلى و قصد توطئه، شايعه را القا مىكنند. «عُصْبَةٌ» ( «عُصْبَةٌ» يعنى گروه متشكّل و متعصّبى كه هدفى را دنبال مىكند) و لازم است مراقب شايعهسازان در ميان خود باشیم.[309]
5-2-دروغ بستن بر احکام و شرائع الهی
«وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ ۗ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ ۖ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهَٰذَا ۚ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» و نیز از جنس شتر دو صنف (نر و ماده) و از جنس گاو دو صنف (آفرید و حلال نمود). به آنها بگو: آیا از این دو جنس نر یا ماده یا بچهای که در شکم مادههاست کدام را حرام کرده است؟ مگر شما حاضر بودید که خدا بر این حرمت به شما توصیه نموده؟ کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست تا به جهل خود مردم را گمراه کند؟! البته خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.[310] خداوند پس از ذکر چار جفت از حیوانات در آیه قبل در این آیه چهار زوج دیگر را بیان می کند: از شتر دو زوج(نر و ماده) و از گاو هم دو زوج قرار دادیم؛ بگو کدام یک از این ها را خدا حرام کرده است؟ نرها یا ماده ها و یا حیواناتی که در شکم ماده شتر یا ماده گاو است؟حکم حلال وحرام و تشریع احکام، درحوزه ارادۀ خداوند است،زیرا اوست که آن ها را آفریده و صلاح وفساد احکام را می داند و دیگران حق تحریم و تحلیل ندارند.بنابراین اگر کسی داعیۀ حلال کردن یا حرام کردن داشته باشد و یا هنگام رسیدن وحی به پیامبر، آن جا حضور داشته باشد، لذا فرمود: آیا شما شاهد وناظر بودید هنگامی که خدا آن را به شما سفارش داد؟یعنی خدا به خود شما این مطالب را گفته و شما مستقیماً از او گرفته اید که با این شجاعت فتوا می دهید؟ بنابراین شما را در حلال و حرام کردن ها هیچ سندی ندارید و نسبت دروغ به خدا می دهید.راستی! چه کسی ظالم تر است از آن که به خدا دروغ ببندد؟اگر حیوانی را به خاطر نر بودن حرام می کنید،پس باید هر چه نر است حرام گوشت باشد و اگر دلیل حرمت مؤنث بودن است، پس همۀ حیوانات ماده باید حرام باشد.پس معلوم می شودشماها بدون هیچ گونه علم وآگاهی،حکم شرعی صادر می کنید و بدتر از آن این است که آن را به خدا نسبت می دهید تا به نادانی، مردم را گمراه کنند. بی گمان خدا قوم ستمگر را هدایت نمی کند. [311] افترا و دروغ بستن بر خدا، بزرگترين ظلم، مايهى گمراه ساختن مردم است و انسان را از هدايتپذيرى خارج مىكند[312]. فَمَن أَظلَمُ مِمَّنِ افتَري عَلَي اللّهِ هم ظلم بنفس است، كذب بر خدا از معاصي كبيره است و هم ظلم بغير که ديگران را در ضلالت مياندازد و هم ظلم بدين و شريعت که بدعت در دين گذارده كذبا تأكيد است و الّا در مفهوم افتراء كذب مأخوذ است.[313] از آیه فوق استفاده می شود که دروغ بستن به خدا یکی از بزرگترین ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خویشتن؟[314]
یکی از مهمترین حربه های دشمن شایعه سازی و شایعه پراکنی است و همواره مورد توجه آنان بوده است دشمنان از زودباوری عوام در انتشار شایعات تلاش می کنند افکار جامعه را تغییر داده و آن را نسبت به رهبران دینی بدبین نمایند خداوند در نفی این عمل آنان را نفرین نموده است. قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ؛ مرگ بر دروغ پردازان[315] شایعه را دشمن سفارش میدهد منافقین تولید می کنند و افراد ساده لوح می پذیرند.[316]
ماموران و فرعون برای شایعهپراکنی به شهرها می رفتند و می گفتند این ها گروهی اندک هستند که نسبت به ما خشم و نفرت دارند ولی ما همگی آماده دفاع هستیم. فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ؛ إِنَّ هَٰؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ؛ وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ؛ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ؛ پس فرعون گروهی گردآورنده را [برای جمع کردن نیرو] به شهرها فرستاد؛(و گفت: ) مسلماً اینان [که بر ضد من برخاسته اند] گروهی اندکند، و همانا ما را همواره [با اعمالشان] به خشم می آورند، و ما گروهی هوشیار و آماده باش و مهیای دفاعیم.[317] طاغوت ها دست به شایعه پراکنی و تبلیغات منفی در شهرها میزنند.[318] کلمه «شرذمه» به معنای گروهی محدود است که از اصل جدا شده باشد. فرعون در شایعه پراکنی ها مخالفان را گروه کوچکی معرفی کرده همان فرعونیان به دروغ خود را گروهی متعهد می دانستند ولی بنی اسرائیل را «قلیلون» می خواندند نه «قلیله» یعنی آنان گروه گروه بوده و با هم متحد نیستند؛ اما خیلی زود آنها را قلع و قمع می کنیم در حالیکه اتحاد آنان به قدری بود که با یک اشاره و فرمان حضرت موسی همگی شبانه هجرت کردند[319].
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلً؛ مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا؛اگر منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ضعف ایمان] است و آنانکه در مدینه شایعه های دروغ و دلهره آور پخش می کنند [از رفتار زشتشان] باز نایستند، تو را بر ضد آنان بر میانگیزیم [که یا تبعیدشان کنی یا با آنان بجنگی]، آن گاه در این شهر جز اندکی [که خالص و پاک هستند] در کنار تو نخواهند ماند.(این چند گروه به علت اعمال ناهنجارشان) طردشدگان [از رحمت خدای] اند، هرجا که یافت شوند باید دستگیر شوند، و به سختی به قتل برسند[320]. «مرجفون» از ریشه «ارجاف» در اصل به مفهوم ایجاد تزلزل و اضطراب در دریا است به دریا به خاطر موج های پیاپی و لرزاننده و تکان دهنده اش «رجاف» گفته میشود؛ اما در این آیه شریفه منظور پخش امواج باطل و شایعه است که افکار را پریشان و دلها را نگران و مردم را مضطرب می سازد.[321]
منظور گروهی از منافقان بودند که در قیافه دوست به پخش دروغ هایی ازجمله هجوم قریب الوقوع دشمن یا بزرگ نمودن قدرت پوشالی آن و یا امید کاذب دادن به اسیران کفر و شرک و غیره می پرداختند و به سود آنان تلاش احمقانه می کردند و بذر نگرانی و دلهره را میان زنان و کودکان میانداختند از این رو خدا به آنان سخت هشدار می دهد.[322]
6-غافل کردن مردم از آرمانها و اصول حاکم بر جامعه و بزرگنمایی نقاط ضعف
هر جامعه ای حیات و پویایی خود را در گرو حفظ آرمانها و اصولی می داند که بر پایه آن شکل گرفته است. جامعه مومنان و اهل حق نیز از این امر مستثنی نبوده و دشمنان که می دانند تا زمانی که آزمانهای اصیل جامعه دینی همچون آزادی، اتحاد، برادری و مساوات محفوظ باشد و مومنان برای دست یافتن به این آرمانها تلاش می کنند، کاری نمی توانند از پیش ببرند و در میان آنان نفوذ کنند، پس ناگزیر به غفلت مردم از آزمانها دست می زنند و تلاش می کنند آنان از توجه به اصول اساسی جامعه دینی دور نمایند. از مهمترین اصول حاکم بر جامعه اسلامی اصل توحید و اعتقاد به نبوت و همچنین باور و یقین به آخرت می باشد.
6-1-غفلت از اصل توحید
یکی از اصولی که در جامعه دینی وجود دارد اصل توحید است. خداوند به پیامبرش می فرماید: قل هو الله احد؛ یگانگی خداوند را به مردم اعلام کن و آنان را نسبت به این اصل دینی متوجه ساز، دشمنان تلاش می کنند با انکار جایگاه خداوند و یا با قرار دادن شریک برای خداوند و یا فراموشی از یاد خداوند، مومنان را از توجه به این اصل باز دارند.
6-1-1-انکارجایگاه خداوند و تحریف ویژگیهای خدا
فرعون که در مقابل منطق محکم و استوار موسی خود را ناتوان می دید شروع به عوام فریبی کرد و در مورد خداوند مفاهیم غلط را به مردم القا نموده و شروع به ساختن برج کرد و با این کار وا نمود کرد که خدای آسمان ها را ندیدیم پس وجود ندارد و برای انکار خداوند یکتا به حیله همتای خود نمرود متوسل شد. وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿٣٦﴾ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا ۚ وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ ۚ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ﴿٣٧﴾[323] این گفتار فریبکارانه را فرعون به این خاطر گفت که مردم را فریب دهد و چنین وانمود کند که خدای موسی نیز مثل او کاخ و برج و بارو دارد و نیازمند مکان و دیگر چیزهاست.[324]
6-1-2-قرار دادن شریک برای خداوند
یکی دیگر از کارهایی که نفوذیان برای تضعیف اصل توحید انجام می دهند، قراردادن شریک برای خداوند است. «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ ۗ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّار»ِ و در مقابل خدا امثال و اضدادی (مانند فرعونان و بتان) جعل کردند که (خود و خلق را) از راه خدا گمراه کنند. (ای رسول ما، به این مردم بتتراش و بت پرست) بگو که (این دو روزه دنیا) به لذات دنیوی مشغول باشید که بازگشت شما به آتش دوزخ خواهد بود بعضى در آفرينش جهان، براى خداوند شريك قايلاند و بعضى در نعمتها براى خدا شريك مىپندارند. داشتنِ سلامتى و علم و قدرت و عزّت و مال را از هنر خود يا قدرتها مىشمارند، اما بسيار زود درمىيابند كه به گمراهى رفتند. از بدترين انواع كفران نعمت، شريك قرار دادن براى خدا و گمراه كردن مردم است. گاهى سرچشمهى شرك، طاغوتها هستند .[325] كلمه (انداد) جمع (ند) و به معناى مثل است. و مقصود از آن، معبودهايى است كه كفار از ميان ملائكه و جن و انس به جاى خدا براى خود، اتخاذ كردند.
و اگر مشركين با اعتراف به اينكه آفريدگار همه جهان و جهانيان و حتى بتها و ارباب ايشان خدا است با اين وصف بت را مانند خداوند قرار دادند، از اين جهت بوده است كه ايشان بتهاى خود را الهه خود مى خواندند، به اين معنا كه پاره اى از تدابير عالم را به آنها نسبت داده، آنگاه بخاطر طمع به خيرات و ترس از شرشان آنها را پرستش مى نمودند(آرى اشتباه وانحرافشان از هدايت فطرى همينجا بود) با اينكه فطرت خود آنان، حكم مى كرد كه خلق عالم و امر آن، همه به دست خداست.علاوه بر حكم فطرت، خداوند اين فطرت را به وسيله انبياء و تذكرات ايشان تاييد و فطرتها را بيدار كرده بود، و انبياء (صلوات الله عليهم) براى بيدار كردن فطرت، ادله و حجت هاى قاطع آورده بودند.
پس مشركين هم، با داشتن بصيرت در امر توحيد و بدون هيچ غفلت و اشتباهى از روى عمد و اختيار چنين انحرافى را مرتكب شده بودند.آرى، عمدا اشتباه كردند تا از اين راه مردمى را به بندگى و بردگى خود وادار نموده، و ايشان را از راه حق و فطرت منحرف كنند تا اموالشان را بربايند.به همين جهت در اين آيه، علت بت پرستى آنان را اينگونه تعليل مى كند كه مى خواستند مردم را از راه خدا منحرف كنند.آنگاه دنبال اين تعليل رسول خود را دستور مى دهد كه به ايشان هشدار دهد راهى كه مى روند به آتش دوزخ منتهى مى شود، و جز آن بازگشت ديگرى ندارند؛ بگو از كار خود بهره بگيريد كه بازگشت شما به سوى آتش است.
البته طبع كلام و لحن آن اقتضاء داشت بفرمايد: براى خدا امثال بگيريد و مردم را از راه خدا منحرف بكنيد كه بازگشتتان به سوى جهنم است. ولى اينطور نفرموده بلكه فرمود: براى خدا امثال گفتند و مردم را از راه خدا منحرف نمودند.به ايشان بگو از كار خود بهره بگيريد كه بازگشتتان به سوى خدا است. تا در ضمن سخن به غرض فاسد ايشان كه همان بهره هاى مادى است و آن را پنهان مى كردند تصريح كرده باشد و در نتيجه بهتر رسوا شده باشند.[326]
6-1-3-فراموشی از یاد خدا
یکی از اصول حاکمیت الهی ذکر خدا و عدم فراموشی یاد خداست «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ شیطان» بر (دل) آنها سخت احاطه کرده که فکر و ذکر خدا را به کلی از یادشان برده، آنان حزب شیطانند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب شیطان به حقیقت زیانکاران عالمند[327]. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: اگر حق و باطل به طور روشن مطرح باشند، مشكلى پيش نمىآيد ولى مخلوط كردن حق و باطل سبب بروز فتنه و تسلّط شيطان مىشود. «و لكن يؤخذ من هذا ضغاث و من هذا ضغاث فيمزجان فهنالك يستولى الشيطان على أوليائه».[328] مؤمن در صورت تماس با شيطان، متذكر ياد خدا مىشود،امّا منافق كه از مرحله تماس به مرحله سلطهپذيرى شيطان رسيده، ديگر متذكر هم نمىشود غفلت از ياد خدا سبب نزدیکی به مدار حزب شيطان است.[329]
بسط کلمه توحید در پرتو اتحاد و برادری محقق می گردد و دشمنان نیز که دریافته اند تا زمانی که مومنان دست در دست یکدیگر دارند امکان نفوذ و سلطه بر آنان وجود ندارد تلاش میکنند که این اتحاد را در هم بشکنند. خداوند به مومنان هشدار میدهد و آنان رادعوت به اتحاد مینماید و آنها را از تفرقه و اختلاف برحذر می دارد «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان میکند، باشد که هدایت شوید وحدت و دورى از تفرقه، يك وظيفهى الهى است .
محور وحدت بايد دين خدا باشد، نه نژاد، زبان، ملّيت و .... وحدت، عامل اخوّت است. اتّحاد، از نعمتهاى بزرگ الهى است. تفرقه و عدوات، پرتگاه و گودال آتش است. نعمتهاى خداوند، آيات او هستند.[330]
خداوند در این آیات مومنان را برادر معرفی مینماید تا هر چه بیشتر دلهایشان به هم نزدیک شودولی شیطان این اتحاد و همدلی را بر نمی تابد و تلاش میکند انسانها را از این اصل مهم غافل و دور سازد و تلاش میکند تا در بین مومنان اختلاف افکنی نماید و کینه و دشمنی و انتقام را در میان آنان رواج دهد. «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ » شیطان قصد آن دارد که به وسیله شراب و قمار، میان شما عداوت و کینه بر انگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد، پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟[331] با این بیان روشن می گردد جامعهاى كه در آن عداوت باشد، شيطانى است. لازم است از الفت و وحدت پاسدارى كنيم و با هر آن چه آنها را از بين مىبرد، مبارزه كنيم. و این الفت و مهربانى بين اهل ايمان، مورد عنايت خاص خداوند است و هر كس كه عامل كينه و عداوت در ميان مردم شود، مانند شيطان است. پس ضرورت دارد با تمام عواملى كه باعث ايجاد كينه و دشمنى مىشود، بايد مبارزه كرد.[332]
در اهمیت نقش تفرقهافکنی در نفوذ در میان صفوف مسلمین همین بس که دعوت به وحدت توسط رهبر جامعه دینی و ایشان بسیار سنگین است است که خداوند می فرماید:« شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ ۖ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ۚ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ۚ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ»[333] دنیا پرستان ستمگر در برابر آیین یکپارچه انبیا قیام کردهاند تا پایههای ریاست خود را تقویت کنند و منافع دنیای خویش را تامین نمایند و حسادتها و عداوت های خود را با مومنان راستین و مکتب انبیا آشکار سازند ولی تمام اینها بعد از اتمام حجت بود به این ترتیب سرچشمه اختلاف های مذهبی جهل و بی خبری نبود بلکه بغی و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهای شخصی بود این آیه پاسخ روشنی است به آنها که میگویند مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده و خونریزی های فراوانی در طول تاریخ به بار آورده است.
مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگی در محیط خود بوده ولی سیاستهای استعماری در میان مردم تفرقه ایجاد کرده به اختلافات دامن زده و مایه خون ریزی شده اند. افزودن سلیقههای شخصی و تحمیل آن بر مذاهب آسمانی، خود یک عامل بزرگ دیگر تفرقه بود که آن هم از «بغی» مایه میگرفت.[334]
ايجاد الفت و محبت و وداد و اخوت بين مسلمانان، يكي از مطالب بسيار قابل اهميت در شريعت مطهره است و آيات شريفه قرآن بر اين معني ناطق است: «وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذكُرُوا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخواناً آل»[335]، «لَو أَنفَقتَ ما فِي الأَرضِ جَمِيعاً ما أَلَّفتَ بَينَ قُلُوبِهِم وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَينَهُم»[336]، «إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَة»ٌ [337]، و غيره... اينها از آيات و اخبار هم در اين باب بسيار است و بسياري از احكام هم روي اين پايه است، نماز جماعت حج، زكاة، خمس، صدقه، صله رحم، عيادت مريض، تشييع جنازه، احسان به كديگر و غير اينها و شيطان در مقابل اين دستگاه غرضش ايجاد اختلاف و دوئيت و عداوت و تفرقه و بغضاء و تشتت بين مسلمين است و به تجربه هم مشهود است که پيشرفت اسلام در اثر الفت و اتحاد است و ضعف آن در اثر عداوت و اختلاف است و يكي از اسبابي که ايجاد عداوت و بغضاء ميكند، شراب و قمار است. لذا ميفرمايد: «أَن يُوقِعَ بَينَكُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِي الخَمرِ وَ المَيسِرِ» اما خمر بعد از آني که مستي آورد و سرپوش عقل شد از هيچ قبيح و زشتي جلو گيري نميكند ميزند، ميكشد، فحش ميدهد، سب ميكند، غيبت و تهمت و ساير منكرات و فحشاء را مرتكب ميشود حتي بسا كفر ميگويد و از اينکه جهت كليد درب كليه معاصي است و اينکه باعث عداوت و بعضاء ميگردد.
و در ادامه آیه میفرماید: «وَ يَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللّه»ِ (صد) بمعني جلوگيري است و صد از ذكر خدا جلوگيري قلب و اعضاء و جوارح است از توجه بخدا، اما قلب ديگر موعظه باو اثر نميكند، حقايق را درك نميكند، مرگ و عقبات بعد از مرگ، قبر، برزخ قيامت، بهشت، جهنم، ثواب، عذاب، سؤال، ميزان، دين، احكام، تمام آنچه از ناحيه حق است فراموش ميكند، اعضاء و جوارح از ارتكاب معاصي خودداري نميكند، چشم، گوش، دست، پا، زبان، حتي عورت. و ذكر اقسامي دارد ذكر لساني، عملي، قلبي تمام از دست ميرود[338].
6-2-غفلت از پایگاه های دینی
هدف از خلقت انسان رشد و تكامل معنوى او و راه رسيدن به اين تكامل را در «بندگى» خداوند متعال است. من جن و انس را نيافريدم، جز براى اين كه مرا عبادت كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)[339]. از طرفى ديگر، خداوند متعال در قرآن، «مسجد» را كانون و پايگاهى براى عبادت ذكرنموده ، مىفرمايد: «مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللّهِ كَثِيراً[340]»مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مىشود. پس مسجد پايگاهى براى عبادت و ياد خداوند متعال است.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند: «عَلَيكُم بِاِيتَانِ المَساجِدِ فَاِنَّها بيُوتُ اللّهِ فِى الاَرضِ»؛ بر شما باد به رفتن مساجد، زيرا مساجد خانههاى خدا در روى زمينند.[341]
در اهمیت مسجد به عنوان پایگاه دینی مسلمانان همین بس که قرآن كريم، كسانى را كه از بردن نام خدا در مساجد، جلوگيرى مىكنند، ستمكارترين مردم معرفى كرده، مىفرمايد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها» كيست ستمكارتر ازآن كسانى كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيرى كردهاند و سعى در ويرانى آنها دارند؟! بقره، آيه 114بنابراين هر كس و هر گروهى كه به نوعى در تخريب مساجد الهى كوشش كند و يا مانع از آن شود كه نام خدا و عبادت او در آن جا انجام گيرد، مشمول همين حكم است، بلكه هر عملى كه نتيجۀ آن تخريب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نيز همچنين است، چرا كه جلوگيرى از مراكز توحيد، نتيجهاى جز سوق مردم به بىدينى نخواهد داشت.[342]
و خداوند تعمیر مساجد را برای مشرکان ممنوع دانسته است و آباد کننده مساجد را تنها ایمان آورندگان به خدا و روز قیامت معرفی می کند و مىفرمايد: «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» ؛ مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند، در حالى كه به كفر خويش گواهى مىدهند.[343]
و از دیگر مواردی که اهمیت جایگاه مسجد رابیان مینماید، همراه داشتن زینت ها هنگام رفتن به مسجد است.[344] و خداوند صاحب مسجد را خودش معرفی می نماید، که میزبان بندگان مومنی است که برای عبادت به مسجد می آیند.[345]
مساجد در اسلام كانون توحيد، پايگاه هر گونه حركت سازنده، محيطى براى پاكسازى عقايد انحرافى، پايگاهى براى دفاع از ميراثهاى اسلامى و... معرفى شده است.
با توجه به سيرۀ عملى پيامبر گرامى اسلام و امامان معصوم عليهم السلام در می یابیم که:مسجد جايگاه آموزش و فراگيرى علوم اسلامى است.واز لحاظ اجتماعى - سياسى، مسجد كانون رايزنى و مشورت، تعاون اجتماعى، پاسدارى از عدالت و حكومت اسلامى و... است.و همچنین از نظر نظامى، مسجد از يك سو، مهد و پرورشگاه نيروهاى مدافع اسلام و ميهن اسلامى است. پايگاهى كه سربازان اسلام، آموزشهاى عقيدتى را در آنجا سپرى مىكنند و از سوى ديگر، هنگام بروز جنگ و پيدايش ناامنى در جامعه، مسجد بسان پايگاه و سنگرى استوار براى رزمندگان اسلام است.[346]
پس دانستیم مساجد پايگاه توحيدند و مسجد تقدس ذاتى ندارد؛ تنها در صورتى قداست دارد كه پايگاه توحيد و در خدمت اهداف دين و محل ذكر و ياد خدا و عبادت بندگان مؤمن خدا باشد وگرنه اگر به جاى اينها در خدمت تفرقه و نفاق باشد و براى تضعيف جامعۀ اسلامى و رخنه در صفوف امت مسلمان تأسيس شده باشد، نه تنها تقدس ندارد، بلكه هم چون بتكده بايد نابود شود: همچون مسجد ضرار که با نیت زیان و ضرر و در تقابل با مساجد مومنان و برای ایجاد تفرقه و اختلاف ساخته شده بود و خداوند امر به تخریب آن را داد با توجه به آیه 107 و 110 سوره توبه چنین نتیجه میگیریم که نباید فاصله میان مساجد آنچنان کم باشد که روی اجتماع یکدیگر اثر بگذارند. بنابراین آنها که روی تعصب های قومی یا اغراض شخصی مسائل را کنار یکدیگر می سازند و جماعات مسلمین را چنان پراکنده می کنند که صفوف جماعت آنها خلوت و بی رونق و بی روح می شود عملی برخلاف اهداف اسلامی انجام میدهند.[347]
6-3- غفلت و تشکیک در اصل نبوت
رهبر جامعه ایمانی یکی از مهمترین ارکان آن به شمار میرود و پیروی از رهبر از اصول مسلم در میان مومنان است دشمنان سعی دارند که مومنان را از این اصل غافل سازند و آنان را تحت سیطره و نفوذ خود در آورند و این کار را به شیوه های مختلفی انجام میدهند.
با توجه به نقش منحصر به فرد رهبری در جامعه دشمنان همواره لبه تیز تهاجمات خود را به سمت رهبری نشانه رفته اند کشتن انبیا که روش معمول دشمنان بوده است. «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيم» ٍبراستى كسانى كه به آيات خداوند كفر مىورزند و پيامبران را به ناحق مىكشند وكسانى از مردم را كه فرمان به عدالت مىدهند مىكشند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده.[348] اهمیت رهبری در جامعه تا آنجاست که قرآن کریم وقتی مردم را در مورد ترک نماز جمعه سرزنش می کند میفرماید: «وَ تَرَكُوكَ قائِماً»[349] یعنی رهبر را ترک میکنند و زشتی کار آنها در این است که رهبری جامعه اسلامی را ترک کرده و به دنبال مسائل دیگر میروند نمی گوید نماز جمعه را ترک میکنند و ثواب آن را از دست میدهند. مسلمانان رهبران حق و باطل مهمترین نقش را در هدایت طرفداران حق و باطل دارند تا جایی که اگر کشته یا تخریب شخصیت شوند که تأثیر آن از کشته شدن بیشتر است جبهه حق یا باطل فرومی پاشد یا حداقل توان خود را از دست می دهد. این نکته در قرآن کریم به ظرافت بیان شده است آنجا که می فرماید: در مبارزه، بايد نابودى سران توطئه و مركز فرماندهى و تشكيلات دشمن، در اولويت باشد. «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ»[350] رهبر جامعه دینی انسجام دهنده و عامل وحدت و هوشیاری مجتمع مومنان است وچنانچه عامل اجتماع از بین رود یا تضعیف شود سبب فروپاشی جامعه دینی میگردد.تضعیف رهبری به شیوههای مختلفی انجام می پذیرد.
6-3-1-شکستن قداست رهبری با استفاده از حربه تهمت و افتراء
یکی از شیوههای که دشمنان جهت تخریب انبیا و رهبران آسمانی استفاده میکردند تهمت زدن به آن ها بوده است. نسبت جادو و جنون از نسبت هایی است که به همه پیامبران داده شده است: «کذلِک ما اَتَی الَّذینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسول اِلاّ قالوا ساحِرٌ اَو مَجنون»[351] ویا پیامبران را شاعر دیوانه می خواندند: «و یقولونَ اَئِنّا لَتارِکوا ءالِهَتِنا لِشاعِر مَجنون»[352] و یا نسبت سفاهت و دروغگویی و بی خردی به ایشان می دادند و یا ایشان را مسحور و کاهن خطاب می کردند: «اِنّا لَنَرک فی سَفاهَة و اِنّا لَنَظُنُّک مِنَ الکـذِبین».[353] و «قالوا اِنَّما اَنتَ مِنَ المُسَحَّرین»[354] . آنان را اهل باطل قلمداد می نمودند و اینجنین به مردم القا می کردند که آنان قصد دارند مردم را از سرزمین خود اخراج کنند و به این وسیله پایگاه مردمی پیامبران را از آنان بگیرند: «ولـَئِن جِئتَهُم بِـایة لَیقولَنَّ الَّذینَ کفَروا اِن اَنتُم اِلاّ مُبطِـلون».[355] «مبطلون» تعبیر جامعی است که همه نسبتهای ناروای مشرکان اعم از نسبت دروغ، سحر، جنون وغیره را شامل است.[356]
از دیگر تهمت هایی که به پیامبران می دادند این بود که او را فردی گمراه معرفی می کردند: «قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» سران قوم او گفتند: همانا ما تو را در گمراهى آشكارى مىبينيم.[357] قرآن می فرماید: «کذبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ» پيش از اين (كفّار كه پيامبر را تكذيب مىكنند،) قوم نوح، بندهى ما را تكذيب كردند، و (علاوه بر تكذيب) گفتند: او ديوانه است و از (راه صحيح) بازمانده است.[358] « وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ» یعنی او را با دشمنان راندند[359] آنان چون خلافکار بودند با تهمت و افتراى به ديگران كار خود را توجيه مىكنند.
دشمنان قبل از اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش بیاندازند با عملیات روانی او را فردی ظالم معرفی میکنند، تا بتوانند ایشان را محاکمه کنند. چرا که افکار مردم در مورد او بسیار مهم است و چنانچه به او به چشم یک مظلوم نگریسته شود تبعاتی برای حاکمان به بار خواهد آورد.[360] از مهمترین عملیات روانی بر علیه جبهه حق تضعیف وجود مقدس پیامبر اسلام از طریق تهمتهای باطل و ناروا بوده است که در قرآن مکرر به آنها اشاره شده است چنانچه قرآن در مورد وحی پیامبران میفرماید: آنان گفتند اصلاً آن را بر بافته است نه بلکه او شاعر است.[361] یا ایشان را کاهن و مجنون می خواندند که خداوند متعال از ایشان رفع تهمت فرموده و خلق را تذکر ده که به برکت نعمت پروردگار نه کاهن هستی و نه مجنون.[362] کاهن کسی است که غیب را از طریق به خدمت گرفتن جن می داند. [363]نان برای تضعیف پیامبر اسلام ایشان را فردی فریبکار معرفی مینمایند که وعدههای باطل می دهد و می گویند.[364] گفته شده منظور از این وعده هایی که منافقین آن را فریب می دانند و عده الهی از پیروزی و علائدین بوده است.[365] اگر جامعه مشکلات خود را از کوتاهی یا ضعف یا حتی حضور رهبری در جامعه ببیند هرگز به او عشق نخواهم ورزید و اطاعت نخواهد کرد دشمنان با اطلاع از این نقطه ضعف عوام درصدد بودند تا با نسبت دادن مشکلات پیش آمده به رهبران آسمانی آن را تضعیف نماید چنانچه در آیه ۱۹ سوره احزاب می فرماید: منافقان تلخی ها را از جانب پیامبر و مسلمانان میبینند.[366] در جای دیگر به صداقت پیامبر را به خاطر مشکلات پیش آمده بدنام می کنند.[367] هیچ پیامبر و رهبر عادلی از تهمتهای ناروای دشمنان در امان نبوده است و این روند تا پایان مبارزه حق علیه باطل و پیروزی نهایی ادامه خواهد داشت هدف از این تهمت ها نیز پراکندن نیروها و عموم مردم از اطراف پیامبران و رهبران آسمانی می باشد.
6-3-2-ایجاد تردید وابهام در بین مردم نسبت به حقانیت رهبری
گاهی دشمنان با فریبکاری و عوامفریبی تلاش داشتند حقیقت نبوت را با نیرنگ هایی چون بشر بودن پیامبر و ایراد به آن خدشهدار کنند.[368] آنها معتقد بودند که فرشتگان از پیغمبر بهترند برای آنکه ایشان دختران خدا هستند آنگاه که رسولان گفتند ما به آنچه از کتاب آسمان و شریعت بر شما فرستاده اند کافریم و پیغمبری شما را نمیپذیریم.[369]
«قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» سران مستكبر قوم صالح، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند:آيا علم داريد كه صالح ازطرف پروردگارش فرستاده شده است؟ (مؤمنان در پاسخ به ايجاد شكّ وترديد آنان) گفتند: قطعاً ما به آنچه بر او فرستاده شده است، ايمان داريم.[370] ايجاد شكّ و ترديد، از شيوههاى تضعيف ايمان است. أَ تَعْلَمُونَ ...؟ تضعيف رهبر، يكى از روشها و هدفهاى اصلى دشمن است. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»[371]
«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» و كسانىكه كفر ورزيدند گويند: تو فرستاده (خدا) نيستى. بگو: گواهى خدا و كسىكه علم كتاب نزد اوست، ميان من و شما كافى است[372]. كفّار، اعمّ از مشركين و يهود و نصاري و مجوس و ساير فرق كفار.[373] رسالت پيامبر را انكار مىكنند، اين حاكى از اوج لجاجت و عناد اهل باطل با فرستاده الهى و كلام حقّ اوست.[374]
«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً وْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» كفّار گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تأييد كند)؟ يا (چرا) به او گنجى عطا نشده، يا چرا براى او باغى نيست تا از (محصولات) آن بخورد (و امرار معاش كند)؟ و ستمگران (به مؤمنان) گفتند: شما جز مرد سحر شدهاى را پيروى نمىكنيد[375]. بهانهجويى در كار انبيا، ظلم است. «وَ قالَ الظَّالِمُونَ» مستكبر وستيزهجو، هر لحظه بهانهاى مىگيرد وهمين كه از آن مأيوس شد، بهانهى ديگرى را جايگزين مىكند.[376]
«ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ» اين (كيفر) به خاطر آن است كه پيامبرانشان همراه با دلايل روشن (و معجزات) به سراغ آنها آمده بودند، و آنان (به جاى پذيرش و ايمان آوردن به آنها) گفتند: آيا انسانى (مثل خودمان) ما را هدايت كند؟ از اين رو كفر ورزيدند و (به پيامبران و دستورات الهى) پشت كردند و خداوند (از ايمان آنان) بىنياز است و خداوند بىنياز و ستوده است.[377]
خداوند، پيامبران را از جنس بشر قرار داد تا تمام تلخ و شيرينىهاى زندگى را همانند مردم بچشند و در عمل راهنماى آنان باشند، ولى برخى كوتهفكران بشر بودن را نقص مىپنداشتند و مىگفتند: «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا» آيا بشرى مثل خود ما راهنماى ما باشد؟تفسیر نور ! جلد 10 - صفحه 75شبهه افكنى و ايجاد شك و ترديد ميان مؤمنان، شيوه كافران متكبّر است. در اين آيه مىگويند: آيا بشرى مثل ما هدايتگر ما باشد؟ «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا»؛ در جاى ديگر مىگفتند: از كجا مىدانيد كه صالح فرستاده خداست؟! «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ».[378] و در مورد ديگر گفتند: چگونه يك فقير، فرمانده و حاكم شود؟! «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ».[379] كفّار دليل ندارند فقط استبعاد مىكنند. درباره نبوّت مىگويند: چگونه يك بشر مىتواند راهنماى جامعه بشرى شود؟ «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا» همان خداوند براى هدايت بشر در طول تاريخ، پيامبران متعددى را پياپى فرستاده است. با وجود اینکه تمام انبيا، دلائل روشن و معجزه داشتهاند، ولی كفار، بدون تأمل در دلايل پيامبران، در حقانيت آنها ايجاد شك و ترديد مىكردند. از ديد آنان، بشر بودن براى پيامبران نقطه ضعف است.[380]
دشمن با نفرین بر خود و تقاضای عذاب سعی در موجه جلوه دادن خود و فریب افکار عمومی را دارند.[381] علامه طباطبایی می فرماید: "اگر در میان همه اقسام عذاب فقط سنگباران راض کردن برای این بود که در این عذاب جسم و روح با هم معذب می شوند و شخص ذلیل می گردد"[382]
در اینکه آنها درخواست عذاب الیم را، داشتند حیله دیگری است؛ یعنی هر عذابی که میخواهی بگو تا بر ما نازل شود و ما آنقدر به حقانیت خود اطمینان داریم که هر نوع عذابی را بر خود طلب میکنیم و خواهید دید که هیچ عذابی بر ما نخواهد آمد. این جمله از آیه شریفه شامل تمام اقسام باقی مانده از عذاب هاست غیر از باریدن سنگ از آسمان که قبلا گفته بودند.[383]
6-3-3-تلاش در جهت خارج کردن رهبری از مسیر حق
دشمنان همواره تلاش می نمودند تا بر اعتقادات و افکار پیامبران تأثیر بگذارند و آنان را گمراه نمایند یا حداقل به سازش و تسلیم متمایل سازند. این روش نیز نوعی تضعیف رهبری بدون به کاربردن سلاح گرم می باشد، که نتیجه آن تسلیم رهبری و پیروان او بدون درگیری نظامی است. کافران در مسیر رسیدن به این هدف تا جایی پیش میروند که پیامبر را از آخرت غافل سازند و به تبعیت از هواهای نفسانی وادارند « فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ».[384] ولی به فضل و رحمت الهی نقشه ایشان بر باد رفت و نتوانستند هیچ ضرری به حضرت بزنند « وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ ۚ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ۚ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا».[385] در سوره مبارکه هود ضمن بیان برخورد مخالفان با حضرت شعیب علیه السلام به این نکته مهم اشاره می فرمایند، تا پیروان رهبران آسمانی در طول تاریخ متوجه حرکت موذیانه دشمن جهت تضعیف رهبران آسمانی باشند. در آیات ۸۷-۹۳ سوره مبارکه هود گفتگوی حضرت شعیب با مخالفان را میآورد. که در این گفتگو دشمنان از اهرم تمسخر و تحقیر جهت تضعیف آن حضرت استفاده می نمایند. در آیه ۸۷ میخوانیم: « قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا » این آیه به روش تحقیر و استهزا است. گویا نماز، شعیب را به سمت از بین بردن غم برده است و جمله آخر آیه بر وجه استهزا است.[386] منظورشان اهانت به شعیب بود. می خواستند بگویند: واقعا تو کم خرد و نادانی.[387] در سه آیه بعد حضرت شعیب ضمن نصیحت قوم و دعوت آنان به توبه و بازگشت به سوی خدای تعالی سخنان خود را حجت روشن از جانب خدای تعالی می شمارد و قوم را از عذاب الهی بر حذر می دارد؛ اما مخالفان همچنان به تمسخر ادامه میدهند و این نشان میدهد که تمسخر مردان الهی انسان را از توفیق توبه و بازگشت محروم می سازد. قوم شعیب در پاسخ نصایح و خیرخواهی های حضرت شعیب چنین گفتند:« قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا ۖ وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ»[388] منظور از ناتوان شمردن حضرت شعیب این است که اگر بخواهیم به تو آسیب بزنیم یا بخواهیم تو را خوار کنیم، تو قدرتی و عزتی نداری تا ما را بازداری.[389]
حضرت شعیب در پاسخ این تهدید با بیان پرسشی آنان را متوجه خطایشان می سازد، که عزت خدا برتر از عزت قوم و طایفه است و احاطه خداوندی بر تمام اعمال و قدرت او را بر عذاب یادآور میشود[390].
7-ایجاد روحیه نا امیدی در جامعه و بزرگنمایی نقطه ضعف
القا و ایجاد حس ناامیدی از روش های پرکاربرد مورد استفاده دشمنان می باشد و در جهت تغییر در احساس و رفتار مومنان استفاده میشود. شیطان برای قطع ارتباط انسان با خداوند و دوری او از معنویات از این روش استفاده می کند. ناامیدی از رحمت خدا، بزرگترین گناه است و راه هر گونه بازگشت از بدیها و قدم برداشتن به سوی کمال را میبندد. ناامیدی از رسیدن به هدف، بحران میآفریند و سرآغاز هر شکستی است. در صورت شکست درونی و امید نداشتن به پیروزی، داشتن هر گونه اسلحه و امکانات مادی هیچ ارزشی نخواهد داشت. شیطان همان گونه که تلاش میکند رشته امید انسان به خدا را قطع کند و او را بیپناه و سرگردان کند، در تصمیمات و مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز که به نفع جامعه اسلامی است، در دلهای مؤمنان ایجاد ناامیدی میکند. در جریان مبارزه حق و باطل، با کوچکنمایی طرفداران حق و بزرگنمایی دشمنان آنها، پیروزی مؤمنان را دشوار و غیرممکن جلوه میدهد.
در آستانه جنگ بدر عده ای از منافقان برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در جنگ، وعده های پیروزی خداوند به مسلمانان را پوشالی و فریب معرفی کردند.[391] در جنگ خندق نیز همین شبهه را مطرح کردند و نسبت فریب به دین اسلام دادند؛ هنگام حفر خندق مسلمانان با صخره عظیمی روبرو شدند،... منافقان به مسلمانان می گفتند: آیا از آرزوها و وعده های باطلی که به شما می دهد تعجب نمی کنید، به شما می گوید از مدینه قصرهای حیره، مدائن و کسری را می بیند و به زودی آن قصرها به دست شما فتح خواهد شد، در حالی که شما خندق را حفر می کنید و قدرت ندارید خود را ظاهر سازید.[392]
قرآن کریم نیز به این ایجاد شبه منافقان این گونه اشاره نموده است: «وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً»[393] هرگاه مسلمانان در جنگ ها شکست می خوردند، یا عده ای به شهادت می رسیدند و خساراتی بر مسلمانان وارد می شد، منافقان شبهه برحق نبودن دین اسلام و مسلمانان را مطرح می کردند و به این وسیله مسلمانان را از ادامه راه ناامید می کردند.
منافقان در جنگ احد و پس از آن بیشترین تلاششان را برای القای این تفکر انحرافی به خرج دادند؛ پس از جنگ احد در حالی که مسلمانان بر کشته های خویش می گریستند، منافقان برای اینکهبذر ناامیدی و یاس را در دل مسلمانان بکارند همواره این شعار را مطرح می کردند که اگر بر حق بودیم چرا کشته شدیم و کشته دادیم؟ ضرباتی که در جنگ احد خوردیم نشانه آن است که دین ما برحق نیست! قرآن کریم به این باور باطل منافقان این گونه اشاره نموده است: «یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا»[394] می گویند اگر بر حق بودیم، در اینجا کشته نمی شدیم.
آنان همراه با یهودیان مدینه می گفتند: اگر محمد نبی بود مغلوب نمی شد و این گونه وی و یارانش دچار شکست نمی شدند؛ اگر با ما بودند اینگونه کشته نمی شدند.« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ»[395] [396]
حادثه ذیل، نمونه قرآنی و تاریخی در مورد این فعالیت شیطان است:
در جنگ بدر، کفار قبل از مسلمانان به چاه آب رسیدند و آب در محاصره مشرکان بود. به ناچار مسلمانان در جای خشک و ریگزار پیاده شدند. بعد از مدتی که برای رفع تشنگی و طهارت، نیاز شدید به آب پیدا کردند، شیطان در در دلهایشان وسوسه کرد: «آیا گمان کردید که شما اولیای خدا هستید و در میان شما، پیامبر و فرستاده اوست؛ حال آنکه مشرکان آب را در اختیار دارند و شما بدون طهارت و در حال جنابت نماز میخوانید و پاهایتان در ریگها فرو میرود؟!». پس از آن، باران شدیدی بارید؛ همه سیراب شدند و غسل کردند و محل اقامتشان که ریگزار بود ،سفت و محکم شد و محدوده مشرکان، گلآلود و لغزنده.[397] این آیه ناظر بر این مسئله است: «به یاد آورید هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از جانب خدا بود، شما را فراگرفت و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شما را پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد، و دلهایتان را محکم و گامهایتان را با آن استوار دارد».[398]
رِجز، معنای پلیدی و نجاست را در خود دارد. در اینجا به معنای وسوسههای پلید شیطانی است که به قلب راه مییابد.[399] آشکار است که شیطان، دغدغه نماز در حال جنابت یا تشنگی مسلمانان را نداشت؛ او از این راه میخواست در دلهای مردان حق، ناامیدی، سرخوردگی و ناتوانی در برابر دشمن را ایجاد کند.[400]
تلاش منافقان برای بزرگنمایی دشمنان در آستانه حرکت لشکر اسلام به سوی تبوک، نمونه دیگری از فعالیت شیطانهای انسی برای ایجاد ناامیدی در میان مؤمنان است.[401] یکی از سخت ترین دوران برای رسول اکرم(ص) جنگ احزاب بود که همه گروه ها در صف واحد قرار گرفتند تا با تمام قوا و تجهیزات کامل، لشکر اسلام را منهدم کنند. در این حال پیامبر(ص) امیدش را از دست نداد و حتی پیروزی مسلمانان را بر امپراتورهای فارس و روم نوید دادند. برخی از منافقین می گفتند: او ما را مسخره کرده است. ما جرأت نداریم که چند قدمی از سپاه فاصله بگیریم، آن گاه او وعده فتح ایران و روم را می دهد.[402]
منافق می گوید که ما مسلمانان همیشه در هلاکت و ناخوشی به سر می بریم ولی نمی داند که خداوند متعال بندگان خود را پیروز می گرداند چنانچه می فرماید: «إِن ینصُرْکمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَکمْ وَإِن یخْذُلْکمْ فَمَن ذَا الَّذِی ینصُرُکم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَی اللّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ»[403] اگر خداوند شما را یاری کند(همان گونه که در جنگ بدر یاری کرد) هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند(و دست از یاریتان بردارد، همان گونه که در جنگ احد چنین شد) کیست که پس از او شما را یاری دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند و بس.
8-القاء فهم نادرست از اموزه های دینی
بنیادی ترین محیط های که دارای اهمیت بالایی است است،حیطه ذهن و بینش انسان ها می باشد. اگر این حیطه توسط دشمنان مورد نفوذ و دستبرد قرار بگیرد راه برای نفوذ در دو ویژه دیگر بسیار هموار می گردد زیرا در صورت تغییر و دگرگونی نگرش افراد نسبت به مسائل مختلف و عوض شدن اعتماد تغییر مسیر و اهداف بسیار فراوان خواهد بود مجموعه عقاید و تفکرات و گرایشات یک فرد ایمان او را تشکیل میرهد. استحکام ایمان با استحکام باورها،اعتقادات و نگرش انسان مساوی است. اگر ایمان شخصی استحکام یابد تلاش برای تغییر خط و مشی او بی فایده خواهد بود و این تلاش نتیجه ای دربر نخواهد داشت. ولی اگر ایمان ضعیف شود، انسان به راحتی در معرض آسیب های ناشی از تفکرات منفی دشمنان قرار میگیرد و نفوذیان.به مقصود خود می رسند بینش، نگاه جامع دینی به جهان هستی و زندگی است که زمینه ساز نگرش، گرایش، کنش و منش صحیح انسان می شود. اولین و مهمترین کمینگاه دشمنان ایجاد اختلال در نوع اندیشه، نگاه انسان به زندگی و بینش و نگرش حاصل از دانش دینی است. علت اهمیت این موضوع برای دشمنان نیز وابستگی عمیق گرایش، کنش و منش انسان به بینش او است. دشمنان اگر بتوانند به نظام بینشی انسان نفوذ کنند در حقیقت به تمام سیستم فکری، اخلاقی و رفتاری انسان نفوذ کرده است. دشمنان برای رسیدن به این هدف تلاش می کنند فهم و بینش مومنان را مورد نفوذ و دستبرد قرار دهند و با القاء فهم نادرست از مفاهیم و آموره های دینی آنان را از مسیر صحیح منحرف سازند. دشمنان با خرافه خواندن عقاید ،ایجاد شک وتردید و وارونه نشان دادن واقعیت ها تلاش میکنند به هدفشان برسند.
8-1-ترویج خرافات
یکی از روش هایی که دشمنان برای تغییر مفاهیم دینی و القاء فهم نادرست از آن مفاهیم استفاده می نمایند، ترویج خرافات می باشد.
اعتقاد به خرافات و اعمال خرافی، کمینگاه دشمنان براى گمراه کردن اهل حق است، در قرآن کریم از قول شیطان آمده است: «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً» و سخت گمراهشان کنم و به آرزو (های باطل و دور و دراز) درافکنم و دستور دهم تا گوش حیوانات ببرند (که اینها نصیب بتها است) و امر کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند، و (ای بندگان بدانید) هر کس شیطان را دوست گیرد نه خدا را، سخت زیان کرده زیانی آشکار.
نوآوری و بدعت در دین ترویج خرافات مانند بریدن گوش حیوان و تغییر خلقت خدا، کمینگاهی است برای نفوذ و سلطه شیطان بر انسان و گمراه کردن او از یاد خدا و اعتقاد به قدرت ولایت الهی.
قرآن کریم به برخی از خرافات عصر جاهلیت اشاره داشته است که این خرافات در عصر امروز نیز به نوع دیگری در جوامع وجود دارد. «وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا»[404] شرک مهمترین مصداق خرافه و باور باطل است که جوامع بسیاری به آن گرفتار بودند و بیشترین تلاش شیطان و پیروانش در ترویج آن است. شرک، ریشه و بنیان همه خرافه پرستی هاست که توحید انسان را گرفته و او را به تباهی می کشاند شرک گریبانگیر همه جوامع بوده است؛ به گونهای که در عصر جاهلیت بتها و اصنام بی جان سنگی و چوبی مورد عبادت بوده و در عصر جاهلیت مدرن امروز بتهای دیگری پرستیده می شود امروزه این خرافات به شکل عرفان های کاذب و معنویت های جدید ظهور یافته اند که مستکبران عالم آن را ترویج میکنند.
یکی از مصداقهای شرک فال بد زدن است.« قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»[405] مشرکان به رسول الله گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم و وجود شما را شوم میدانیم و اگر از این سخنان دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید این آیات وآیات قبل و بعد از آن به سر گذشت چند تن از پیامبران الهی که مأمور هدایت قوم مشرک و بت پرست بودند اشاره دارد لیکن آن قوم نه تنها در برابر دعوت رسولان و منطق روشن و معجزات آنها تسلیم نشدند بلکه فراتر از مرحله تکذیب با بدیمن دانستن آنها به مرحله تهدید و تشدید به عمل علیه رسولان گام نهادند و گفتند ما شما را به فال بد گرفتهایم وجود شما شوم و مایه بدبختی در شهر و دیار ما شده است.[406] فرعون و اطرافیان او نیز علیه حضرت موسی علیه السلام فال بد می زدند و شومی اعمال و کردار خودشان را به آن حضرت و یارانش نسبت میدادند. « فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَنْ مَعَهُ ۗ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[407] قوم ثمود به حضرت صالح گفتند به تو و همراهان فال بد میزنیم. « قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ ۚ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ ۖ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ»[408] (تطیر) در آیات مذکور به معنای فال بد زدن و ریشه اصلی آن (طیر) به معنای پرنده است؛ چراکه عرب فال بد را غالباً به وسیله پرندگان می زد چنان که گاهی صدا کردن کلاغ را به فال بد میگرفت و گاهی پریدن پرنده ای را از سمت چپ نشانه تیره روزی میپنداشت[409]. در آموزه های دینی و روایات فال بد زدن نوعی شرک به خدا شمرده شده است زیرا فال بد را در سرنوشت انسان موثر می دانند که پیامبر گرامی اسلام فرمودند: «الطیره شرک» فال بد زدن شرک است.[410]
اساس رواج خرافات در جامعه ناآگاهی و بیگانه بودن با آموزههای دینی است؛ از اینرو رسالت انبیا در مقابل خرافه بافان و خرافه پرستان بوده است تا مردم را درباره باورهای غلطی که مبنای علمی اخلاقی و دینی ندارد آگاه سازند و سطح دانش شان را افزایش دهند و آنها را به علل و عوامل حوادث آشنا سازند چرا که با رواج خرافات احکام الهی تعطیل و بدهد و بدعت ها جایگزین آن می شود.
8-2-ایجاد تردید در باورهای دینی
ایجاد تردید ذهن افراد را برای پذیرش سخنان دیگر و باورهای جایگزین آماده می سازد و آمادگی تسلیم در برابر دیگران را فراهم می نماید و تا زمانی که افراد نسبت به اعتقادات خود یقین دارند امکان تغییر و جا به جایی در باورها وجود نخواهد داشت. بی گمان یکی از اساسی ترین کمینگاه های دشمنان، ایمان و باور دینی است. در صورتی که دشمنان بتواند باور و اعتقاد به خدا و آموزه های دینی، که اساس سعادت انسان است را از صفحه ذهن و حیات فرد به کلی پاک کنند، چنین شخصی کاملاً بیپناه و مقهور آنان شده است.
اگر مومن به حقیقت راهی که می رود ایمان داشته باشد و دچار تردید و شبهه نگردد در آن مسیر با قدم های استوار قدم بر میدارد و ایمان راسخ و اعتماد به وحیانی بودن و آسمانی بودن دستورات الهی پذیرش سختی ها و مشکلات عبادت و ترک گناه را برای او آسان می نماید ولی اگر کمترین تردیدی نسبت به مسائل اعتقادی داشته باشد بر ایمان و عمل او اثر می گذارد و او را دچار تزلزل کرده و جلوی رشد و پیشرفتش را میگیرد و ایمان راسخ را از او می گیرد دشمنان که این موضوع را در یافتند تلاش میکنند تا با شبهه افکنی تخم تردید را در دل مومنان بکارند.« وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا ۚ وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ ۖ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»[411] اگر دشمنان نتوانند مومنان را بی دین کنند میکوشند تا دین را انحرافی جلوه دهند.[412]
ایجاد شک و تردید در شناخت ویژگیهای خداوند، دستاویزی است برای نفوذیان تا بوسیله آن عظمت مقام خداوند را در نظر مومنان دگرگون ساخته و خشوع را که ناشی از شناخت صحیح خداوند است از آنان بگیرد. یکی از این موارد نسبت فقر به خداوند است: « لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ ۘ»[413]
یکی دیگر از این موارد تردید و تشکیک در نبوت است. با وجود این که معجزات بسیاری را از پیامبر دیده بودند ولی برای ایجاد تردید و شبهه در حقانیت پیامبر معجزات دیگری را از ایشان درخواست میکردند خداوند این بهانه گیری کافران را پاسخ گفتند: « وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ ۖ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ؛ أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَىٰ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[414] هدف از این سخنان ایجاد تردید بر دلهاست ما به او ایمان نخواهیم آورد تا برای ما از زمین چشمه جوشان پدید آورد یا کوه صفا را تبدیل به طلا کند و انگیزه افشاندن بذر تردید و نفاق بر دلها می گفتند، او نیز باید مثل موسی که دریا را شکافت و عصا را به اژدها تبدیل ساخت معجزه آشکار و به دلخواه ما بیاورد.[415]
8-3-وارونه نشان دادن واقعیت ها
بی تردید واقعیات و دریافت صحیح آن تاثیر شگرفی بر دینداری مردم خواهد گذاشت و اگر حق آن گونه که هست ارائه شود سبب گرایش بسیاری از انسانها میگردد زیرا حق و حقیقت منطبق بر فطرت انسانها میباشد خداوند میفرماید: « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»[416] پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.
انسان ذاتاً دينگرا و طرفدار حقّ است. بر خلاف تصوّر گروهى كه مىگويند، انسان مثل ظرفى خالى است كه با آداب و رسوم و افكار حقّ يا باطل پر مىشود و نظامهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى به او رنگ مىدهند، خداوند شناخت حقّ و حقّگرايى را به وديعت نهاده است. انحراف، يك عارضه است؛ زيرا گرايش به دين حقّ، در نهاد هر انسانى نهفته است[417]. ولی چون دین و مظاهرآن با منافع دنیوی مستکبران سازگار نیست لذا تلاش میکنند این واقعیت ها را وارونه نشان دهند تا از این رهگذر به اهداف پلید خود دست یابند.فرعون که دعوت حضرت موسی به خدا پرستی را با برتری جویی خود در تضاد میدید مجلسی ترتیب داد و از همه ساحران دعوت نمود تا با نشان دادن قدرت ساحران، بزرگی خود را نشان دهد: «فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ» پس ساحران در موعدِ روزى معلوم، گردآورى شدند. و به مردم گفته شد: آيا شما نيز جمع مىشويد؟[418]
و بنی اسراییل با دیدن شگفتی کار ساحران به قدرت فرعون اعتراف نمایند و بدون اینکه بخواهد مطلبی را مستقیما بیان نماید از مردم اقرار بگیرد، خود را به عنوان خدای آنان معرفی نماید. وقتی حضرت موسى و فرعون در مورد زمان و مكان مراسمِ مقابلهى ساحران با موسى، با يكديگر به توافق رسيدند. از مردم خواسته شد تا در اجتماع موعود حاضر شوند تا موسى و هارون احساس تنهايى كنند و ساحران نيروبگيرند و غوغاسالارى تبليغاتى به راه اندازند.[419]
دشمنان چنین وانمود میکنند که کارهای آنان در مسیر الهی و در پاسخ به امر و فرمان خداست.« الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ ۗ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»[420]
گروهی از یهودیان به حضور پیامبر اسلام رسیدند و گفتند پروردگار جهان در تورات با ما چنین عهد نموده که به هیچ پیامبری ایمان نیاوری مگر اینکه یک قربانی برای من بیاورد آنگاه آتشی از آسمان بیاید و آن را بسوزاند.[421]
گاهی نسبت دروغگویی را که به پیامبران می دادند دلیلش را افتراء بر خدا اعلام می کردند و می گفتند چون آنان بر خدا دروغ بسته اند ما به آنان ایمان نمی آوریم. « إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ»[422] آیت الله مکارم در تفسیر نمونه می نویسد: اموری که در زندگی فردی و احتماعی انسان پیش می آید، از سه حال خارج نیستند، یا حق آشکار یا باطل آشکار و یا مخلوط خط و باطل است؛ که سطله جویی های عصر حاضر در دفاع از حقوق بشر و حفظ نظم و ثبات و صلح جهانی از آن جمله اند که در حقیقت مصداقی از وارونه نشان دادن واقعیت است.[423]
8-4-تعریف نادرست از مفاهیم
از آن جهت که مفاهیم نادرست موجب اندیشه و استدلال نادرست می شود، لذا لازم است که در یافتن معنای صحیح مفاهیم دقت گردد. دشمنان نیز که تلاش می کنند اندیشه و استدلالا صحیحی را از افراد جامعه بگیرند، تعریف نادرست از مفاهیم و معیارهای غلطل را از یک مفهوم ارائه می نمایند، تا به این وسیله بتوانند مفاهیم را آنگونه که مد نظر آنهاست به مخاطب القا نمایدکه در اینجا به دو مورد اشاره می گردد:
8-4-1-تغییر معیار و مفهوم حاکم
«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[424] خداوند طالوت را به پادشاهی برگزید، طالوت از نوادگان بنیامین برادر تنی حضرت یوسف بود، و نبوت در خانه لاوی مستقر گردیده بودو پادشاهی در خانه یوسف ،ولی خداوند طالوت را برگزید،لکن آنان به این امراعتراض کردند. آنها می گفتند که بیت نبوت وبیت پادشاهی در بنی اسرائیل دو دودمان بزرگ است که طالوت عضو هیچ کدام از این دو دودمان نیست ، (و نحن احق بالملک منه ):(و ما به پادشاهی ازاوسزاوارتریم )،چون خداوند پادشاهی و نبوت را در خاندان ما قرار داده است ، لذا چگونه پادشاهی را بر غیرخود انتقال دهیم ؟ می گفتند با معیارهای مادی نباید طالوت برگزیده شود.[425] در حالیکه معیار شایستهتر بودن افراد برای فرماندهی همانا تخصص علمی در زمینه مدیریت جنگ و توان بدنی برتر است.[426] در اینجا معیار انتخاب حاکم را دارای شرافت دودمان و ثروتمندی قرار دادند و معتقد بودند کسی دارای صلاحیت و قابلیت پادشاهی است که همچون ما دارای ثروت و جاه باشد و خداوند بر این اعتقاد آنان خط بطلان کشید.
8-4-2-تغییر مفهوم آخرت
دشمنان تلاش می کنند زندگی جاودان را زیر سوال برده و آنرا محدود به همین زندگی دنیوی کنند، تا امید به پیشرفت و اصلاح را از مومنان بگیرند. «وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ»[427] بزرگترین حربه دشمنان برای فریب و سپس نفوذ، اصالت دادن به دنیا و لذت ها دنیوی در نزد او است، پایه انکار آخرت برا اساس اصالت دادن به دنیا و لذت های دنیوی و نفی تکالیف آخرت است. در جهان بینی دینی، آخرت اصالت دارد و نه دنیا، دنیا محل استقرار و ثبات نیست، دنیا گذرگاه موقتی است و اصالت دادن به دنیا و لذت های آن کلید همه گناهان است.
عامل غفلت در قرآن دنیا طلبی بیان شده است: «إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْیَوةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهِا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ ءَایَاتِنَا غَافِلُون»[428] البته آنهایی که به لقاء ما دل نسبته و امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلخوش و دلبستهاند و آنهایی که از آیات و نشانههای ما غافل اند. چنین انسانی که تمام هم و غم خود را منحصر به زندگی دنیا کرده است، دریچه قلب خود را به سوی شیطان گشوده و با اعراض از یاد خدا به استقبال از شیطان رفته است «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»[429] و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین او است!
9-تحریک احساسات و فشار روانی
تحریک احساسات وایجاد فشار روانی از جمله شیوه هایی است که دشمنان در جهت دلسرد نمودن اهل حق از راه و مسیری که انخاب نموده اند و سپس نفوذ در میان آنان استفاده می نمایند. ایجاد تزلزل و اضطراب، ناامن ساختن جو جامعه، ساختن و انتشار دادن شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از اتهامات گوناگون نسبت به افراد و شخصیت ها عناصر تشکیل دهنده یک جنگ روانی است.[430]
9-1-تزیین و تسویل
تاثیر در احساسات زمینه ساز تاثیر بر باور و اعتقاد افراد است و دشمنان گاهی از سر خیر خواهی وارد می شدند و با زیبا جلوه دادن سعی در تغییر باور و سپس نفوذ در میان مومنان داشتند. « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»[431] کلمه اعجاب به معنی خرسند کردن است. بعضی از مردم وقتی با تو ای پیامبر سخن میگویند، طوری وانمود می کنند که افرادی حق پرستند و پیشرفت دین و امت را می خواهند، در حالی که دشمن ترین مردم نسبت به حق هستند و دشمنی شدیدی دارند.[432] و یا ادعای دلسوزی و قصد اصلاح امور را دارند. « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ»[433] منافقان مى گویند: «تنها ماییم که اصلاحگر امور و شئون مردم هستیم؛ و اصلاحات در ابعاد گوناگون به دست ما انجام مى پذیرد، نه دیگران. در اینکه اینان با آن شیوه ناپسند، چگونه خود را اصلاحگر امور جامعه جا مى زدند، دو دیدگاه مطرح است: 1- نفاق پیشگى و رفتار زشت آنان که از دید مردم باایمان مردود و زشت شمرده مى شد، ازنظر خودشان جالب بود؛ چرا که این، شیوه و شگرد آنان بود و آنها مى خواستند با این سبک، در میان هر دسته و گروهى جا باز کنند.2- اینان زشتکاریهاى خود را انکار مى کردند و مى گفتند: «ما نه تنها چنین کارهاى زشتى را مرتکب نمى شویم، بلکه اصلاحگر امور و شئون هستیم»؛ و این ادّعایشان، نفاق دیگرى بود که قرآن مى فرماید: «الا انّهم هم المفسدون» (بهوش باشید! اینان - که تباهکارى خویش را اصلاحگرى مى نامند و کردار زشت خود را انکار مى کنند - همان تبهکارانند)[434]
و همچنین ادعای فرعون مبنی بر داشتن نقش هدایتگری برای بنی اسرائیل در آیه: «يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا ۚ قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ»[435] فرعون در اینجا ادعا کرد که من شما را جز به راه رشد هدایت نمیکنم.[436] ظغیانگران و مستکبران همیشه رای، رای خودشان است و گمان می کنند آنچرا که آنان می اندیشند همه پیروان باید بپذیرند و تنها راه صواب همان رای خودشان است و با این سخن نوعی فریبکاری و نیرنگ به کار برده تا سخن خود را به کرسی بنشانند.[437]
9-2-سیاه نمایی
دشمنان از پیروزی مومنان ناراحت و از رسیدن سختی و مصیبت به آنان خوشحال می شدند و سعی داشتند که با سیاه نمایی این مصیبت ها و سختی ها را بزرگ و غیر قابل تحمل و ناشی از ایمان آنان نشان دهند.
در یک مورد پس از آنکه جنگ احد با کشته شدن شمار زیادی از مسلمانان و شکست ظاهری آنان به پایان رسید و پیامبر(صلی الله علیه وآله)با مسلمانان به مدینه بازگشت، در حالی که مسلمانان بر کشته های خویش می گریستند، منافقان از این وضعیت خوشحال شده بودند و زبان به شماتت مسلمانان گشوده، سخنان بسیار زشت بر زبان می راندند. آنان می گفتند: محمد به دنبال سلطنت و پادشاهی است، آنچه به محمد رسیده به هیچ پیامبری نرسیده است[438].
هم چنین می گفتند: آن افرادی که کشته شده اند، اگر پیش ما می ماندند، کشته نمی شدند. آنان می خواستند با این سخنان خود اصحاب رسول خدا را دچار تردید نموده و به جدا شدن از پیامبر(صلی الله علیه وآله)وادار نمایند[439].
9-3-تمسخر و استهزا
تحقیر و استهزا از دیرباز شیوه مستکبران بوده است. هرگاه انسان به خود اعتماد به نفس نداشته باشد و ایمان به خدا در قلبش رسوخ نکرده باشد. دیگران از خلا حاکم بر وجود او استفاده کرده افکار خود را بر او غالب می کنند و بدین وسیله او را مقهور خود می سازند. و مستکبران همواره از این روش بهره برده و باعث ضعف انسان ها مخصوصاً اهل ایمان، آنها را در سطح پایینی از فکر و اندیشه نگه داشته و حتی با انواع وسایل و ابزارها آنان را به نادانی سوق می دادند. تا در حالت بیخبری و غفلت از حقایق، ارزشهای دروغین را جایگزین ارزشهای والای انسانی نمایند و بر سلطه و پیشوایی ظالمانه خود ادامه دهند و از توان، افکار و دارایی مردم به نفع دنیای خود استفاده کنند.
دشمنان اسلام نه تنها اصول کلی اسلام را مورد تمسخر قرار می دهند، بلکه جزییات احکام را نیز مسخره میکنند. قرآن کریم می فرماید: « وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا»[440] قرآن کریم با ظرافت ویژه ای به انواع استهزاء به عنوان یک عملیات روانی طراحی شده میپردازد گاهی به صورت تمسخر پیامبران یا تمسخر سخنان و یا تمسخر آیات الهی میباشد و گاهی به صورت تمسخر یاران پیامبر و مومنین جهت پراکندن آن از اطراف انبیا بوده است و گاهی آنچنان بی شرمی را به نهایت میرسانند که ذات اقدس الهیت را نیز مسخره می کنند.
قرآن کریم در مورد تمسخر مومنین می فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ؛ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ؛ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ؛ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَٰؤُلَاءِ لَضَالُّونَ؛ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ؛ فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ»[441] (یتغامزون) از باب تفاعل و ماخوذ از (غمز) یعنی اشاره کردن به چشم یا دست یا با اعضای دیگر برای مسخره کردن یا عیب جویی است.[442] همه گروههای مخالف از منافقین و کفار و یهود و نصارا دین مقدس اسلام را استهزاء و ملعبه می کردند.[443] کافران با تمسخر وعدههای عذاب در آیات قرآن سعی دارند، تا ترس مردم را از عذاب الهی از بین ببرند. قرآن کریم میفرماید: « وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ»[444] یعنی کافران تحدیدهای الهی را به تمسخر و استهزا میگیرند.[445] منافقان خود به این استهزاء اعتراف میکنند. « وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»[446] گاهی در تمسخر آنقدر پیش میروند که حتی خدای یکتا را نیز استهزا می کند. چنانکه قرآن میفرماید: « وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ»[447] (والیدع ربه) استهزا است.[448] قرآن کریم ریشه برخی از این تمسخر ها را تکبر به علم و دانش بیان میکند و میفرماید: « فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»[449] به دانش خود شاد و مغرور بودند و به خاطر این علومی که داشتند تکبر ورزیدند و علوم رسالات را مسخره کردند.[450]
شواهد و نمونه های بسیاری از استهزا و عیب جویی دشمنان در عصر رسالت وجود دارد: گروهی از منافقان به مسجد می رفتند و به گفتوگوهای مسلمانان گوش می دادند، آنگاه دین مؤمنان را مورد استهزا و تمسخر قرار می دادند. روزی در حالی که آنان دور هم جمع شده بودند و آهسته آهسته با یکدیگر صحبت می کردند، رسول گرامی اسلام متوجه آنان شد، حضرت با دیدن این صحنه دستور داد آنان را از مسجد اخراج نمایند[451].
مسخره کردن از گناهانی شمرده میشود که خداوند متعال وعده عذاب داده است: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ۙ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[452] کسانی که بر مؤمنانی که افزون بر صدقه واجب، از روی میل، صدقات مستحبّ نیز میدهند، عیب میگیرند، و همچنین از کسانی که در انفاق جز به اندازه توانشان نمییابند، عیبجویی میکنند و آنان را به ریشخند میگیرند، بدانند که خدا آنان را به ریشخند میگیرد و برای ایشان عذابی پردرد خواهد بود.
در شأن نزول آیه امده است؛ در غزوه تبوک، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای مخارج لشگریان امر فرمودند هر کس هر چه میتواند کمک کند. بعضی انفاق فراوان و بعضی کم کمک کردند. ابو عقیل انصاری نصف صاع (یک صاع معادل ٣ کیلوگرم است) خرما انفاق و به پیامبر خدا عرض کرد: شب گذشته تا صبح کار کردم و اجرتم یک صاع خرما شد، نصف آن را برای خانوادهام گذاشتم و نصف آن را برای انفاق آوردم. منافقین هر دو گروه را مسخره کردند و به آنان که مال کمی انفاق کرده بودند میگفتند خواسته خود را جزء انفاقکنندگان جلوه دهد یا خود را به یاد مردم آورد تا از صدقات چیزی به وی بدهند.[453]
9-4-تحریک حس قوم گرایی
یکی از روش های دشمنان تحریک احساسات قومیت گرایانه و مذهب گرایانه و یا ملی گرایانه و ایجاد اختلاف در بین مومنان است: « إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»[454] فرعون در زمین بلندپروازی و استکبار نمود و با گستردن دامنه تسلط خودبر مردم در میان آنها با ستمگری و جبر رفتار کرد و میان مردم تفرقه افکند و نظام طبقاتی را برقرار نمود تا با هم همدل و هماهنگ نشوند و نتوانند در مقابل زورگویی اومقاومت کنند، و گروهی از مردمش را که همان بنی اسرائیل و اولاد یعقوب باشند (که بعد از آنکه یوسف ع پدر و برادرانش را به مصر خواند در آنجا ساکن شده و زادوولد نموده بودند) به بردگی و استضعاف کشیده و همه فرزندان پسر آنها را می کشت ودختران آنها را برای خدمتگزاری زنده می گذاشت . و می خواست به این وسیله نسل آنهارا نابود کند و بدیهی است که فرعون با این اعمال پلید جزء مفسدان در زمین بود.[455] (جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً) تا وقتى مردم اتّحاد و همبستگى داشته باشند، طاغوتها قدرتى ندارند و نمىتوانند كارى از پيش ببرند. ابتدا مردم گروهگروه و متفرّق مىشوند سپس به استضعاف كشيده مىشوند.[456] در آیه: « وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ»[457] فرعون با توسل به تعصبی که مردم نسبت به دین خود داشتند قصد داشت با حضرت موسی مقابله کند. (إِنِّي أَخافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُم) ميترسم بعض شماها فريب او را بخوريد و دست از دين خود برداريد.[458] یعنی پرستش بت ها را منسوخ کند و دین خدای یگاه رواج دهد و با این کار دنیای شما را نابود کند.
فصل سوم
مصداق شناسی روشهای نفوذ دشمنان در میان پیروان ادیان الهی و راه های مقابله پیامبران الهی با آن
شیطان
شیطان از ماده (شطن) است و به معنای دور شدن می باشد.[459] برخی نیز آن را از (شاط – یشیط) می دانند و به معنای از خشم سوختن است.[460] قرآن شیطان را به عنوان دشمن انسانها معرفی می نماید و انسانها را از او بر حذر می دارد و آنها را دعوت به هوشیاری و ایستادگی در مقابل این دشمن دیرینه می نماید: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[461]
شیطان با زینت بخشی اعمال در نظر انسان[462]، القای وسوسه،[463] تباه کردن و گسستن پیوندها،[464] دستور دادن به منکرها،[465] به اهداف خود که به هلاکت کشاندن انسانها و هدایت آنها به جهنم اسم می رسد.
حوزه اصلی فعالیت شیطان در حالات روانی انسان و جنبه تخیل و توهم او است که حقایق را وارونه و بر خلاف واقعیت آنها جلوه می دهد و انسان را به خیال و توهم در مورد واقعیات وادار می سازد.
از منظر قرآن کریم شیطان تنها وسوسه می کند و در قوه خیال و وهم انسان تصرف می کند و حقایق را دگرگون می سازد. « فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُرِیَ عَنْهُما»[466] و «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ»[467] شیطان زشتی ها را زیبا جلوه می دهد و اعمال ناپسند را زینت و آرایش کرده و آن را پسندیده و درست در اذهان ظهور می دهد: « وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ[468]» و «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ[469]» بت پرستی ها و تکبرها و ایستادن در برابر حق و حقیقت نمونه هایی از اعمال نفوذ و تصرف شیطان در وهم و خیال انسان است که بخشی از حوزه فعالیتهای روانی انسان هستند.
قرآن علاوه بر شیاطین جنی به شیاطین انسی نیز اشاره دارد که منظور از شیاطین انس، انسانهایی هستند که مانند شیاطین جنّ، بر ضدِّ خدا و دین او اقدام نموده ، انسانها را با انواع فریبها از راه خدا دور می سازند یا اعمالی شیطانی انجام می دهند.
1-روشهای نفوذ شیطان
دشمنی شیطان با انسان از لحظه خلقت انسان آغاز شده است و تلاش می کند با نفوذ در انسان به اهدافش برسد، حال باید بدانیم شیطان چه کارهایی را برای تحقق نفوذ انجام داده است؟ بهترین راه برای تشخیص دسیسه های شیطان و آگاهی بخشیدن دیگران و معرفی این وسوسه ها مراجعه به آیات قرآن کریم می باشد. در اینجا به چند مورد از شیوه هایی که شیطان در پیش گرفت اشاره می شود:
1-1-تزیین وتسویل
نفس تمایل و اشتیاق زیادی برای برآوردن نیازهای ناپسند دارد و از طرفی با مخالفت فطرت و طبیعت انسان مواجه است و همین جهت شیطان آن را زینت می بخشد و لباس نیکویی بر آن کار زشت می پوشاند تا برای طبع انسان خوشایند آید و آن را انجام دهد خداوند در آیاتی به این مهارت شیطان اشاره نمود بوده است: « قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[470] تزیین و تسویل شیطان ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد. گاهی مظاهر زندگی دنیوی را که وسیله رسیدن به هدف می باشند را زینت می بخشد و همین وسایل به جای اینکه در خدمت رسیدن به هدف به کار گرفته شود سبب دور شدن انسان از هدف می شوند. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»[471] و گاهی نیر اعمال زشت او را زینت می دهد تا با مخالفت طبع و فطرت مواجه نگردد.
طبع انسان و فطرت خداجوی آنها از اعمال زشت گریزان است و شیطان برای اینکه به مقصود خود برسد و انسانها را به انجام اعمال زشت متمایل سازد، لباس صلاح را بر آنان را می پوشاند و آن را زینت می دهد. او چنان در وسوسه و آراستن مهارت دارد که می تواند زشت ترین و بدترین جنایات را در نظر انسان زینت دهد تا آنجا که انسان به آن عمل زشت فریفته شده و بدان افتخار می کند؛ همانگونه که عرب جاهلی زنده به گور کردن دختران را موجب حفظ حیثیت و آبروی قبیله خود می دانست و این عمل را می ستود و امروز نیز نمونههای فراوانی از تزیین های شیطانی را در رفتار و کردار حکومتها و افراد میتوان دید.[472] کشتن حضرت یوسف کاری بسیار زشت ودور از جوانمردی بود که برادران او مرتکب شدند ولی شیطان به آن کار وجاهت بخشید و با وسوسه کسب موقعیت ویژه، آنان را به این کار متمایل ساخت؛ ولی حضرت یعقوب واقعیت را به آنان نشان می دهد و زشتی عملشان را به ایشان گوشزد می نماید: « قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ»[473]
1-2-وعده و وعید
شیطان که دشمن سعادت انسان است با وعده و وعید و ایجاد خوف و رجاء در او به اغواگری دست می زند و در وجود انسانها نفوذ می کند:
1-2-1-وعید شیطان از فقر
خداوند در قرآن به انسان اطمینان خاطر می دهد که رزق شما بر خداوند می باشد: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»[474] پس انسان از این جهت باید به خداوند خوشبین باشد. نه تنها انسان ها بلکه هر جنبنده ای رزق و روزی او از جانب خداوند تامین میشود و حتی هنگامی که به انسان دستور انفاق می دهد به او اطمینان میدهد که انفاق او بی پاسخ نخواهد ماند و مال و دارایی او کند که نمیشود بلکه بیشتر هم میشود: « مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ »[475] ولی در مقابل شیطان به انسان وعده فقر می دهد تا انسان از ترس فقر دست از انفاق بکشد و با خداوند و دستورات خداوند مخالفت نماید. «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»[476] ترس از فقر در اثر انفاق اعمال طیب و دلپسند، وسوسه شیطانی است.
1-2-2-وعده شیطان
یکی از کارهایی که شیطان برای فریب انسانها انجام می دهد، دادن وعده های دروغین است. از آن جمله وعده (شجره خلد) و (ملک لا یبلی) به حضرت آدم علیه السلام است:« وَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى»[477]
1-2-3-مشغول ساختن به آرزوهای طولانی
امید و آرزو عامل حرکت انسان به سمت جلو می باشد و انگیزه حرکت را به انسان می دهد. خداوند ناامیدی را نهی نموده است ولی این امید و آرزو باید متناسب با امکانات و توان هر فرد باشد و اگر در حد اعتدال خارج شد، انسان را به ورطه هلاکت می کشاند. شیطان انسانها را با آرزوها سرگرم می سازد:«وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ»[478] در روایات آروزهای دور ودراز به عنوان یکی از رذائل اخلاقی ذکر شده است.[479]
مشرکان
از مشرکان در آیه ۸۲ سوره مائده به عنوان دشمن ترین دشمنان نام برده شده است: « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»[480] از مهمترین روشهایی که مشرکان برای نفوذ در میان مومنان استفاده می کردند، پیشنهادهای سازشکارانه، تحقیر و تضعیف رهبر جامعه، بهانه جویی و سرکشی به دلایل واهی است.
1- پیشنهاد های سازشکارانه
قریش که اهل تجارت بود ودر صورت وجود آرامش می توانست به کار خود ادامه دهد، به همین جهت تمایلی به از دست دادن این آرامش نداشت و ترجیح می داد که مساله اسلام را بدون درگیری و تنش از بین ببرد. علاوه بر آن، از بین بردن پیامبر نیز مستلزم جنگی خونین و نامحدود بود. به همین جهت تا قبل از اینکه نقشه قتل پیامبر اکرم صل الله علیه و آله را بکشند، بیشتر به سازش فکر می کردند و تلاش داشتند با پیشنهادهای سازشکارانه به میان مسلمانان نفوذ کنند و به تدریج آنان را از مواضع خود دور کنند: « قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»[481] باز بگو: آنچه من از شما مزد رسالت خواستم آن هم برای شما باشد (یعنی هرگز مزدی از شما نخواسته و نمیخواهم. و شاید معنی این باشد که مودّت و حبّ ذوی القربی که از شما مزد رسالت خواستم آن هم برای ثواب و سعادت خود شماست) تنها پاداش (رسالت) من بر خداست و بس، و او بر هر چیز دانا و گواه است. این آیه در رد این پیشنهادات سازشکارانه نازل شده است. همچنین آیه 75 و 74 سوره اسراء طبق روایتی از امام باقر علیه السلام در ارتباط با همین پیشنهاد سازشکارانه نازل شده است.[482]
2-تحقیر و تضعیف رهبر جامعه
مشرکان میدانستند که یکی از ارکان جامعه دینی رهبر و مقام رهبری آن می باشد، به همین جهت تلاش می کردند که یا پیامبر را از صحنه بیرون نمایند و اقدام به ترور میکردند و یا اگر احساس میکردند ترور و حذف فیزیکی رهبر دینی نمیتواند آنها را به هدف برساند با آزار و اذیت و یا تحقیر و استهزا سعی می کردند تا مقدمات شکستن قداست رهبری را به وجود آورند. و با سست شدن جایگاه رهبر و تزلزل شخصیت او نفوذ در میان اهل حق محقق می شد. از بارزترین چهره های مشرک که اقدام به آزار و استهزا و تحقیر پیامبر میکردند؛ ابولهب، عاصب ابن وائل و ابوسفیان میباشند. خداوند از ابولهب به صراحت یاد میکند و از چهرههایی است که به خاطر آزار و اذیت هایی که در حق پیامبر روا می داشت نفرین شده است: « تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»[483] خداوند به پیامبر دلداری می دهد و می فرماید:« وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»[484] و اعلام مینماید که پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرارگرفتند. ولی خودشان به آن چیزی که مسخره میکردند، گرفتار شدند و حاوی تهدیدی ضمنی برای مشترکان است. ابولهب پشت سر پیامبر به بازار ذی المجاز می آمد و مردم را از اطراف پیامبر پراکنده می کرد و مردم را تحریک میکرد و میگفت او می خواهد شما را از دین نیاکان تان باز دارد.
3- بهانه جویی و سرکشی به دلایل واهی
مشرکان که قصد پذیرش دعوت الهی را نداشتند تلاش کردند تا با بهانهجویی و درخواست های نامعقول پیامبر را از دعوت منصرف کنند و یا اینکه حقانیت دعوت الهی را زیر سوال ببرند. به همین جهت درخواست آوردن معجزه های گوناگون از پیامبر داشتند و با وجود اینکه معجزات زیادی از پیامبر دیده بودند، شرط ایمان خود را دیدن معجزات جدید بیان می کردند. از جمله:
«وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا؛ أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا؛ أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا؛ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ ۗ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا»[485]
آنان حتی بعد از دیدن معجزات نیز سرکشی می کردند و ایمان نمی آوردند و خداوند می فرماید: «إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ»[486] و دلیل آن فقط خواسته های برتری جویانه و برتری طلبانه آنان بوده است.
کافران
همانطور که در فصل پیش بیان شد کافران به دودستی اهل کتاب و غیر اهل کتاب تقسیم می شدند و از میان کافران اهل کتاب به خداوند یهودیان را به عنوان دشمن ترین دشمنان معرفی می نماید. دین یهود یکی از ادیان الهی است که پیروانش آن را به میل خود تغییر داده و تحریف کردند. کارشکنی های یهود در زمان حضرت موسی علیه السلام آغاز و پس از آن ، همچنان ادامه یافته است که ریشه در خود برتر بینی، نژاد پرستی، مال دوستی و ریاست طلبی آنها دارد و همین خصلت های آنها و همبستگیشان با جریان نفاق و کفر علیه اسلام، مانع گسترش اسلام شد.
بازخوانی تاریخ یهود نشان می دهد این قوم همواره در طول تاریخ مکان ثابتی نداشته و از جایی به جای دیگر تبعید می شدند و به هر سرزمینی کوچ می کردند، به ترفندهای مختلف سعی در خارج کردن زمین ها از دست صاحبان اصلی آنها نموده اند. سهم یهود در تخریب جوامع، به مراتب بیشتر از اقوام دیگر بوده است.
واژه ی یهود از لغت عبری گرفته شده و به معنی حمد وشکر و مجد است و یهودا فرزند چهارم حضرت یعقوب علیه السلام و از همسرش لینه است. و اشتقاق این واژه از (هادوا) یا (توبه کردند) می باشد.[487]
در اصطلاح منظور از یهود،کسانی هستند که پیروان حضرت موسی بوده و کتاب تورات را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند و با ظهور اسلام، اسلام را قبول ننموده و همچنان بر دین خود پایبند هستند.
در کارنامه ی یهود پیش از بعثت پیغمبرصلوات الله علیه، کشتن و آزار پیامبران الهی ثبت شده بود.[488] و آنان با وجود پی بردن به درستی نشانه های پیغمبر آخرالزمان، به ایشان ایمان نیاورده بودند. و پس از مدتی عهد و پیمان خود را شکستند و به دشمنی با پیامبر(ص) پرداختند.[489] و از شیوه های گوناگونی برای نفوذ در میان مسلمانان استفاده نمودند.
1-تلاش برای تغییر باورها و اعتقادات مردم
یهودیان برای تغییر باورها و اعتقادات مردم تلاشهای زیادی انجام می دادند و از راههای گوناگونی سعی در رسیدن به این هدف خود داشتند. از جمله:
1-1-کتمان حقایق از سوی عالمان یهودی
تحریف و کتمان حقایق از دیگر شیوه های مورد استفاده کافران برای نفوذ در میان پیروان ادیان الهی بوده است قرآن کریم بیشترین نقش تحریف و کتمان حقایق را به دانشمندان اهل کتاب به ویژه یهود نسبت میدهد. آنها از طریق کتب آسمانی خود به حقایق اسلام آشنا بودند ولی برای پیشگیری از رشد اسلام حقایق را تحریف و کتمان می کردند پس از رحلت رسول گرامی اسلام نیز همین ها بودند که در خدمت حاکمان ستمگر در آمدند و با شیوه تحریف و کتمان حقایق مردم را از اسلام حقیقی و اصیل دور می ساختند. شاهد مثال این کتمان حقایق از سوی عالمان یهودی آیه ۱۵۹ سوره بقره می باشد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»[490]
1-2-معرفی قوم یهود به عنوان قوم برتر
قوم یهود خود را نژاد برتر می دانند و نوعی اتصال و وابستگی به خدا برای خود قائل بودند که میتوانست بر دیگران تأثیر بگذارد و به دلیل این اتصال به آن جذب شوند: «نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ»[491] ابن اسحق از ابن عباس روايت كند كه چند نفر از يهوديان مانند نعمان بن قصى و بحر بن عمر و شاس بن عدى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و با وى به سخن گفتن و مجادله پرداختند. پيامبر هم جواب آنها را ميداد سپس آنها را به اسلام دعوت نمود و از عواقب وخيم ایمان نياوردن ترسانيد، آنها گفتند: اى محمد ما را از چه چيز مى ترسانى؟ ما كسانى هستيم كه پسران خدا مى باشيم و از دوستان او هستيم، چنان كه مسيحيان نيز آن را مى گفتند سپس اين آية نازل گرديد[492].
1-3-شایعه پراکنی
با توجه به آیه ۶۰ و ۶۱ سوره احزاب سه گروه در مدینه مشغول خرابکاری و پخش شایعه بودند و هر کدام به نحوی به پیاده سازی اغراض شوم خود میپرداختند. گروه اول منافقان بودند که برای براندازی اسلام تلاش میکردند، گروه دوم اراذل و اوباش بودند که قرآن از آنها به عنوان بیمار دل یاد کرده است و گروه سوم کسانی بودند که با پخش شایعات در مدینه به تضعیف روحیه بازماندگان میپرداختند و خبرهایی دروغ از شکست پیامبر و مومنان می دادند. به گفته بعضی از مفسرین این گروه همان یهود بودند.[493]
2- حذف و تضعیف رهبر
رهبر در جامعه از جایگاه ویژه و ممتازی برخوردار است و پیروی از رهبری نقش مهمی در پیشبرد امور دارد در قرآن کریم در کنار اطاعت از خدا به اطاعت از رهبر جامعه دینی فرمان داده شده است: « أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»[494] یهودیان از این فرمان سر باز زده و در موقعی که خداوند موضوع معجزه حضرت عیسی علیه السلام را به رسول خود گفته بود، یهودیان گفتند اگر عیسی این همه معجزه که تو میگویی آورده است، پس تو که ادعای پیامبری می نمایی چرا اینگونه معجزات نمی آوری. سپس آیه 87 سوره بقره نازل شد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ ۖ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ»[495] ما به موسی کتاب (تورات) دادیم؛ و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم؛ و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید)؛ پس عدهای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟!
3-تفرقه افکنی
یهودیان که صفا و صمیمیت مسلمانان مدینه را به خصوص پیوند قبیله اوس و خزرج را دیده بودند، بسیار ناراحت شدند و با خود گفتند آنها روزگاری با هم می جنگیدند ولی حالا در سایه رهبری و مدیریت محمد صل الله علیه و آله با صلح و صفا زندگی می کنند و ادامه این وضع کیان یهود را به خطر می اندازد. لذا تلاش کردند با یاد آوری خاطرات درگیری های دو قبیله آنان را تحریک کنند و میان آنان تفرقه ایجاد نمایند و با این تحریکان آنان را از دین اسلام خارج سازند. در چنین شرایطی آیه 100 سوره آل عمران نازل شد[496]: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ»[497] خداوند از نقشه شوم آنان پرده برداشت و مسلمانان را از اطاعت کفار که منجر به تفرقه و اختلاف و همچنین کفر می گردد بر حذر داشت.
منافقان
منافق، کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد. خطرناک ترین دشمن، دشمن ناشناخته است، چرا که دشمن شناخته شده هر چند هم قوی و نیرومند باشد، ضررش کمتر و خیانت او قابل دفاع و جبران است زیرا هویت او معلوم و سوء قصد او روشن است. به همین دلیل است که قرآن سخت ترین حملات خود را متوجه منافقان ساخته است و بزرگ ترین اعلام خطر را درباره آن دسته از دشمنان داشته است که می فرماید: «هم العدو فاحذرهم»
خطر قشر «منافقین» برای اسلام و مسلمانان تا آن جاست که پیامبر(ص) در مورد نقشه های خائنانه آنها می فرماید: « من بر امتم نه از مومنان بیمناکم و نه از مشرکان؛ چرا که مومن ایمانش مانع ضرر او است، و خداوند مشرک را به جهت شرکش رسوا می کند ، ولی من از منافق بر شما می ترسم که از زبانش علم می ریزد و سخنانی می گوید که برای شما دلپذیر است، اما اعمالی (در خفا) انجام می دهد که زشت و بد است.[498] مساله نفاق مخصوص به عصر پیامبر نیست بلکه هر جامعه ای ممکن است با آن روبرو باشد و نفوذ از طریق منافقان بیشتر محقق می گردد، پس لازم است شیوههای نفوذ منافقان مورد بررسی قرار گیرد. منافقان با استفاده از دروغ پردازی، سو استفاده از مقدسات و یا شبهه افکنی در جهت تحقق نفوذ گام بر می دارند.
1-دروغ پردازی و شایعهپراکنی
ماهیت منافقان ماهیت دروغ و خدعه و نیرنگ است آنها از این شیوه برای حفظ جایگاه خود در میان مومنان و نفوذ در دلهای آنها و رسیدن به مقصود شان که تغییر حاکمیت الهی است، استفاده می نمایند. آنان برای باورپذیری دروغ و نیرنگ هایشان از سپر قسم نیز استفاده می نمایند؛ «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[499] آنها قسم می خورند تا جایگاه اجتماعی خود را حفظ نمایند و خود را در بین صفوف مومنین وارد نمایند و از موقعیت پیش آمده بهره برداری نمایند. که خداوند مردم را از نقشه آن آگاه می سازد و نسبت به ارتباط با منافقان هشدار می دهد. «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ»[500] خداوند می فرماید فریب هر سوگندی را نخورید، چون گاهی مقدسات دستاویزی برای نا مقدسین قرار می گیرد.[501]
یکی از مواردی که منافقان به شایعه پراکنی پرداختند، وقتی بود که رسول گرامی اسلام با سپاهی به سوی شام حرکت کرد و محمد بن مسلم را فرماندار مدینه قرار داد و حضرت علی علیه السلام را به عنوان سرپرست خانواده خود معرفی نمود. منافقان در غیاب مسلمانان شروع به نشر اکاذیب و جعل دروغ برای آزار و اذیت گروهی که در مدینه باقی مانده بودند، کردند. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به خاطر مصالحی حضرت علی علیه السلام را در مدینه جانشین خود قرار دادند و به سوی شام حرکت کردند. منافقان که احساس کردند با وجود حضرت علی ابن ابیطالب به مقصود خود نمی رسند، دست به شایعهسازی زدند تا بتوانند حضرت علی علیه السلام را از مدینه بیرون کنند و با پیوستن ایشان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فضای مدینه برای مزاحمت منافقان خالی باشد. در مدینه شایع شد که روابط حضرت علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم تیره شده است. به همین جهت پیامبر حضرت علی را با خود به جهاد نبرده است. انتشار این شایعه سبب شد که حضرت علی علیه السلام سلاح خود را بردارد و به رسول گرامی اسلام بپیوندند. جریان را به گوش رسول خدا رساندند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شایعه را تکذیب کرد و فرمودند من تو را جانشین خود قرار دادم زیرا در پشت سر خود افرادی را ترک کرده ام که از شر آنها به اهل بیت خود مطمئن نیستم. برگرد و جانشین من در میان اهل من و اهل بیت خود باش آیا راضی نمیشوی که منزلت تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسی باشد، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.[502]
2-سوء استفاده از مقدسات
منافقان خود را در زیر پوششی از مقدسات قرار می دهند تا چهره واقعی خود را پنهان دارند، عواطف و احساسات مردم را به سوی خود جلب کرده و از این راه به اغفال آنان بپردازند.[503]
2-1-مسجد ضرار و تفرقه بین مومنین
منافقان دسیسه کردند و می خواستند اسلام را نام اسلام بکوبند و در پوشش مسجد مسلمانان را پراکنده کنند. منافقان به بهانه افراد بیمار و ناتوان و یا روزهای بارانی در برابر مسجد قبا مسجدی ساختند و از پیامبر خواستند که در آنجا نماز بخواند و مسجد را افتتاح نماید. بعد از بازگشت پیامبر از جنگ تبوک، خداوند نیت شوم آنان را آشکار ساخت و به پیامبر فرمان داد مسجد را آتش بزند و محل زباله دان کند.[504] قصد منافقان از تاسیس چنین مسجدی بازگشت مردم به کفر و تحمیل ضرر و زیان به مسلمانان و ایجاد تفرقه در میان صفوفشان بود.[505]
2-2-استفاده سامری از اثر رسول
یکی دیگر از موارد سوء استفاده منافقان از مقدسات، استفاده سامری از (اثر رسول) برای ساختن گوساله است، که سبب تاثیر بیشتر بر مردم و پذیرش گوساله به عنوان معبود گردد: «قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي»[506] مفسرین گفته اند که سامری از جای پای جبرئیل اثری برداشته بود و در ساختن گوساله از آن استفاده نموده است.[507] با توجه به این آیه در می یابیم که: (سردمداران باطل برای انحراف مردم حتی از مقدسات نیز سوء استفاده می کنند).[508]
3-شبهه افکنی منافقان
از آنجا که حق مطابق با فطرت و باطل برخلاف سرشت آدمی است، باطل و با وصف بطلان خود نمی تواند ظاهر شود. در واقع باطل آنگاه می تواند نفوذ کند که لباس حق بپوشد.
آثار شبهه افکنی در اعتقادات دینی از سوی دشمنان در ساحت های گوناگون توحید معاد نبوت و معجزات دیده می شود، که این آثار از صدر اسلام تا کنون پیوسته وجود داشته است. آنان با شبهه پراکنی نبوت و معاد را نفی می کردند تا مردم را از پیرامون انبیا دور سازند: «وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ»[509] (تماروا) از مصدر (مراء) به معنای جدال برای ایجاد شک در برابر حق است. در حقیقت قوم حضرت لوط علیه السلام دست به دست هم دادند و از راههای گوناگون برای ایجاد شک و شبهه در افکار عمومی وارد شدند، تا اثرات انذار ها و گفتههای این پیامبر جلیل القدر را بی اثر کنند.[510]
شیوه پیامبران در مقابله با نفوذ دشمن
همانطور که در بخش های گذشته گفته شد دشمنان به دنبال سلطه و نفوذ بر افراد و جوامع برای رسیدن به اهداف و کسب منافع مادی خود هستند و از ابزارها و شیوه های گوناگونی برای دستیابی به این اهداف کمک می گیرند. برای این که بدانیم از چه شیوه ای برای مقابله با فرایند نفوذ استفاده نماییم لازم است به سیره و روش راهنمایان دین مراجعه نموده و شیوه های مقابله با سلطه گران را با الگو گرفتن از رفتار آنان با دشمنان در یابیم.
پیامبران الهی که مشعل راه هدایت انسانها میباشند و خداوند آنان را به عنوان اسوه معرفی نموده است راه برخورد و مقابله با دشمنان را با با گفتار و یا کردار خویش به پیروان خود آموخته اند. خداوند در قران می فرماید: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير» همانا براى شما در (روش) ابراهيم و كسانى كه با او بودند، سرمشق و الگوى خوبى است، زيرا به قوم (مشرك) خود گفتند: همانا ما از شما و از آنچه جز خدا مىپرستيد، بيزاريم. ما به (آيين) شما كفر ورزيديم و ميان ما و شما كينه و دشمنى ابدى است، مگر آنكه به خداى يگانه ايمان بياوريد. جز سخن ابراهيم به پدرش كه قطعاً براى تو استغفار خواهم كرد و من براى تو (جز دعا و درخواست) مالك چيزى نيستم. پروردگارا بر تو توكّل كرديم و به سوى تو انابه نموديم و بازگشت ما به سوى تو است.[511]
قبل از این آیه خداوند بعضى از مسلمانانی راکه به خاطر دريافت حفظ بستگان خود، مخفيانه يا آشكارا با كفّار دوستى و مودّت داشتند، مورد خطاب قرار میدهد و آنان را از این کار منع مینمایدو در این آیه حضرت ابراهیم را به عنوان الگویی برای برائت از کفار معرفی می نماید با توجه به عبارت كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ در می یابیم که گذشت زمان، نقش الگوهاى دينى و معنوى را كم رنگ نمىكند. حضرت ابراهيم مىتواند براى امروز ما الگو باشد.[512]
برای مقابله اساسی و ریشه ای با مسئله نفوذ ضرورت دارد، به سراغ ریشه ها و عوامل و زمینه هایی که سبب تحقق نفوذ میشوند رفت و همچنین شیوه هایی که نفوذیان برای تحقق اهدافشان به کار میگیرند مورد بررسی قرار گیردو با ازبین بردن آن عوامل و زمینه راه را بر تحقق نفوذ بست. عوامل و زمینه های نفوذ عمدتا مربوط به شناخت ناقص از دین و یا عدم آگاهی از مکر و حیله دشمنان بود و گاهی ناشی از عدم شناخت کافی نسبت به جایگاه رهبر جامعه دینی بود پیامبران الهی از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم در جهت معرفی دین و معرفی دشمنان و معرفی رهبر دینی تلاش نموده اند. در اینجا به مهمترین کارهای پیامبران الهی و شیوه هایی که برای مقابله با نفوذ در پیش گرفتند اشاره خواهیم نمود.
1-تعمیق و ترویج باورهای دینی و مقابله با انحرافات
خداوند متعال از ابتدای خلقت بشر، پیامبرانی را نیز برای هدایت آنها فرستادتا مردم را راهنمایی نمایند و آنها را از تمایل به سمت طاغوت باز دارد؛ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و همانا ما در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم که خدای یکتا را پرستید و از بتان و فرعونان دوری کنید.[513] در این آیه تأکید می کند که ارسال رسل سنت جاری الهی در میان همه امتهاست ، و دعوت انبیاء بدون هیچ اجبار و اضطرارتکوینی صورت می گرفته و ایشان تنها مردم را به عبادت خدا و اجتناب از هرمعبود غیر خدا(طاغوت ) دعوت می نمودند.[514] معنای پرستش خدا و پرهیز و اجتناب از طاغوت، این است که جز عبادت خدای یکتا که معقول عقل نظر و مقبول عقل عمل است، پرستش دیگری منفی و باطل است.[515]
هدایت بندگان از زمان حضرت آدم نیز جریان داشته است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» گفتیم: همه از بهشت فرود آیید، تا آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد. در تفسیر اثنی عشری در تبیین معنای هدایت آمده است؛ «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً» پس چون بيايد شما را از جانب من هدايتى و حكمى و امرى و دلالتى و بيانى، از ارسال رسل و انزال كتب.[516] ایشان هدایت را علاوه بر موارد دیگر به ارسال رسول نیز معنی کرده اند.
1-1-تبیین مبانی توحیدی
در حالی که مشرکان تلاش میکردند مردم را به شرک و بت پرستی دعوت کنند، پیامبران با تبیین مبانی توحیدی دین به تعمیق و ترویج ارزشها و باورهای دینی پیروان خود اقدام میکردند. از جمله این تلاشهای صورت گرفته مقابله و محاجه حضرت ابراهیم و نمرود است؛ نمرود از پادشاهان بابل بود و حكومت مقتدرانهاى داشت او با حضرت ابراهيم دربارهى خداوند مجادله كرد:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
آيا آن كس (نمرود) را كه خداوند به او پادشاهى داده بود، نديدى كه با ابراهيم دربارهى پروردگارش محاجّه و گفتگو مىكرد؟ زمانى كه ابراهيم گفت: خداى من كسى است كه زنده مىكند و مىميراند، او گفت: من هم زنده مىكنم و مىميرانم. ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از مشرق مىآورد، پس تو كه مىگويى حاكم بر جهان هستى، خورشيد را از مغرب بياور. در اينجا بود كه آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند.[517]
وقتى حضرت ابراهيم گفت: پروردگار من آن است كه زنده مىكند و مىميراند، او گفت: من نيز زنده مىكنم و مىميرانم. سپس دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، يكى را آزاد نمود و ديگرى را دستور داد بكشند. وقتى ابراهيم عليه السلام اين سفسطه و مغالطه را مشاهده كرد كه اين شخص چه برداشتى از زنده كردن و ميراندن دارد و چگونه مىخواهد افكار ديگران را منحرف كند، فرمود: خداوند طلوع خورشيد را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا دارى كه بر جهانِ هستى حكومت دارى و همه چيز در اختيار و تحت قدرت توست، خورشيد را از مغرب بيرون بياور!. آن موقع بود كه نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سكوت نداشت.[518]
1-2-مبارزه با مفاسد اقتصادی
بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اقتصاد و سلامت آن مایه قوام جامعه دینی می گردد. خداوند می فرماید: «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا»[519] و اموالتان را که خدا مایه قوام و برپایی [زندگی] شما گردانیده به سبک مغزان ندهید، ولی آنان را از درآمد آن بخورانید و لباس بپوشانید و با آنان به صورتی شایسته و پسندیده سخن گویید. همانطور که قبلا بیان شد، یکی از حوزه های نفوذ، نفوذ اقتصادی است. دشمنان با ایجاد انحرافات اقتصادی و تمایل جامعه دینی به حرام خواری و کسب مال نامشروع سبب می شوند که آنان از یاد خدا غافل شوند و از رسیدن به مقصود و قرار گرفتن در مسیر هدایت باز بمانند. اگر در جامعه ای سلامت اقتصادی وجود نداشته باشد فقر رواج پیدا می کند، شکاف بین فقیر و غنی بیشتر شده، معیارها و ملاک های واقعی از بین رفته و ثروت تعیین کننده قدرت می گردد؛ زیرا ثروت در دست اغنیا و مفسدان قرار می گیرد و رفته رفته افراد لایق و شایسته کنار گذاشته می شوند. با تعمق و تفکر در آیات قرآن می توان به آموزه های قرآنی در قالب رفتار پیامبران و برخورد آنان با انحرافات اقتصادی پی برد. از آن جمله مبارزه حضرت شعیب با مفاسد اقتصادی در آیه 84 سوره هود آمده است: «وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ ۚ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ»[520] در این آیه به یکی از مفاسر اقتصادی به عنوان کم فروشی اشاره شده است. در آن زمان در میان اهل مدین کم فروشی بسیار رایج بود. حضرت شعیب قومش را به پرستش خدای یکتا دعوت نمود و آنان را از کم گذاشتن در پیمانه و ترازو منع نمود، این مطلب بیانگر این است که انبیاء علاوه بر مسائل اعتقادی و اخلاقی به امور اقتصادی و عوامل فساد آن نیز می پرداختند.[521] و همچنین مبارزه پیامبر با انحراف اقتصادی اهل کتاب: « وَتَرَىٰ كَثِيرًا مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[522] این آیه سرعت روسای یهود و منافقان را در تحصیل مال حرام از راه خوردن رشوه یا ربا را مطرح می نماید.[523]
1-3-مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی
یکی از زمینه های بروز نفوذ، رواج فساد در میان افراد جامعه است و برای رهایی از جریان نفوذ لازم است زمینه بروز و نفوذ آنرا از بین برد. همانطور که باورها واعتقاد و افکار باطل سبب ایجاد بسیاری از انحرافات می گردد، گاهی اوقات نیز مداومت بر انجام اعمال زشت و عادت به صفات ناپسند، سبب می گردد که انسان به این رذائل خو کرده، مانع از تفکر صحیح او شود و او را از مسیر هدایت خارج سازد. حضرت لوط که رفتار ناپسندی در میان امت او شایع بود، ماموریت پیدا کرد که با این فساد مبارزه نماید: « أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ؛ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ»[524] در اینجا حضرت لوط قومش را (عادون) خواند، یعنی انحرافات جنسی، تجاوز و طغیان است و لواط تجاوز به حریم ارزشهاست.[525] حضرت صالح قومش را از فساد و تباهی بر حذر می دارد و مسیر صحیح پرداختن به خواسته های غریزی را به آنان معرفی می نماید و میفرماید خداوند این همه افراد از جنس مخالف برای شما آفریده و میتوانید با ازدواج صحیح و سالم با آنان زندگی پاک و آرامبخشی داشته باشید.[526]
2-تبیین جایگاه ویژه رهبر جامعه دینی
با توجه به نقشی که رهبران در توسعه، حیات و مرگ جامعه دارند، تبیین جایگاه رهبری اهمیت فوق العاده ای دارد. آنچه که در زبان قرآن به آن نعمت گفته می شود و از چگونگی تعامل با آن سؤال خواهد شد، رهبران الهی است.[527] انسانها بر خلاف حیوانات، که با هدایت تکوینی و کلّی به مقصد می رسند، نیازمند هدایت مستمر و کنترل دائمی هستند تا مراحل بعدی سیر تکوین خود را سپری نمایند.[528] از نگاه قرآن وظیفه هدایت و راهبری مردم برعهده امامان و پیامبران گذاشته شده است که در دورههای مختلف حضور دارند و تفاوتی بین آنها نیست و مؤمنان به همه آنها ایمان دارند و تفاوتی بین آنها قائل نمی شوند:
«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»[529]
و تنها تفاوتشان به وضعیت زمانی است که باعث شده است از نظر علمی متفاوت باشند و متفاوت عمل کنند.[530]
دشمنان که تلاش کرده بودند جایگاه ویژه رهبری را با انواع تهمت ها و آزار و اذیت ها در اذهان مردم سست نمایند، تلاش پیامبران سمت و سوی مادی به آن دهند و نشان دهند که این دعوت فقط در جهت تامین منافع دنیوی آنان می باشد و قصد گمراه کردن مردم را دارند؛ چنانچه فرعون به مردم هشدار می داد: «إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ»[531] در چنین شرایطی تبیین جایگاه رهبری بسیار حائز اهمیت بوده و پیامبران به این مهم پرداخته اند.
پیامبر به آنان این اطمینان را می دهد که هدف از رسالت او تامین منافع دنیوی خویش نیست: « قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا»[532] بگو: من از شما امّت مزد رسالت نمیخواهم، اجر من همین بس که هر که بخواهد (از پی من) راهی به سوی خدای خود پیش گیرد. و حضرت موسی قوم خود را دعوت به تبعیت می کند، تا در پرتو پیروی از رهبر راه درست به آنان نشان داده شود: « يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ»[533]
در حالی که دشمنان با تحقیر و استهزاء سعی می کردند جایگاه رهبر را پایین بیاورند و این رکن اساسی را از جامعه دینی بگیرند، پیامبران خود را معرفی نمودند تا جلوی این انحرافات گرفته شود و مردم به سمت رهبر واقعی دینی گرایش پیدا کنند: « قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»[534] پیامی که از این آیه در می یابیم این است که پیامبران بر خلاف دستورهای الهی عمل نمی کردند، حتی به فکر خلاف هم نبودند، هدف انبیا اصلاح انسانها و جوامع بشری است و مصلح باید خودش صالح، اهل ایمان و توکل باشد.[535]
3-معرفی دشمنان دین و برملا ساختن چهره واقعی آنان
جامعه دینی اعم از پیامبران و پیروان آنان در طول حیات خود با طیف های مختلفی از دشمنان اعم از شیاطین، کافران، مشرکان و منافقان مواجه بوده اند و هر کدام از این دشمنان تلاش کرده اند که پیروان ادیان الهی را از راه حق منصرف نمایند و مانع تشکیل حکومت دینی گردند.
برای مقابله با نفوذ دشمنان، ابتدا باید دشمنان را معرفی نمود، آنان را در همه ابعاد و عرصه ها مورد بررسی قرار داد و برای از بین بردن ریشه نفوذ دشمن لازم است، عوامل و رهبران آنرا معرفی نمود و یا آنان را از میان برداشت و یا با آنان برخورد قاطع داشت:
«وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[536]
(اعداء) در این آیه سامری و پیروان گوساله پرستش بودند که دشمن مشترک حضرت موسی و برادرش هارون بودند. حضرت موسی در این آیه با این دشمنان برخورد می کند.
در آیه 97 طه یکی از روشهای مقابله پیامبران با دشمنان مطرح شده است: « قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا»[537] حضرت موسی از روش حصر و حصار برای سامری استفاده نمود که این روش در برابر فتنه و نفوذ سامری و انحراف گوساله پرستی بنی اسرائیل، روش قابل ملاحظه ای برای برخورد با فتنه و فساد است. با منزوی کردن او تبدیل به یک موجو پست و پلید شده و همه از او فاصله می گرفتند.[538] عبارت (فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ) بیان کننده این مساله است که حضرت موسی مقرر داشت، سامری تا زنده است، تنها زندگی کند؛ که کنایه از حسرت دائمی و تنهایی و وحشت بی انتهای او می باشد.[539]
4-تجهیز مردم به سلاح و قدرت نظامی
یکی از حوزه های نفوذ نفوذ امنیتی و نظامی است و راه مقابله با آن هوشیاری و کسب اقتدار، مجهز شدن به مدرن ترین سلاح ها و آمادگی کامل در مقابل دشمن است: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ »[540] اين آيه دستور آماده باش همه جانبهى مسلمانان در برابر دشمنان و تهيه هر نوع سلاح، امكانات، وسايل و شيوههاى تبليغى حتّى شعار و سرود را مىدهد كه رعايت اين دستورات، سبب هراس كفّار از نيروى رزمى مسلمانان مىشود.[541] پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى با خبر شد كه در يمن اسلحهى جديدى ساخته شده، شخصى را براى تهيهى آن به يمن فرستاد. از آن حضرت نقل شده كه با يك تير، سه نفر به بهشت مىروند(سازندهى آن، آماده كننده و تيرانداز).[542]
یکی دیگر از موارد تجهیز نظامی، زره سازی حضرت داوود است: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ»[543] کلمه (لِتُحْصِنَكُمْ) بیانگر این است که تجهیز و تدارک امور دفاعی لازم و ضروری است.[544]
5-القاء امید و از بین بردن ترس
همانطور که بیان شد، یکی از شیوه هایی که دشمنان برای نفوذ در میان پیروان ادیان استفاده می کردند، القاء ترس و نا امیدی بود. پیامبران در طول رسالتشان در تلاش بودند با تزریق امیر و نشان دادن برتری پیروانشان پیروزی حق بر باطل را نوید دهند و آنان را به ادامه مسیر تشویق نمایند. از آن جمله وعده پیروزی در جنگ احزاب است که پیامبر به مومنان داده بودند و مومنان با دیدن سپاه دشمن گفتند: «هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»[545] همچنین هنگاهی که قوم حضرت موسی از تنومندی نیروی سپاه مقابل ترسیده بودند و حضرت موسی با سپاهی ناامید روبرو شد،[546] به آنان فرمود: «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»[547] و به این وسیله به آنان امید داد که از مشکلات نترسید و از فداکاری مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید.[548]
نتیجه گیری
نفوذ نتیجه فعالیت هایی از جانب دشمنان است که از طریق تأثیرگذاری بر احساس و افکار و اندیشه و در نتیجه تغییر رفتار افراد و گروههای هدف مطلوب به خود می رسد.
دشمنان برای دستیابی به اهداف خود نه از یک جنبه و حوزه، بلکه از حوزههای گوناگونی برای پیشروی و نفوذ استفاده می کنند و موریانه وار به درون سیستم اعتقادی یک جامعه نفوذ کرده و عقاید و افکار آحاد آن جامعه را تغییر داده، سپس در سیستم امنیتی، اقتصادی و سیاسی آن جامعه وارد شده و روح حاکم بر آن جامعه را دستخوش تغییر و دگرگونی می نمایند.
دشمنان اهل حق که هدفی جز از بین بردن دین مومنان ندارند فقط تبعیت محض از خودشان را در سر می پرورانند، برای دستیابی به این اهداف از شیوههایی استفاده می نمایند تا تلاش آنان به نتیجه برسد. از جمله با ایجاد ترس و تهدید، وعده دروغ، القاء ترس و ناامیدی و تحریک احساسات و فشار روانی، خودباوری و عزت نفس را از افراد جامعه گرفته و با غافل کردن مردم از آرمانها و اصول حاکم بر جامعه و القای فهم نادرست از آموزههای دینی آنان را به انحراف می کشانند. با دروغ پراکنی و شایعه سازی و همچنین ارائه چهره زیبا از جامعه غیر دینی و پنهان کردن موفقیت های دینی، جامعه را نسبت به توانمندیهای درونی بی اعتماد میسازند و سبب میشوند امید به پیشرفت و اصلاح را از جانب بیگانگان طلب نمایند.
پیامبران در طول حیات خود با دشمنان گوناگونی از جمله: مشرکان، منافقان، کافران و همچنین شیاطین جنی و انسی مواجه بوده اند. این دشمنان تلاش کردند که پیروان ادیان الهی را از راه حق منصرف نماید و مانع از تشکیل حکومت دینی شوند. پیامبران الهی نیز که هدفی جز توجه دادن انسانها به ارزش و اهمیت حیات خویش و هدایت آنان تا تامین سعادت اخروی آن نداشتهاند، با تبیین مبانی توحیدی، اصول و آرمانهای یک جامعه اسلامی را به آنان نشان داده اند و همچنین بوسیله مبارزه با انحرافات اقتصادی، اخلاقی، اجتماعی و ترغیب به فضایل و مکارم اخلاقی، زمینه نفوذ دشمنان را از میان برداشته اند. ایشان با معرفی دشمنان نقاب از چهره نفوذیان برداشته و با تبیین ویژگی های رهبر جامعه و معرفی حاکم اسلامی زمینه تبعیت پیروان خود را از دشمنان از بین برده اند.
فهرست منابع
۱-طباطبایی ،محمد حسین؛ تفسیر المیزان ،قم:دفتر انتشارات اسلامی،۱۳۸۳
۲-مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۷۴
۳-طبرسی، فضل بن حسن ؛مجمع البیان ،تهران: ناصرخسرو ،۱۳۷۲
۴-عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه ،بیروت دار احیاء التراث العربی، ۱۳۶۱
۵-کلینی ،محمد بن یعقوب؛ اصول کافی ترجمه محمد باقر کمری، انتشارات اسلامیه
۶-دهقانی، لیلا ؛انسان در چالش با شیطان از منظر قرآن و نهج البلاغه، بوشهر: زمزمه های روشن، ۱۳۹۷
۷-کهوند، محمد ؛روشهای جذب نفوذ و تاثیرگذاری در فضای مجازی، قم :ذکرا، ۱۳۹۵
۸-مرکز صهبا ؛دغدغههای فرهنگی ،تهران: موسسه ایمان جهادی، ۱۳۹۰
۹-صفایی بوشهری، غلامعلی؛ جنگنرم ،بوشهر :انتشارات والا نگار، ۱۳۹۲
۱۰-شریفی ،احمد حسین؛ جنگ نرم ،موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی انتشارات، ۱۳۸۹
۱۱-معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله تهران ؛نفوذ و استحاله، تهران: معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله تهران، ۱۳۷۸
۱۲-مصطفوی، محمدرضا ؛کلیات و مفاهیم جنگ روانی تهران، سیب سبز، ۱۳۹۱
۱۳-فتح الهی، داوود ؛زمینه ها و پیامدهای نفوذ دشمن و راهکارهای مقابله با آن از منظر قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام ( پایان نامه کارشناسی ارشد) دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۹۶
۱۴-برهانی عبدالحسین ؛دشمن شناسی در قرآن، تهران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳
۱۵-جمعی از نویسندگان؛ نفوذ ،تهران :نمایندگی ولی فقیه در سپاه،
[2] معین ۱۳۸۶ جلد ۲ صفحه ۱۹۶۱
[3] دهخدا ۱۳۷۳ جلد ۱۳ صفحه ۲۰
[4] ابن منظور محمد بن مکرم لسان العرب جلد سه قم نشر ادب حوزه ۱۴۰۵ صفحه ۵۱۴
[6] المنجد ۱۳۶۳، صفحه ۱۰۸
[7] علامه مصطفوی ۱۳۶۸ جلد ۱۲ صفحه ۱۹۲
[9] الوانی سیدمهدی مدیریت عمومی تهران، نی، ۱۳۸۶ چاپ ۳۱ صفحه ۱۴۲
[11] روح المعانی، ج 27، ص 112
[12] المیزان، ذیل آیه 33 سوره الرحمن
[13] رضاییان، علی، مدیریت رفتارهای سیاسی در سازمان، چاپ دوم، تهران، سمت، ۱۳۸۹، ص ۷
[14] آقا بخشی، علی اکبر و افشاری راد، میتو؛ «فرهنگ علوم سیاسی»، تهران، چاپار، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ویرایش ششم، ص 316
[17] شمسی، حیدری کهلی، گونه شناسی جریان نفوذ وراهکارهای مقابله با آن با تاکیید بر قرآن و نهج البلاغه، بهمن 97، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 8 تا 10
[18] دهخدا، ۱۳۴۱، صفحه ۲۲۷
[19] نفوذ فرهنگی زمینهساز سلطه همهجانبه دشمن با تاکید بر خودباختگی صفحه
[20] غلامعلی صفایی بوشهری جنگ نرم بوشهر انتشارات والامقام ۱۳۹۲ صفحه ۷۸
[21] پایان نامه داوود فتح الهی زمینه ها و پیامدهای نفوذ دشمن سال صفحه
[22] غلامعلی صفایی جنگ نرم صفحه ۴۱
[23] جوهری، صحاح الغه جلد صفحه
[24] دهخدا جلد 8 صفحه12226
[25] مبانی سیاست جلد ۱ صفحه ۶ تا ۷
[26] آقابخشی، علی، فرهنگ و علوم سیاسی، صفحه 202
[27] صحیفه امام جلد ۱۳ صفحه ۴۳۲
[28] سوره آل عمران آیه ۱۱۸
[29] تفسیر نمونه ج1، ص324
[34] جنگ نرم آیت الله صفایی بوشهری صفحه ۱۲۲ تا ۱۲۴
[35] لسان العرب جلد ۱۳ صفحه ۲۱
[36] فرهنگ ابجدی الفبای عربی فارسی ترجمه کامل المنجد الابجدی صفحه ۳
[40] مکارم شیرازی تفسیر نمونه ص ج
[42] . حسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 6، ص 113
[43] تفسیر نمونه ج3، ص446
[44] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى - ايران - تهران، چاپ: 1.ج 20 ص 355
[46] ملا احمد نراقي، جامع السعادات، ص 573
[50] اطیب البیان، جلد 14 - صفحه 204
[57] مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام ص 153
[59] اطیب البیان جلد 13 - صفحه 272
[63] (بقره، آیه 198؛ مائده، آیه 2؛ توبه، آیه 76)
[67] محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، حديث 1
[68] طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۶۰۴
[69] تفسیر نور جلد 3 - صفحه 303
[70] (طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 456المیزان، ج. 9، 55).
[73] تفسیر نور جلد 4 - صفحه 128
[74] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۹۸الکافی، ج۵، ص۱۰۸/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۷، ص۱۸۵/ نور الثقلین/ البرهان1 -۲
[75] تفاسير على بن ابراهيم و برهان
[78] مجمع البیان ایه 152 ال عمران
[81] جلد 7 - صفحه 230 تفسیر نور قرایتی
[85] تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
[86] ج4، ص175 گریده تفسیر نمونه
[88] تفسیر نور جلد 5 - صفحه 378
[89] سوره نوح، آیات 22 الی 24
[90] تفسير الصافى، فيض كاشانى، ملا محسن، تحقيق: اعلمى، حسين، انتشارات صدر، تهران، 1415 قمری، چاپ دوم، ج 5، ص 2
[93] طبری، 1415 ق، ج. 293:9
[94] طباطبایی، 1393 ق، ج. 9، 55
[95] تفسیر نورجلد 3 - صفحه 432
[96] علامه طباطبايي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 9، ص 99
[97] تفسیر نور جلد 2 - صفحه 315
[98] مجمعالبیان، ج۹-۱۰، ص۴۷۹
[100] گزیده تفسیر نمونه ج2، ص253
[101] تفسیر نور جلد 3 ص 502
[103] تفسیر نمونه جلد 13 ص 316
[105] تفسیر اطیب البیان جلد 17 - صفحه 25
[106] تفسیر نور جلد 10 - صفحه 59
[108] گزیده تفسیر نمونه ج4، ص566
[110] برگزیده تفسیر نمونه
[111] تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 130
[113] تفسیر نورجلد 5 - صفحه 20
[114] جلد 4 - صفحه 296 اطیب البیان
[115] المیزان، ج۱۳، ص۱۶۲؛ تفسیر راهنما، ج۱۰، ص۱۴۴
[118] تفسیر برهان، جلد 3، صفحه 90
[121] اطیب البیان جلد 2 - صفحه 173
[123] جلد 4 - صفحه 387 اطیب البیان
[125] تفسیر نور جلد 3 - صفحه 421
[126] بهرام پور نسیم حیات صفحه ۱۸۷ -188
[128] تفسير برهان و عيّاشى
[129] تفسیر نورجلد 2 - صفحه 167
[136] علل الشرایع، جلد 2، صفحه 402
[138] مفردات فی غریب القرآن؛ ص. ۲۸۸
[139] آيت الله مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه؛ ج 1، ص 572
[142] طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج4، ص 624
[145] کليني، محمدبن يعقوب؛ الکافي؛ ج2، ص
[147] عيونالاخبار، ج 1، ص 1
[148] توبه، 56، 62، 74 و 107
[150] تفسیر نور ده جلدی جلد 3 - صفحه 38
[151] قاموس قرآن، ج4، صفحه 305
[153] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، ج1، صفحه 162
[154] معجم مقاييس اللغة ج2 187
[155] ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 275، بیروت، دار الفکر، 1414ق. ج 12، ص 181
[156] مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵
[157] تفسیر قمی، ج۲، ص۲۱۸
[159] نهج البلاغة، حکمت ۲۹۸
[161] تفسیر نمونه جلد 27 ص 401-402
[163] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۴۲۰ و بحارالأنوار، ج۱۷، ص۲۰۹/ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۱۶۳/ نورالثقلین/ القمی، ج۲، ص۴۴۵
[164] کتاب دشمن شناسی ، شناخت دشمن و راههای مقابله با ان از منظر رهبر معظم انقلاب ص
[166] جوادی املی ،مفاتیح الحیاه
[167] جعفر سبحانی، دوست نماها، تفسیر سوره منافقون ص 40
[169] الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية 2/ 807
[170] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن ج4 40
[171] طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 474، کتابفروشی مرتضوی، تهران، سوم، 1416ق
[172] توضيح المسائل مراجع، تهيه و تنظيم سيد محمد حسن بني هاشمي، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1386 ش، ج 1، ص76
[173] ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب،چ دار صادر، بيروت،1414 ق، ج10، ص 449
[174] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن ج2 319
[177] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن ج4 385
[179] ابن منظور، لسان العرب، بیروت دار الصادر ۲۰۰۰م،ج۵،ص۳۳۹
[181] شریعت در ایینه معرفت ص 112
[182] برگزیده تفسیر نمونه ج2، ص198
[183] المیران جلد 2 ص 195
[184] تفسیر نور جلد 2 - صفحه 212
[186] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[187] تفسیر موضوعی قران جوادی املی قم مرکز نشر اسرا 1376 ج 6 ص 41 -12
[188] تفسیر اثنی عشری جلد 11 - صفحه 405
[189] شهید بهشتی، شناخت از دیدگاه قرآن، صفحه 427
[190] الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص: 29
[191] مطهری 1370 ص59 فطرت قم صدرا
[192] مصباح یزدی 1387 ص 25-27
[193] انتظار بشر ازدین ص 24-26
[194] شریعت در آیینه معرفت ص 111-112
[195] صحیفه نور، ج 5، ص 240
[196] جوادی آملی، سیره پیامبران در قرآن، 1376، قم، مرکز نشر اسرار، صفحه 42
[198] تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 398
[199] ابوعبیده ۱۳۸۱ قمری جلد ۱ ص ۳۳۶
[200] مکارم ۱۳۷۴ شمسی جلد ۱۰ صفحه ۳۰۰
[203] کاشانی ۱۳۳۶ شمسی جلد ۴۹۰
[204] فضل الله ۱۴۱۹ قمری جلده ۲۱۱
[205] ابن عاشور بیتا جلد ۱۹ص ۱۷۱
[208] تفسیر نورجلد 6 - صفحه 308
[209] حائری ۱۳۷۷ شمسی جلد ۸ صفحه ۴۴
[215] (فجر، آیات 15 تا 18؛
[216] معارج، آیات 24 و 25
[218] تفسير فخررازى، ذيل آيه.
[219] تفسیر نور جلد 1 - صفحه 426-427
[220] تفسیر نور ج 1، ص 427
[224] منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 392
[225] سوره طلاق آيه 3 و 4
[226] اطیب البیان جلد 4 - صفحه 432
[227] تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 304
[228] تفسیرنورجلد 1 - صفحه 654
[230] تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 656
[233] آل عمران آيه 152
[234] اطیب البیان جلد 4 - صفحه 434
[235] تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 307
[243] مکارم تفسیر نمونه ۱۳۶۸ شمسی جلد ۶ صفحه ۱۱۷
[247] طباطبایی المیزان ۱۳۹۰ قمری جلد ۵ صفحه ۸۷
[250] تفسیر نور جلد 9 - صفحه 557
[251] نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 37
[254] تفسیر روان جاوید جلد 2 صفحه 128
[255] تفسیر نورجلد 2 - صفحه 167
[259] بحارالأنوار، ج۲۰، ص۱۶۸
[260] تفسیر نورجلد 9 - صفحه 552
[261] تفسیر نورجلد 1 - صفحه 182
[262] بحارالأنوار، ج۹، ص۲۵۵
[263] متفکر ۱۳۸۷ شمسی صفحه ۱۵۳
[267] دشمنان قسم خورده و راهکارهای مقابله با آن؛ مجله دین و سیاست سال چهارم ش 34
[270] طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 693
[274] اطیب البیان جلد 12 - صفحه 39
[280] اطیب البیان ج 14 ص 128
[281] تفسیر نورجلد 6 - صفحه412
[283] تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص198
[286] تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
[287] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۶۴۴القمی، ج۱، ص۳۲۵
[288] تفسیر نور جلد 4 - صفحه 45
[291] تفسیر نور جلد 1 - صفحه 614
[296] تفسیر مجمع البیان ج ص
[298] تفسیر نور جلد 6 - صفحه 311
[299] تفسیر اثنی عشری جلد 9 - صفحه 418
[301] تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 521
[302] تفسیر نور جلد 2 - صفحه 118
[303] تفسير عياشى، جلد 1، صفحه 261، حديث 208
[306] تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 2، ص 100 و 101
[307] تفسير برهان، ج 3، ص 126 و 127
[308] تفسیر اثنی عشری جلد 9 - صفحه 205
[309] تفسیر نورجلد 6 - صفحه 153
[311] بهرام پور نسیم حیات ج ص
[312] تفسیر نور جلد 2 ص 571
[313] اطیب البیان جلد 7 - صفحه 227
[316] قرائتی ۱۳۸۴ شمسی جلد ۱۱ صفحه ۲۴۱
[318] قرائتی ۱۳۸۴ شمسی جلد ۸ صفحه ۳۱۸
[319] قرائتی ۱۳۸۴ شمسی جلد ۸ صفحه ۳۱۹
[320] سوره احزاب آیات ۶۰ و ۶۱
[321] طبرسی ۱۳۷۲ شمسی جلد ۸ صفحه ۵۷۸
[324] طوسی ۱۳۷۲ شمسی جلد ۷ ۳۹۸
[325] تفسیر نور جلد 4 - صفحه 414
[328] نهجالبلاغه، خطبه 50
[329] تفسیر نور. جلد 9 - صفحه 524
[330] تفسیر نور جلد 1 - صفحه 577
[332] تفسیر نورجلد 2 - صفحه 368
[334] مکارم ۱۳۷۴ شمسی جلد ۲۰ صفحه ۳۸۱
[338] اطیب البیان جلد 6 - صفحه 462 -463
[341] شيخ صدوق، أمالى صدوق، ص 293، ح 8؛ همان، تفسير الميزان، ج 20، ص 49
[342] تفسير نمونه، ج 1، ص 411
[347] مکارم ۱۳۷۵ شمسی جلد ۸ صفحه ۱۳۷
[351] ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۲ مائده/سوره۵، آیه۱۱۰ غافر/سوره۴۰، آیه۲۴ اعراف/سوره۷، آیه۱۰۹ اعراف/سوره۷، آیه۱۳۲ یونس/سوره۱۰، آیه۲ یونس/سوره۱۰، آیه۷۶
[353] عراف/سوره۷، آیه۶۶. قمر/سوره۵۴، آیه۲۵ ص/سوره۳۸، آیه
[359] سیوطی 1416 قمری جلد ۱ صفحه ۵۳۲
[363] طوسی بیتا جلد ۹ صفحه ۴۱۲
[365] فیض کاشانی ۱۴۱۵ قمری جلد ۴ صفحه ۱۶۹
[366] قرائتی ۱۳۸۳ شمسی جلد نو صفحه ۳۴۲
[369] بروجردی ۱۳۶۶ شمسی جلد ۶ صفحه ۱۶۰
[371] تفسیر نور جلد 3 ص 103
[373] تفسیر اطیب البیانجلد 11 - صفحه 354
[374] تفسیر نور جلد 4 ص378
[376] تفسیر نور ج 6 ص 230
[382] طباطبایی ۱۴۱۷ قمری جلد ۹ صفحه ۶۷
[386] حسین شیرازی ۱۴۲۴ قمری جلد ۲ صفحه ۶۳۹
[387] طبرسی ۱۳۷۲ شمسی جلد ۵ صفحه ۲۸۶
[389] قمی مشهدی ۱۳۶۷ جلد ۶ صفحه ۲۳۱
[391] محمدهادى یوسفى غروى، پیشین، ج 2، ص 133
[392] محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، ج 2، ص 368 / ص 179
[396] محمّدهادى یوسفى غروى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1417، ج 2، ص 366
[400] البیان فی مداخل الشیطان، ص۹۶
[401] سیره النبی، عبدالملک بن هشام، ج۲، ص۵۲۵. (دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۵۵ق(
[402] تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۰۱
[406] مکارم تفسیر نمونه ۱۳۶۸ شمسی جلد ۱۸ صفحه ۳۳۹ تا ۳۴۵
[409] مکارم تفسیر نمونه ۱۳۶۸ شمسی جلد ۶ صفحه ۳۱۶
[410] مجلسی بحارالانوار ۱۴۰۳ قمری جلد ۵۵ صفحه ۳۲۲
[412] قرائتی ۱۳۷۹ شمسی جلد ۴ صفحه ۱۱۹
[415] طبرسی ۱۳۷۲ شخصی جلد ۸ صفحه ۴۵۱
[417] تفسیر نورجلد 7 - صفحه 198
[421] طبرسی ۱۳۷۲ شمسی جلد ۲ صفحه ۹۰۱
[423] مکارم شیرازی، 1383 شمسی، جلد 2، صفحه 406
[430] سیداحمد خاتمى، سیماى نفاق در قرآن، قم، شفق، 1379، ص 121
[432] ترجمه تفسیر المیزان جلد 2 صفحه 143
[438] جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرة نبى الاعظم، بیروت، دارالهادى و دارالسیرة، 1415، ج 6، ص 122
[439] محمّدهادى یوسفى غروى، پیشین، ج 3، ص 118
[442] امین ۱۳۶۱ شمسی جلد ۱۵ ه ۶۱
[443] طیب ۱۳۷۸ شمسی جلد ۴ صفحه ۴۰۶
[445] قرائتی ۱۳۸۳ شمسی جلد ۱ صفحه ۸۸
[448] شببر ۱۴۰۷ جلد ۵ صفحه ۳۴۱
[450] صادقی ۱۳۶۵ جلد ۲۵ص ۴۹۲
[451] عبدالملک بن هشام، پیشین، ج 1، ص 374ـ375
[453] گناهان کبیره، دستغیب (رحمت الله)، ج دوم، ص ٣١٢
[459] ابن فارس جلد صفحه 611
[472] مکارم تفسیر نمونه ۱۳۶۸ شمسی جلد ۱۰ صفحه ۲۸۴
[479] کافی جلد 2 صفحه 336
[482] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، قم، دفتر نشر الهدی، 1377، صفحه 267 تا 269
[487] بندرریگی. محمد.فرهنگ المنجد.ج2.چ2. تهران. ایران.ص2117
[488] المیزان ج3 وسیدهاشم بحرانی.البرهان فی تفسیر القرآن.اصول کافی ج2 ص275
[489] شیرین زارع پور پایگاه بصیرت
[493] مکارم ۱۳۷۵ شمسی جلد ۱۷ صفحه ۴۳۰
[498] اعلام الدین / ص 330/ ح 20
[501] تفسیر نور، جلد 3 صفحه 453
[502] سبحانی ۱۳۷۵ شمسی جلد ۴ صفحه ۱۱۷ و ۱۱۶
[503] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 150
[505] برگزیده تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 253
[507] تفسیر برهان، جلد 3، صفحه 42، درالمنصور سیوطی، جلد 4 صفحه 305
[508] تفسیر نور، جلد 5، صفحه 382
[510] مکارم نمونه ۱۳۶۸ شمسی جلد ۲۳ صفحه ۶۳
[512] تفسیر نورجلد 9 - صفحه 581
[515] جوادی آملی، وحی و نبوت در قران، 1381، ص 177 قم نشر اسرا
[516] تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 125
[518] تفسیر نور جلد 1 - صفحه 412
[521] تفسیر نور، جلد 4، صفحه 106
[523] تفسیر اثنی عشری، جلد 6، صفحه 415
[524] شعرا، آیه 165 و 166
[525] تفسیر نور، جلد 6، صفحه 361
[530] فصلنامه علمی ـ پژوهشی مدیریت اسالمی سال 62 ،شماره 1 ،بهار 1317، صفحه 67
[535] تفسیر نور، جلد 4، صفحه 111
[538] مکارم، تفسیر نمونه، 1368، جلد 13، صفحه 329
[539] طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1390 قمری، جلد 14، صفحه 196 و 197
[541] تفسیر نور، جلد 3، صفحه 345
[544] تفسیر نور، جلد 5، صفحه 481
[546] طبرسی، جلد 3، صفحه 308

منبع:
مبشرین|پایگاه خبر قرآنی و معارف اسلامی
لینک مستقیم :
http://mobasherin.ir/shownews.aspx?id=83562